eitaa logo
🔴رِسانـه دَمِشـق🔴
3.3هزار دنبال‌کننده
24.2هزار عکس
9.5هزار ویدیو
51 فایل
(فی بلادالسوریه)معتبرترین کانال خبری از سوریه #مدافعان_حرم با مدیریت رزمندگان سـوریه🇸🇾 ادمین تبلیغات: @zeynabiye_dameshgh کانال تلگرام: https://t.me/resanedameshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴رِسانـه دَمِشـق🔴
ایستادن پای امام زمان خویش امروز ۲۹ آذر سالروز شهادت #شهیدان شهید مدافع حرم #فرامرز_رضازاده شهید
کسی حق گریه کردن برمن را ندارد فقط به جان امام زمان خود جان حاج قاسم مبارزان حزب‌الله شیعیان پاکستانی سوری و عراقی بچه‌های گمنام دعا کنید ۱۳۹۴/۹/۲۹ 💢فرازی‌ازوصیت‌نامه🥀 حال‌که‌این‌وصیت‌نامه‌را‌می‌نویسم عازم‌منطقه‌هستم.نمی‌دانستم‌کجا‌می‌روم ولی‌می‌دانستم‌پایم‌به‌حرم‌اربابم‌بی‌بی‌زینب ورقیه‌جانم‌می‌رسدخدای‌من‌تو‌شاهدی که‌بهترین‌عزیزانم‌وتمام‌دنیایم‌راپس‌گذاشتم. حالادستم‌خالی‌است..... این‌هم‌دنیای‌من‌است‌پس‌قبولش‌کن‌خدایا. 🕊🕊🌷🌷 @resanedameshgh🔵
🔴رِسانـه دَمِشـق🔴
ایستادن پای امام زمان خویش امروز ۲۹ آذر سالروز شهادت #شهیدان شهید مدافع حرم #فرامرز_رضازاده شهید
📚نذر سوریه و دعای مادر یکبار خواست دعایی در حقش بکنم می‌گفت مادر دعایی بکن، خیلی کارم گیر است. هر وقت امتحانی داشت یا مشکلی داشت از من می‌خواست که دعایش کنم. سریع روضه پنج تن نذر کردم. همان اوایلی بود که قرار شد به سوریه برود. یک بار از محل کارش تلفنی باهم صحبت می‌کردیم. پرسیدم حمید مشکلت حل شد؟ گفت آره دستت درد نکند. گفتم من یک روضه پنج تن نذر کردم. با خنده‌ای از ته دل جواب داد دستت درد نکند اگر بدانی چه حاجتی داشتم بعد رو کرد به همکارانش و گفت اگر بدانید چه شده مادرم نذر کرده بروم سوریه! 🌷 ۱۳۹۴/۹/۲۹ ۵۰ 🕊🌹🕊 @resanedameshgh🔵
: گویی‌ قلبها همه‌ قیراندود شده‌و چشمها را پرده‌ای‌ سیاه‌ فراگرفته‌، زبانها سرخ‌ و زهرآگین‌ است‌ و قدمها همه‌ سست‌ و لرزان‌ ، اراده‌هایشان‌ در تلاقی‌ با سختیها.حرص‌ می‌زنند. موش‌، هر کس‌ به‌ سوراخ‌ خودش‌ خزیده‌، شکمها انباشته‌ از مالی‌ است‌ که‌ در حلالی‌ آن‌ شک‌ باید کرد حرفها همه‌ دو پهلوست‌. صداقت‌ کلام‌ و شیوایی‌ بیان‌، گویی‌ به‌ گور سپرده‌ شده‌، بازار قسمهای‌ دروغ‌ به‌ اوج‌ رسیده‌ و انصاف‌ و مروت‌ و مردانگی‌ به‌ پایان‌. توی‌ ترازوی‌ کاسب‌ محل‌، یک‌ طرفش‌ جنس‌ مشتری‌ است‌ و طرف‌ دیگرش‌ سنگ‌ پدر سوختگی‌. اگر حرف‌ هم‌ بزنی‌ گستاخ‌ است‌ و بی‌حیا، تو را با توپ‌ و تشر میخکوب‌ می‌کند. 🎊🎂🎈🎂🎊 💢عراقی‌ها هم‌درخرمشهر نوشته‌بودند:آمدیم‌که‌بمانیم!! 🌷شهیدبهروز مرادی بعداز‌آزادی‌خرمشهر‌زیرش نوشت آمدیم‌نبودید........!! ۱۳۳۵/۱۰/۱ ۱۳۶۷/۳/۴
🌸°•| مراسم عروسی ما ، به خواست خودمان نیمه شعبان در مسجد برگزار شد و من حجاب کامل داشتم . 🌸°•| جالب است برایتان بگویم وقتی فیلمبردار آمد داخل از من پرسید چه آرزویی داری ؟ 🌸°•| می دانستم رضا دوست دارد شهید شود چون بارها گفته بود ، من هم در جواب فیلمبردار گفتم : انشاء الله عاقبت ما ختم به شهادت شود . 🌸°•| من رضا را خیلی دوست داشتم ، فکر می کنم عشق ما خیلی خاص بود . بعد از رضا پرسید : شما چه آرزویی دارید ؟ گفت : همین که خانم گفت . 🍃🌸🍃 🌸 شهید مدافع حرم ،《شهید 》 متولد ۶ دی ماه ۱۳۶۶ اهل شهرستان آمل می باشد. 🌸ایشان هم از گروه یگان ویژه صابرین بود که برای دفاع از حرمِ حضرت زینب ( س ) عازم سوریه شد. شهید حاجی زاده از شهدای لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا به همراه ۱۲ تن دیگر از یارانش در روز 16 اردیبهشت ماه سال ۹۵ در خان طومان در معرکه نبرد جا ماند و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 🌱 از این شهید بزرگوار یک دختر فاطمه حلما و یک فرزند پسر محمد طاها به یادگار مانده است. : ۱۳۶۶/۱۰/۶ : ۱۳۹۵/۰۲/۱۶ 🎊🎈🎂🎈🎊 @resanedameshgh🔵
□به عشق حضرت زینب ○باردومی که میخواست به سوریه برود خیلی ناراحت بودم میگفتم یکبار رفتیدکافی است برای چه دوباره می روید، کنارم نشست وگفت اگرمابه سوریه نرویم چه کسی میخواهدبه نیروهای مردمی سوریه کمک کند؟ مردمی که مظلومندوزیربارحملات تکفیری ها، له میشوند، کسی نیست آنهارایاری رساند، من به خاطراسلام میروم تااجازه ندهم حضرت زینب یک باردیگر به اسارت دربیاید، بااین حرف هامرا متقاعدکردند بااینکه مدام گریه می کردم ولی دربرابر حضرت زینب تسلیم شدم وراضی هستم به رضای خدا. ○دخترشهیددرادامه عنوان میکند: بعدازشنیدن خبرشهادت پدرجزخنده کاری نمیتوانستم بکنم زیراهرکسی آرزوی شهادت راداردو واقعاخوشحال بودم که پدرم شهیدشده چون لیاقتش راداشت زیرااین فیض عظیم نصیب هرکسی نمیشود. ✍راوی:دخترشهید 🎂🎊🎉🎈 : ۱۳۴۶/۱۰/۷ : ۱۳۹۳/۷/۱۶ : سوریه حلب @resanedameshgh🔵
گاهــی ... که دلم سخت می‌شود ؛ آنقدر تو را تڪرار می‌کنم ، تا مـثل ذره ای ، در امتداد نگاهت گم شوم و این آغاز پیدا شدن من است ... :۱۳۹۲/۱۱/۱ 🕊
📚نذر سوریه و دعای مادر یکبار خواست دعایی در حقش بکنم می‌گفت مادر دعایی بکن، خیلی کارم گیر است. هر وقت امتحانی داشت یا مشکلی داشت از من می‌خواست که دعایش کنم. سریع روضه پنج تن نذر کردم. همان اوایلی بود که قرار شد به سوریه برود. یک بار از محل کارش تلفنی باهم صحبت می‌کردیم. پرسیدم حمید مشکلت حل شد؟ گفت آره دستت درد نکند. گفتم من یک روضه پنج تن نذر کردم. با خنده‌ای از ته دل جواب داد دستت درد نکند اگر بدانی چه حاجتی داشتم بعد رو کرد به همکارانش و گفت اگر بدانید چه شده مادرم نذر کرده بروم سوریه! 🌷 : ۱۳۶۳/۱۱/۱۵ : ۱۳۹۴/۹/۲۹ ۵۰ ولادت🎉🎊🎈🎂🎈🎊🎉 🔵
📚نذر سوریه و دعای مادر یکبار خواست دعایی در حقش بکنم می‌گفت مادر دعایی بکن، خیلی کارم گیر است. هر وقت امتحانی داشت یا مشکلی داشت از من می‌خواست که دعایش کنم. سریع روضه پنج تن نذر کردم. همان اوایلی بود که قرار شد به سوریه برود. یک بار از محل کارش تلفنی باهم صحبت می‌کردیم. پرسیدم حمید مشکلت حل شد؟ گفت آره دستت درد نکند. گفتم من یک روضه پنج تن نذر کردم. با خنده‌ای از ته دل جواب داد دستت درد نکند اگر بدانی چه حاجتی داشتم بعد رو کرد به همکارانش و گفت اگر بدانید چه شده مادرم نذر کرده بروم سوریه! 🌷 : ۱۳۶۳/۱۱/۱۵ : ۱۳۹۴/۹/۲۹ ۵۰ ولادت🎉🎊🎈🎂🎈🎊🎉 🔵
🔴رِسانـه دَمِشـق🔴
‍ 💢 در دیماه سال ۱۳۶۰ در یک خانواده مذهبی در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. او فرزند اول خانواده بود که ۷ ماه قبل ، پدر و مادرش از روستای پرسپانج قزوین به قم هجرت کرده بودند. از همان کودکی مادرش او را در کلاس های قرآن ثبت نام کرد و او با علاقه و پشتکار قرآن و تفسیر را فراگرفت. از سن ۱۲سالگی به مسجد می‌رفت و مثل بزرگترها رفتار می‌کرد روزه می‌گرفت و اعمال عبادیش را انجام می‌داد. در پایگاه بسیج محله نقش های ڪلیدی را می پذیـرفت و مسئولیت پذیری‌اش را به همه ثابت می ڪرد. ڪلاس های قرآن برگزار می ڪرد و در عـزاداری ها نقش فعالی داشت. دوران متوسطه را در رشته ریاضی در دبیرستان امام صادق مشغول به تحصیل شد، بسیار باهوش و علاقه مند به تحصیل بود. از همان دوران جوانی به اردوهای جهادی برای کمک های ویژه می رفت و در آنجا لحظه ای از گره‌گشایی مشکلات و گرفتاری های مردم باز نمی ایستاد و دائما در اندیشه و عمل در حال خدمت به خلق الله بود. بعد از فارغ تحصیلی از دبیرستان در دانشگاه دلیجان رشته حسابداری پذیرفته شد و با خانواده مذهبی و سـاداتی وصلت نمود ڪہ حاصل این ازدواج دو فـرزند پسر به نام هـای علی و محمدحسین شد. بعد از مدتی که مشغول تحصیل در دانشگاه بود متوجه شد در دانشگاه امام حسین(ع) تهران ، به عنوان افسر پذیرفته شده ، بنابراین تصمیم گرفت باقی مسیر زندگی اش را در این راه ادامه دهد و وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. رشادت های او در شمال غرب در برخورد با گروهک های مزدور ، فعالیتهای او در خاموش کردن شورش های داخلی و رشادت هایش در سوریه و آزاد سازی دو شهر شیعه نشین نبل و الزهرا تحسین برانگیز است ، بنا به گفته خود او این پیروزی شهرهای شیعه نشین نبل و الزهرا با کمک خانم فاطـمه زهـرا (س) انجام شد و بالاخره در ۱۶ بهمن سال ۹۴ این سرگرد دلاور به همراه دوستانش شهید هاشمی و شهید زارع در شهر رتیان سوریه به لقا پروردگار شتافتند. 🕊🌷🕊 : ۱۳۶۰/۱۰/۱۱ قم :۱۳۹۴/۱۱/۱۶ محل‌شهادت منطقه نبل الزهرا_سوریه وضعیت تاهل: متاهل با ۲ فرزند محل مزارشهید:گلزارشهدای قم 🔵
🔴رِسانـه دَمِشـق🔴
: خدایا ؛ در این عُمر نامم عبدالحسیــن ، دانشگاہ امام حسین ، لشڪر 14 امام حسین ، گردان 104 امام حسین ، خـداوندا ، خودت من را در راہ امام حسین قراردادی پس قربانی امام حسین ڪن ! 🕊 ۱۳۹۴/۹/۲۹ :۱۳۶۵/۴/۱۵ محل‌مزاربهشت‌عباس،دستگرد 💢خاطره‌ای از همسرشهید وقتی‌سوریه‌رسیدن‌بامن‌تماس‌گرفتندکه: من رسیدم‌واول‌زیارت‌رفتم.وتا هفته‌آینده نمی‌توانم‌تماس‌بگیرم.ولی‌بازهم‌دلشان‌ تاب‌نمی‌آورد. ویک‌روز‌درمیان‌تماس‌میگرفتندوحال‌من‌وزینب رامی‌پرسیدندتا‌این‌که‌درتاریخ‌۲۷‌آذر برای‌آخرین‌بارازسوریه‌تماس‌گرفتند آن‌روزحال‌‌وهوای‌عجیبی‌داشتنداصلاصدایش باروزهای‌دیگرفرق‌داشت‌؛سراغ‌همه‌رو‌گرفتند ده‌دقیقه‌ای‌بازینب‌حرف‌زدن‌وزینب‌‌به‌ باباش‌‌می‌گفت:بابایی‌پاشوبیادلم‌خیلی‌برات تنگ‌شده‌آخرش‌هم‌گفت بابایی‌من‌دیگه‌عروسک‌نمی‌خواهم‌فقط‌بیاااااا واین‌آخرین‌تماسشان‌بود بعدازتماسشان‌به‌گفته‌ی‌همرزمانشان‌ برای‌عملیات‌‌رفتندودو‌روزبعدازآخرین‌تماسشان درجنوب‌‌حلب‌شهرخانطومان به‌شهادت‌رسیدند...🕊🕊 ...🌸🎉🌸🎉🌸🎉🌸 🔵
خاطره ای از شهید: همرزمانش می گفتند او وقتی بیمارستانی را تحویل می گرفت صفر تا صدکارها را یک تنه راه اندازی می کرد و تحویل پرسنل می داد.فرق نمی کرد بخش رادیولوژی باشد یا آزمایشگاه یا اتاق عمل یا...قاعده و قانون هرکدام را به خوبی می دانست و معتقد به کار،برمبنای آخرین دانش و فناوری روز بود.چون زبان انگلیسی را خوب می فهمید مطالب لازم را از به روزترین منابع تخصصی اش می دید و اجرا می کرد. یکی از پزشکانی که مسئول تشکیلات پزشکی ایران در سوریه هستند بعد از شهادتش به ما گفتند:ما نیروی بسیار ارزشمندی را از دست دادیم.ما برای محمدحسن برنامه ها داشتیم.می خواستیم در آینده او را به عنوان مسئول کل تشکیلات پزشکی ایران در سوریه قرار دهیم.چون این قابلیت را داشت.. : ۱۳۹۵/۰۵/۱۰ :سوریه،جنوب‌حلب :گلزارشهدای‌شهرکرد ...🕊🕊🌷🌷 🔵
یه روز با مسعود در مورد گناه کردن افراد و مکروه بودن یا یه سری کارا که وجهه اونا تو جامعه خوب نیست صحبت میکردیم. مسعود میگفت: ما نباید به گناه نزدیک بشیم و باید برای خودمون ترمز بذاریم. اگه بگیم فلان کار که به گناه نزدیکه‌ولی حروم نیست رو انجام بدیم تا‌ گناه فاصله ای نداریم. پس باید برای خودمون چند تا ترمز و عقب گرد موقع نزدیک شدن به گناه بذاریم تا به راحتی مرتکب گناه نشیم.... :۱۳۶۹/۶/۸ :۱۳۹۴/۸/۲۱ 🌷شهید حاج مسعود عسگری🌷 یاد شهدا با صلوات🌷 ❁اللَّهمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد❁ ...🌸🎉🌸🎉🌸🎉🌸 🔵