eitaa logo
قرارگاه رسانه ای عهد
593 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.6هزار ویدیو
380 فایل
●| برای دیده شدن شما تلاش می‌کنیم. 📢 تنها پایگاه اطلاع رسانی جبهه فرهنگی اجتماعی جنوبغرب استان تهران قرارگاه رسانه‌ای #عهد ■ ارتباط با مدیر و ارسال رویدادها و اخبار: 👤 @jebhe_farhangi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
قرارگاه رسانه ای عهد
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد #کتابخوانی📚 #رمان #بی_تو_هرگز 🔸قسمت هفتاد و دوم: شبیه پدر دستش بین موهام حرک
📚 🔸قسمت هفتاد و سوم: بخشنده باش زمان به سرعت برق و باد سپری شد … لحظات برگشت به زحمت خودم رو کنترل کردم … نمی خواستم جلوی مادرم گریه کنم … نمی خواستم مایه درد و رنجش بشم … هواپیما که بلند شد … مثل عزیز از دست داده ها گریه می کردم . حدود یک سال و نیم دیگه هم طی شد … ولی دکتر دایسون دیگه مثل گذشته نبود … حالتش با من عادی شده بود … حتی چند مرتبه توی عمل دستیارش شدم … هر چند همه چیز طبیعی به نظر می رسید … اما کم کم رفتارش داشت تغییر می کرد … نه فقط با من … با همه عوض می شد … مثل همیشه دقیق … اما احتیاط، چاشنی تمام برخوردهاش شده بود … ادب … احترام … ظرافت کلام و برخورد … هر روز با روز قبل فرق داشت … یه مدت که گذشت … حتی نگاهش رو هم کنترل می کرد… دیگه به شخصی زل نمی زد … در حالی که هنوز جسور و محکم بود … اما دیگه بی پروا برخورد نمی کرد … رفتارش طوری تغییر کرده بود که همه تحسینش می کردن … بحدی مورد تحسین و احترام قرار گرفته بود … که سوژه صحبت ها، شخصیت جدید دکتر دایسون و تقدیر اون شده بود … در حالی که هیچ کدوم، علتش رو نمی دونستیم … شیفتم تموم شد … لباسم رو عوض کردم و از در اتاق پزشکان خارج شدم که تلفنم زنگ زد … - سلام خانم حسینی … امکان داره، چند دقیقه تشریف بیارید کافه تریا؟ … می خواستم در مورد موضوع مهمی باهاتون صحبت کنم … وقتی رسیدم … از جاش بلند شد و صندلی رو برام عقب کشید … نشست … سکوت عمیقی فضا رو پر کرد … - خانم حسینی … می خواستم این بار، رسما از شما خواستگاری کنم … اگر حرفی داشته باشید گوش می کنم… و اگر سوالی داشته باشید با صداقت تمام جواب میدم … این بار مکث کوتاه تری کرد … - البته امیدوارم … اگر سوالی در مورد گذشته من داشتید … مثل خدایی که می پرستید بخشنده باشید … ادامه دارد... ➕به بپیوندید: @resane_ahd
🔸ازش پرسیدند این چیه سنجاق کردی رو سینه‌ت ؟ لبخند زد و گفت: این باطریه نباشه قلبم کار نمیکنه... 🔺پیوند عجیب آغاز و پایان شهید با (ع) ! 🌷«هادی» در 13 بهمن سال 1367 مصادف با روز شهادت حضرت امام هادی(ع) چشم به جهان گشود و علت نامگذاری او به اسم هادی نیز همین مسئله بود. 🌹او در ۲۶ بهمن سال 1393 در دفاع از حرم صاحب نامش امام هادی(ع) در شهر سامرا به شهادت رسید. 🔹امسال هم سالروز شهادتش با شب شهادت امام هادی علیه السلام تقارن پیدا کرده 🌹شهدا را یاد کنیم با ذکر ➕به بپیوندید: @resane_ahd
بازرگان: به بن بست رسیده‌ایم ‏امام خمینی (ره): هیچ بن بستی وجود ندارد ... 🔺‏این یکی از مهم‌ترین دیالوگهای تاریخ است، ‏یک طرف سکولارهای بی اعتقاد، از مبارزه خسته می‌شوند و آیه یاس می‌خوانند ‏طرف دیگر انقلابیون با اتکا به ایمان مقاومت می‌کنند ‏پیروزی با کدام طرف بود/است؟ ➕به بپیوندید: @resane_ahd
قرارگاه رسانه ای عهد
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد #کتابخوانی📚 #رمان #بی_تو_هرگز 🔸قسمت هفتاد و سوم: بخشنده باش زمان به سرعت برق
📚 🔸قسمت هفتاد و چهارم: متاسفم حرفش که تموم شد … هنوز توی شوک بودم … 2 سال از بحثی که بین مون در گرفت، گذشته بود … فکر می کردم همه چیز تموم شده اما اینطور نبود … لحظات سختی بود … واقعا نمی دونستم باید چی بگم … برعکس قبل … این بار، موضوع ازدواج بود … نفسم از ته چاه در می اومد … به زحمت ذهنم رو جمع و جور کردم … - دکتر دایسون … من در گذشته … به عنوان یه پزشک ماهر و یک استاد … و به عنوان یک شخصیت قابل احترام … برای شما احترام قائل بودم … در حال حاضر هم … عمیقا و از صمیم قلب، این شخصیت و رفتار جدیدتون رو تحسین می کنم … نفسم بند اومد … - اما مشکل بزرگی وجود داره که به خاطر اون … فقط می تونم بگم … متاسفم … چهره اش گرفته شد … سرش رو انداخت پایین و مکث کوتاهی کرد … - اگر این مشکل … فقط مسلمان نبودن منه … من تقریبا 7 ماهی هست که مسلمان شدم … این رو هم باید اضافه کنم … تصمیم من و اسلام آوردنم … کوچک ترین ارتباطی با علاقه من به شما نداره … شما همچنان مثل گذشته آزاد هستید … چه من رو انتخاب کنید … چه پاسخ تون مثل قبل، منفی باشه … من کاملا به تصمیم شما احترام می گذارم … و حتی اگر خلاف احساس من، باشه … هرگز باعث ناراحتی تون در زندگی و بیمارستان نمیشم … با شنیدن این جملات شوک شدیدتری بهم وارد شد … تپش قلبم رو توی شقیقه و دهنم حس می کردم … مغزم از کار افتاده بود و گیج می خوردم … هرگز فکرش رو هم نمی کردم … یان دایسون … یک روز مسلمان بشه … ادامه دارد... ➕به بپیوندید: @resane_ahd
33.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 ▪️شهادت امام هادی 📹 ببینید | لحظاتی منتشرنشده از آخرین غبارروبی حاج قاسم سلیمانی در حرم امام هادی (ع) ➕به بپیوندید: @resane_ahd
بی تو بهار قسمتِ مردم نمی شود هادی اگر تویی که کسی گُم نمی شود هادی شدی که بر همگان سَر شویم ما هادی شدی که از همه برتر شویم ما (ع) ➕به بپیوندید: @resane_ahd
قرارگاه رسانه ای عهد
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد #کتابخوانی📚 #رمان #بی_تو_هرگز 🔸قسمت هفتاد و چهارم: متاسفم حرفش که تموم شد …
📚 🔸قسمت هفتاد و پنجم: عشق یا هوس مغزم از کار افتاده بود و گیج می خوردم … حقیقت این بود که من هم توی اون مدت به دکتر دایسون علاقه مند شده بودم… اما فاصله ما … فاصله زمین و آسمان بود … و من در تصمیمم مصمم … و من هر بار، خیلی محکم و جدی … و بدون پشیمانی روی احساسم پا گذاشته بودم … اما حالا… به زحمت ذهنم رو جمع کردم … - بعد از حرف هایی که اون روز زدیم … فکر می کردم … دیگه صدام در نیومد … - نمی تونم بگم … حقیقتا چه روزها و لحظات سختی رو گذروندم … حرف های شما از یک طرف … و علاقه من از طرف دیگه … داشت از درون، ذهن و روحم رو می خورد … تمام عقل و افکارم رو بهم می ریخت … گاهی به شدت از شما متنفر می شدم … و به خاطر علاقه ای که به شما پیدا کرده بودم … خودم رو لعنت می کردم … اما اراده خدا به سمت دیگه ای بود … همون حرف ها و شخصیت شما … و گاهی این تنفر … باعث شد نسبت به همه چیز کنجکاو بشم … اسلام، مبنای تفکر و ایدئولوژی های فکریش … شخصیتی که در عین تنفری که ازش پیدا کرده بودم … نمی تونستم حتی یه لحظه بهش فکر نکنم … دستش رو آورد بالا، توی صورتش … و مکث کرد … - من در مورد خدا و اسلام تحقیق کردم … و این … نتیجه اون تحقیقات شد … من سعی کردم خودم رو با توجه به دستورات اسلام، تصحیح کنم … و امروز … پیشنهاد من، نه مثل گذشته … که به رسم اسلام … از شما خواستگاری می کنم … هر چند روز اولی که توی حیاط به شما پیشنهاد دادم … حق با شما بود … و من با یک هوس و حس کنجکاوی نسبت به شخصیت شما، به سمت شما کشیده شده بودم … اما احساس امروز من، یک هوس سطحی و کنجکاوانه نیست… عشق، تفکر و احترام من نسبت به شما و شخصیت شما … من رو اینجا کشیده تا از شما خواستگاری کنم … و یک عذرخواهی هم به شما بدهکارم … در کنار تمام اهانت هایی که به شما و تفکر شما کردم … و شما صبورانه برخورد کردید … من هرگز نباید به پدرتون اهانت می کردم … ادامه دارد... ➕به بپیوندید: @resane_ahd
🔸یادواره شهدای شهرستان و سالگرد تدفین شهید هرمز شریفیان 🔺به نفس حاج منصور ارضی ▫️چهارشنبه ۲۹ بهمن بعد از نماز مغرب و عشا ▫️واوان مسجد جامع خاتم الانبیا (ص) ➕به بپیوندید: @resane_ahd
قرارگاه رسانه ای عهد
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد #کتابخوانی📚 #رمان #بی_تو_هرگز 🔸قسمت هفتاد و پنجم: عشق یا هوس مغزم از کار افت
📚 🔸قسمت هفتاد و ششم: پاسخ یک نذر اون، صادقانه و بی پروا، تمام حرف هاش رو زد … و من به تک تک اونها گوش کردم … و قرار شد روی پیشنهادش فکر کنم… وقتی از سر میز بلند شدم لبخند عمیقی صورتش رو پر کرد … - هر چند نمی دونم پاسخ شما به من چیه … اما حقیقتا خوشحالم … بعد از چهار سال و نیم تلاش … بالاخره حاضر شدید به من فکر کنید … از طرفی به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بودم … ولی می ترسیدم که مناسب هم نباشیم … از یه طرف، اون یه تازه مسلمان از سرزمینی با روابط آزاد بود … و من یک دختر ایرانی از خانواده ای نجیب با عفت اخلاقی … و نمی دونستم خانواده و دیگران چه واکنشی نشون میدن … برگشتم خونه … و بدون اینکه لباسم رو عوض کنم … بی حال و بی رمق … همون طوری ولا شدم روی تخت … - کجایی بابا؟ … حالا چه کار کنم؟ … چه جوابی بدم؟ … با کی حرف بزنم و مشورت کنم؟ … الان بیشتر از هر لحظه ای توی زندگیم بهت احتیاج دارم … بیای و دستم رو بگیری و یه عنوان یه مرد، راهنماییم کنی … بی اختیار گریه می کردم و با پدرم حرف می زدم … چهل روز نذر کردم … اول به خدا و بعد به پدرم توسل کردم … گفتم هر چه بادا باد … امرم رو به خدا می سپارم … اما هر چه می گذشت … محبت یان دایسون، بیشتر از قبل توی قلبم شکل می گرفت … تا جایی که ترسیدم … - خدایا! حالا اگر نظر شما و پدرم خلاف دلم باشه چی؟ … روز چهلم از راه رسید … تلفن رو برداشتم تا زنگ بزنم قم … و بخوام برام استخاره کنن … قبل از فشار دادن دکمه ها … نشستم روی مبل و چشم هام رو بستم … - خدایا! … اگر نظر شما و پدرم خلاف دل منه … فقط از درگاهت قدرت و توانایی می خوام … من، مطیع امر توئم … و دکمه روی تلفن رو فشار دادم … ” همان گونه که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم … بر تو نیز روحی را به فرمان خود، وحی کردیم … تو پیش از این نمی دانستی کتاب و ایمان چیست … ولی ما آن را نوری قرا دادیم که به وسیله آن … هر کسی از بندگان خویش را بخواهیم هدایت می کنیم … و تو مسلما به سوی راه راست هدایت می کنی “ سوره شوری … آیه ۵۲ و این … پاسخ نذر ۴۰ روزه من بود … ادامه دارد... ➕به بپیوندید: @resane_ahd
🔸دوره مقدماتی اصول و مهارت‌های مشاوره خانواده 🔺مدرس حجت الاسلام دوست محمدی ➕زمان برگزاری جلسه توجیهی: روز یکشنبه 3 اسفند ساعت 16 ➕دوره 5 روزه می باشد، هر روز ۲ ساعت ▫️روزها و ساعات برگزاری طبق نظرسنجی در جلسه توجیهی تنظیم خواهد شد. ➕به بپیوندید: @resane_ahd
🔸دوره مقدماتی مهارت های عملیات رسانه ای 🔺مدرس : مهندس شاهرخ ابراهیمی ▫️دوره 4 روزه می باشد: 6، 13، 20، 27 اسفند از ساعت 16:30 الی 18 ➕به بپیوندید: @resane_ahd
🔸کلام شهید حسن باقری؛ اگر بین بسیجی ها حرفی می شد، می گفت: برای این حرف ها بهم دیگر تهمت نزنید. این تهمت ها فردا باعث تهمت های بزرگتری می شه. اگه از دست هم ناراحت شدید، دو رکعت نماز بخوانید و بگویید: خدایا این بنده تو حواسش نبود، من گذشتم، تو هم ازش بگذر. این طوری مهر و محبت زیاد می شه. اون وقت با این نیروها میشه عملیات کرد. ➕به بپیوندید: @resane_ahd
قرارگاه رسانه ای عهد
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد #کتابخوانی📚 #رمان #بی_تو_هرگز 🔸قسمت هفتاد و ششم: پاسخ یک نذر اون، صادقانه و
📚 🔸قسمت آخر: مبارکه ان شاء الله تلفن رو قطع کردم … و از شدت شادی رفتم سجده … خیلی خوشحال بودم که در محبتم اشتباه نکردم و خدا، انتخابم رو تایید می کنه … اما در اوج شادی … یهو دلم گرفت … گوشی توی دستم بود و می خواستم زنگ بزنم ایران … ولی بغض، راه گلوم رو سد کرد … و اشک بی اختیار از چشم هام پایین اومد … وقتی مریم عروس شد … و با چشم های پر اشک گفت … با اجازه پدرم … بله … هیچ صدای جواب و اجازه ای از طرف پدر نیومد … هر دومون گریه کردیم … از داغ سکوت پدر … از اون به بعد … هر وقت شهید گمنام می آوردن و ما می رفتیم بالای سر تابوت ها … روی تک تک شون دست می کشیدم و می گفتم … - بابا کی برمی گردی؟ … توی عروسی، این پدره که دست دخترش رو توی دست داماد می گذاره … تو که نیستی تا دستم رو بگیری … تو که نیستی تا من جواب تایید رو از زیونت بشنوم … حداقل قبل عروسیم برگرد … حتی یه تیکه استخون یا یه تیکه پلاک … هیچی نمی خوام … فقط برگرد… گوشی توی دستم … ساعت ها، فقط گریه می کردم … بالاخره زنگ زدم … بعد از سلام و احوال پرسی … ماجرای خواستگاری یان دایسون رو مطرح کردم … اما سکوت عمیقی، پشت تلفن رو فرا گرفت … اول فکر کردم، تماس قطع شده اما وقتی بیشتر دقت کردم … حس کردم مادر داره خیلی آروم گریه می کنه … بالاخره سکوت رو شکست … - زمانی که علی شهید شد و تو … تب سنگینی کردی … من سپردمت به علی … همه چیزت رو … تو هم سر قولت موندی و به عهدت وفا کردی … بغض دوباره راه گلوش رو بست … - حدود 10 شب پیش … علی اومد توی خوابم و همه چیز رو تعریف کرد … گفت به زینبم بگو … من، تو رو بردم و دستتون رو توی دست هم میزارم … توکل بر خدا … مبارکه .. گریه امان هر دومون رو برید … - زینبم … نیازی به بحث و خواستگاری مجدد نیست … جواب همونه که پدرت گفت … مبارکه ان شاء الله … دیگه نتونستم تلفن رو نگهدارم و بدون خداحافظی قطع کردم… اشک مثل سیل از چشمم پایین می اومد … تمام پهنای صورتم اشک بود … همون شب با یان تماس گرفتم و همه چیز رو براش تعریف کردم … فکر کنم … من اولین دختری بودم که موقع دادن جواب مثبت … عروس و داماد … هر دو گریه می کردن … توی اولین فرصت، اومدیم ایران … پدر و مادرش حاضر نشدن توی عروسی ما شرکت کنن … مراسم ساده ای که ماه عسلش … سفر 10 روزه مشهد … و یک هفته ای جنوب بود .. هیچ وقت به کسی نگفته بودم … اما همیشه دلم می خواست با مردی ازدواج کنم که از جنس پدرم باشه … توی فکه … تازه فهمیدم … چقدر زیبا … داشت ندیده … رنگ پدرم رو به خودش می گرفت … پایان. ➕به بپیوندید: @resane_ahd
قرارگاه رسانه ای عهد
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد #کتاب📚 #رمان 🔸بی تو هرگز رمانی ۷۷ قسمتی از زبان همسر و فرزند طلبه شهید سیدعلی
📚 🔸بی تو هرگز رمانی ۷۷ قسمتی از زبان همسر و فرزند طلبه شهید سیدعلی حسینی به پایان رسید.. امیدواریم برای عزیزانی که این داستان رو دنبال میکردن قابل استفاده و مفید واقع شده باشه... 🔺لطفا این رمان جذاب و آموزنده را دنبال کنید. برای دنبال کردن قسمت های رمان هشتک را کلید کنید. ▫️لطفا نظرات و پیشنهادات خودتون رو به ایدی ادمین که در بیو کانال درج شده ارسال کنید و منتظر داستان بعدی هم باشید... ➕به بپیوندید: @resane_ahd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🔸تعمیرات اساسی منزل سوژه مربوط به یکی از خانواده های نیازمند محله علی آباد ➕پویش مهر و امید در نظر دارد تعمیرات ۱۴ منزل مسکونی نیازمندان در سطح شهرستان اسلامشهر را تا پایان سال۱۳۹۹ انجام دهد. ▫️گروه جهادی مهر هیات یامهدی (عج) شهرستان اسلامشهر ➕به بپیوندید: @resane_ahd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 🔸به مناسبت هشتمین سالگرد برپایی نمازجمعه واوان؛ ➕امام جمعه واوان و دبیر جبهه جنوبغرب استان تهران: شکل گیری نهاد نماز جمعه‌ی واوان باعث شد بسیاری از مشکلات مردم با مطرح شدن در نماز جمعه برطرف و مرتفع بشه. ➕به بپیوندید: @resane_ahd
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد #استوری 🔸یادواره شهدای شهرستان و سالگرد تدفین شهید هرمز شریفیان 🔺به نفس حاج منصور ارضی ▫️چهارشنبه ۲۹ بهمن بعد از نماز مغرب و عشا ▫️واوان مسجد جامع خاتم الانبیا (ص) #جبهه_فرهنگی_اجتماعی_جنوبغرب_استان_تهران ➕به #رسانه_عهد بپیوندید: @resane_ahd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸یادواره شهدای اسلامشهر و سالگرد تدفین شهید هرمز شریفیان 🔺با حضور هیئات مذهبی اسلامشهر و خانواده معظم شهدا 🎙به نفس «حاج منصور ارضی» 🔹چهارشنبه ۲۹ بهمن ماه ۱۳۹۹ به وقت نماز مغرب و عشاء 🔹اسلامشهر، واوان، میدان امام خمینی (ره)، مسجد خاتم الانبیاء(ص) ▫️ستاد برگزاری یادواره شهدای اسلامشهر ➕به بپیوندید: @resane_ahd
اصحاب عشق(سخنرانی حجت الاسلام حمزه محمدی).mp3
12.22M
📻 🔸همایش اصحاب عشق تجلیل از فعالان فرهنگی جنوبغرب استان تهران 🎙صوت سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حمزه محمدی (دبیر جبهه جنوبغرب استان تهران) ➕به بپیوندید: @resane_ahd
اصحاب عشق(سخنرانی حجت الاسلام پناهیان).mp3
50.42M
📻 🔸همایش اصحاب عشق تجلیل از فعالان فرهنگی جنوبغرب استان تهران 🎙صوت سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان ➕به بپیوندید: @resane_ahd
❌ «شیر ایت» را از روی گوشی‌تان حذف کنید ➕شناسایی آسیب‌پذیری امنیتی خطرناک در برنامه «شیر ایت» https://www.mehrnews.com/news/5148143 ⭕️ نرم‌افزار بفرست، ترانسفر یا شوکا را می‌توانید جایگزین بدافزار شیر ایت کنید: http://myket.ir/user/jebheh ➕به بپیوندید: @resane_ahd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 🔸حالا که ازدواج و روابط جنسی با محارم در فرانسه قانونی شده ➕بهتره یادی کنیم از سخنرانی رهبرمون در سال ۹۵و پیش بینی همین موضوع 🔺یادی هم کنیم از عبدالکریم سروش تئوریسین و پدرمعنویِ اصلاح طلبان که در نهایت انحطاط فکری و قهقرای اخلاقی در دانشگاه تورنتو گفته بود؛در گذشته ارتباطِ جنسی با محارم اخلاقا ممنوع بوده ولی امروز بعنوانِ یک حق شناخته می شود و چنانچه رضایتِ طرفین باشد مشکلی ندارد!!! سایت خودنویس،۲۸ فروردین ۹۲ ➕به بپیوندید: @resane_ahd