#مناجات_شبانه
همدم یار شدن دیدۀ تر میخواهد
پیر میخانه شدن اشک سحر میخواهد
عاشقی کار دل مصلحت اندیشان نیست
قدم اول این راه جگر میخواهد
بال و پرهای به دور و بر شمع ریخته گفت:
بشنود هرکه ز معشوق خبر میخواهد
هرکه عاشق شده خاکستر او بر باد است
عاشق از خویش کجا رد و اثر میخواهد
هنر آن نیست نسوزی به میان آتش
پر زدن در وسط شعله هنر میخواهد
در ره عشق طلا کردن هر خاک سیاه
فقط از گوشۀ چشم تو نظر میخواهد
ظرف آلوده ما در خور صهبای تو نیست
این ترک خورده سبو، رنگ دگر میخواهد
زدن سکه سلطانی عالم، تنها
یک سحر از سر کوی تو گذر میخواهد
تا زمانی که خدایی خدا پا بر جاست
پرچم حُسنِ حَسن در همه عالم بالاست
در کرمخانۀ حق سفره به نام حسن است
عرش تا فرش خدا رحمت عام حسن است
بی حرم شد که بدانند همه مادری است
ورنه در زاویۀ عرش، مقام حسن است
بس که آقاست به دنبال گدا میگردد
ناز عُشّاق کشیدن ز مرام حسن است
دست ما نیست اگر سینهزنِ اربابیم
این مسلمانی ایران زِ کلام حسن است
هرکه خونش حسنی شد ز خودی حرف شنید
غربت از روز ازل بادۀ جام حسن است
حرم و نام و وجودش همه شد وقف حسین
هر حسینیه که بر پاست، خیام حسن است
او چهل سال بلا دید، بمانَد اسلام
صبر، شیرازۀ اصلی قیام حسن است
ما گدائیم ولی شاه کریمی داریم
هرچه داریم ز تو یار قدیمی داریم
تا خدا با همه حسن خود اِملایت کرد
چون جَلالیّتِ خود آیت عُظمایت کرد
تا که قرص قمر ماه، علی کامل شد
پرده برداشت ز رخسار و هویدایت کرد
تا ثمر داد نهالی که خدا کاشته بود
باهمه جلوه تو را شاخۀ طوبایت کرد
ریخت آب و سر مشک از کف هر ساقی رفت
بس که مستانه و مبهوت تماشایت کرد
تا که اثبات شود بر همگان ابتر کیست
پسر ارشد صدیقۀ کبرایت کرد
تا شوی بعد علی میر بنی هاشمیان
صاحب صولت و شخصیّت طاهایت کرد
بس که ذات احدی خاطر لعلت میخواست
شیر نوش از جگر حضرت زهرایت کرد
انقطاع تو ز هر سوز و گدازت پیدا
فاطمی بودنت از عشوه و نازت پیدا
سر سجادۀ تو گوشهای از عرش خداست
سیر عرفانیات از حال نمازت پیدا
هر که آمد به در خانۀ تو، آقا شد
هرچه جود و کرم از سفرۀ بازت پیدا
گریهدار است چرا زمزمۀ قرآنت؟
حزن زهراییات از صوت حجازت پیدا
آتشی بر جگرت مانده که پنهان کردی
ولی آثارش ازین سوز و گدازت پیدا
وارث پیر مناجاتی نخلستانی
این هم از نالۀ شبهای درازت پیدا
محرم مادری و از سر گیسوی سپید
درد پنهانی و یک گوشۀ رازت پیدا
کاش مهمان تو و چشم پر آبت باشم
روضهخوان حرم و صحن خرابت باشم
روح تطهیر کجا، وسوسۀ ناس کجا؟
دلبری پاک کجا، خدعۀ خَنّاس کجا؟
خون دلها وسط تشت به هم میگفتند
جگری تشنه کجا، سودۀ الماس کجا؟
در چهل غمیکه جگرت را سوزاند
ضرب دیوار کجا، برگ گل یاس کجا؟
خانهای سوخته و دست ز کار افتاده
ورم دست کجا، گردش دسداس کجا؟
ای کفن پاره شده، علقمه جایت خالی
بوسۀ تیر کجا، دیدۀ عباس کجا؟
داغ عباس چه آورد سر اهل حرم
غارت خیمه کجا، جوری اجناس کجا؟
چون دل سوخته و جگرم میسوزد
تن و تابوت تو را تیر به هم میدوزد
#مناجات_شبانه
یا الهَ العاصین...
اِی خدای گنهکاران...
سرخوشم از بادهای که یار دستم میدهد
جام اشکی که سحر دلدار دستم میدهد
همرهان بار سفر بستند و من جا ماندهام
گفتم آخر روسیاهی کار دستم میدهل
وای از نفسم که در راه خطا خوارم نمود
او بهانه از سر اجبار دستم میدهد
آنقدر توجیهِ شیطانی بچیند روی هم
تا گنه را از سر اصرار دستم میدهد
معصیت کردن برایم عادی گشته چرا؟
این بلا را نفس با تکرار دستم میدهد
من گنه کارم ولی آخر به عشق فاطمه
برگ سبزی حضرت غفار دستم میدهد
ناز ساقی را به خون دل کِشم تا لحظهای...
که سبویی لحظهی دیدار دستم میدهد
زیر دِین کس نباشم تا دم جان دادنم
جام کوثر حیدر کرار دستم میدهد
بوسه دارد دست آن ساقی که از روز ازل
باده را بی منت و آزار دستم میدهد
در ازای هر علی گفتن به زهرایش قسم
جامی از کوثر صد و ده بار دستم میدهد
دانم آخر حق زِ باب القبلهی کرب و بلا
برگ تضمینِ امان از نار دستم میدهد
┄┅┅═ ☘ 🌷 ☘ ═┅┅┄
🔸 تلگرام:
https://t.me/Axtheghlain
🔸 ایتا:
https://eitaa.com/theghlain
🔸 سروش:
https://sapp.ir/theghlain
┄┅┅═ ☘ 🌷 ☘ ═┅┅┄