📛شیطان در اتوبوس
#داستانک2
علی پسر۲۳ ساله ای است . تو این هفته که نزدیکای ماه رمضون شده خیلی داره لج منو در میاره. همش می خواد رو خودش مراقبت کنه. به خودش قول داده تمام نمازاشو اول وقت بخونه، ولی کور خونده من نمیزارم.
امروز که سوار اتوبوس شده بود وسطای راه صدای اذان رو شنید با اینکه میخواست زودتر برسه خونه تا سریال مورد علاقشو ببینه،ولی روی من رو زمین زد و از اتوبوس پیاده شد و به مسجدی که در آن حوالی بود رفت و نمازش را خواند..
لجم رو درآورده بود. در این نبرد علی پیروز شد. ولی من باید انتقامم را بگیرم..
علی وقتی از مسجد برگشت دوباره در ایستگاه منتظر موند تا سوار اتوبوس بشه. وقتی داخل اتوبوس شد آرام تو گوشش گفتم: قبول باشه علی آقا، آفرین ...تو خیلی آدم خوبی هستی...ببین بین این همه جماعتی که تو اتوبوس بودن، فقط تو بودی که موقع شنیدن صدای اذان از اتوبوس پیاده شدی و نمازت رو خوندی، تو از همه این ها بهتری...
در همین صحبت ها بودم که دیدم آرام آرام حرفم به دلش نشستو حرفم را قبول کرد.
آری من پیروز شدم. تمام عبادتش را به یکباره آتش زدم..
برات کربلایی را که خدا به خاطر نماز اول وقتش نصیبش کرده بود رو با این غرورش به باد دادم...
خدا کنه که توبه نکنه که بدبخت میشم...
((اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمَ))
(خدایا ببخش آن گناهانى را که در نعمتت را به روى من مىبندد)
بخشي ازدعاي كميل
🖌عبد
⭕️رسانه بدون فیلتر
https://eitaa.com/joinchat/3262119955Cc4fe31d6cd