عبد صالح و خالص خدا،
#مرحومحاجمهدیشالچیلار رحمةاللهعلیه
eitaa.com/revaayatgar
روایتگـــــــر
عبد صالح و خالص خدا، #مرحومحاجمهدیشالچیلار رحمةاللهعلیه eitaa.com/revaayatgar
۱.
❌هر وقت بابت کمکهای ناچیزتان به دیگران دچار کبر و غرور شدید، زندگی این مجاهد خستگی ناپذیر و کم نظیر را بخوانید.
☑️خَیّری که همانند مولایش حضرتامامحسنمجتبیعلیهالسلام منتظر فقرا نمی ماند، بلکه خودش کریمانه به دنبالشان می گشت، این گونه رفتار، همان معنای «کریم» است.👇
« #مرحومحاجمهدیشالچیلار » از آن چهره های فراموش نشدنی برای من است. قبلاً از او به عنوان عضو هیئت مدیره صندوق تعاونی اسلامی یاد کردم. بعد از آزادی از زندان شنیدم که او سخت بیمار است. با بیماری سرطان دست به گریبان بود. من و برادرم در فروردین ماه یکی - دو بار به عیادتش رفتیم. او بالاخره تسلیم مشیت خداوند شد و در همان ماه فوت کرد. جوان هم بود؛ کمتر از ۴۰ سال سن داشت، و اصلاً هم ازدواج نکرد و تشکیل خانواده نداد.
در نظر من او انسان بزرگی بود؛ علی رغم اینکه جوان بود تمام هم و غمش رسیدگی به فقرا و مستمندان بود، مخفیانه به مبارزه و مبارزان، و خانواده زندانیان کمک های مالی زیادی می کرد؛ و کسی آن را نمی دانست. در مجلس ختم او آقای لاجوردی همه اینها را گفت؛ این که این مرد چقدر به فقرا خدمت می کرد، به دارالايتام ها، به مردم. یکی از کارهای این مرحوم این بود، می رفت توو صف بانک کارگشایی می ایستاد و نیازمندان را شناسایی می کرد؛ می دید مثلاً یک نفر آمده در صف و می گوید من یک دختر دارم، یا یک پسر دارم مریض است، می خواهم ببرمش بیمارستان بستری کنم، پول ندارم، آمدم این فرشم را اینجا گرو بگذارم، ۵۰۰ تومان پول بگیرم، بچه ام را ببرم مریضخانه. بعد این مرحوم می گفت خب بیا برویم به خانه تان تا ببینم. می رفت خانه را میدید بعد ۵۰۰ تومان را خودش می داد.
او چنین آدمی بود؛ آدمی عجیب. سال ۱۳۴۴ - ۱۳۴۳ یک روز ساعت ۶ صبح من رفته بودم نان بگیرم برای منزلمان، آمدم کنار خیابان تا رد شوم. او را با ماشینش دیدم که می خواست برود. آن زمان او یک ماشین خیلی ارزان قیمتی خریده و زیر پایش بود. سلام و علیک کردیم؛ گفتم کجا می روی؟ گفت بین توی ماشینم چه است؟ نگاه کردم دیدم هفت - هشت تا صندوق میوه هست (حالا کی!؟ ساعت ۶ صبح!). گفت اینها را رفتم از میدان خریدم، می خواهم ببرم دارالمجانین، برای دیوانه ها!
خیلی آدم عجیبی بود! آن طور به مبارزین می رسید، این طور هم به بیمارستان، دائم دنبال راهی بود که به طرز اخلاقی به نیازمندان کمک کند. اگر واقعاً هر کس هر چقدر به او برای کارهای خیر تقاضا می داد، اگر می داشت دریغ نمی کرد و می داد؛ صد در صد!
البته وضعش هم خوب بود. ثروتی داشت؛ هم از پدرش ارثی گرفته بود. هم اینکه تجارت می کرد، یعنی مغازه داشت، ولی خودش دنبال این کارها برد؛ یعنی در واقع سرمایه اش کار می کرد، و خودش درآمد حاصله را خرج می کرد. خیلی جالب است؛ ما این روزها چنین آدم هایی کم داریم!
او را انسانی فداکار، نوع دوست، خیّر، یتیم نواز، با فضیلت و تقوی، و انسانی با آرمان های بزرگ توصیف کرده اند. درباره اش نوشته اند: «هیچ گاه به فکر خویش و وابستگان خویش نبود، و اجتماع را از آن خویش و آموزش را وظیفه می دانست»
مهدی شالچیلار؛ به سال ۱۳۰۹ شمسی در تبریز زاده شد. پدرش محمود شالچیلار از تجار بنام تبریز بود که پارچه به کشور وارد می کرده است. وی همچنین از اعضای قيام شيخ غلامحسین تبریزی در سال ۱۳۰۵ بود. پس از آنکه رضا شاه قيام را سرکوب کرد و عوامل مؤثر آن را به دماوند تبعید کرد، او از پا ننشست و در سال ۱۳۱۶ به تهران مهاجرت کرد و در محله «چهار راه امیریه» سکنی گزید؛ تا بدین طریق در نزدیکی دماوند باشد و بتواند به معیشت زندگی خانواده تبعیدیان یاری برساند.
پسرش مهدی، تحصیلات خود را در تهران تا حد دیپلم گذراند. او به زبان انگلیسی و عربی آشنا بود. وی به همراه برادرانش محسن و خلیل شغل پدر را پیشه کردند و در بازار سلطانی به تجارت پارچه مشغول شدند. مهدی از تجار معروف و از متدینین و خیّرین بازار محسوب می شد. او درآمد و ثروت حاصله از کارش را صرف توسعه امور فرهنگی و خدمت رسانی به مردم مستمند می کرد. تمکن و ثروت او به حدی بود که در ۱۹ سالگی به زیارت خانه خدا نائل آمد.
✅ادامه دارد...
eitaa.com/revaayatgar
روایتگـــــــر
۱. ❌هر وقت بابت کمکهای ناچیزتان به دیگران دچار کبر و غرور شدید، زندگی این مجاهد خستگی ناپذیر و کم نظ
۲.
او تمامی ثروتش را مصروف خدمات اجتماعی و فرهنگی کرد. خدمات فرهنگی و اجتماعی شالچیلار عبارت بود از: مدیر عاملی شرکت تعاونی هماهنگ، عضویت در هیئت مؤسس و ریاست هیئت مدیره گروه های فرهنگی نبوی و قائم، عضو هیئت مدیره جامعه تعلیمات اسلامی، عضویت در هیئت مدیره گروه های فرهنگی قدس و علوی.
او در اداره مدرسه جعفری نیز نقش اساسی داشت؛ و شرکت سهامی تولیدی و صنعتی قائم را بنا نهاد. وی از دوستان مرحوم علامه کرباسچیان به حساب می آمد و از جمله کسانی است که به مدرسه علوی کمک های مالی زیادی می نمود. او مسئولیت کمک به دانش آموزان فقیر علوی را بر عهده داشت و بر اساس معرفی مرحوم علامه، هزینه تحصیل دانش آموزان فقیر را تأمین می کرد. او هیچگاه ازدواج نکرد و تمام سرمایه و ثروت خویش را صرف محرومین و مساکین کرد.
عبدالله مهدیان به یاد دارد؛ در محله آب منگل برای تحصیل دختران دبیرستان نبود، نزدیک ترین دبیرستان به آنجا در خیابان ایران بود. لذا دختران یا از ادامه تحصيل باز می ماندند، یا دچار زحمت و مزاحمت می شدند. مرحوم شالچیلار به همراه چند نفر دیگر توانستند با جلب کمک های خیّرین، برای دختران مدرسه ای بسازند. مهدیان می گوید: او آدم خاصی بود، به آهن ربایی می ماند که روی زمین براده ها را به خود جذب می کند، منتظر نمی ماند تا آنها به او مراجعه کنند، بلکه خود به سراغ آنها می رفت؛ می گشت و می گشت نیازمندان و فقرا را پیدا و به مشکلات آنها رسیدگی می کرد. ماشینش را در گوشه ای از شهر پارک می کرد و سوار اتوبوس می شد و با مردم کوچه و بازار هم کلام می گردید تا سر از گرفتاریهایشان در آورد. بعد گرفت و گیرشان را حل می کرد. دفترچه ای داشت از نام و نشانی فقرا و دردمندان، که به سراغشان می رفت و به آنها دارو، زغال، مواد غذایی، پتو، لباس و ... می رساند.
مهدی شالچیلار در سال ۱۳۴۵ - ۱۳۴۴ به دلیل چاپ و نشر کتاب کشف الاسرار امام خمینی چندبار به ساواک احضار شد. او سرانجام به سرطان ریه مبتلا گردید و در فروردین ۱۳۴۸ با انبوهی از درد دردمندان و دغدغه محرومان دعوت حق را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت؛ در حالی که هنوز چشمان بسیاری منتظر دستگیری ها و کمک های او بودند. برای وی در حسینیه ها و مساجد زیادی مجلس ترحیم و فاتحه خوانی گرفته شد. در مجلس ختم وی در مسجد ارگ حدود ۱۵۰۰ نفر شرکت کردند. آماری که در آن زمان کم نظیر بود. علما و شخصیت های فرهنگی و سیاسی چون حضرات آیات سید احمد خوانساری، محمد تقی آملی و آقایان محمد تقی فلسفی، آیت الله سید محمود طالقانی، علی گلزاده غفوری، شهید حجتالاسلام والمسلمین شیخ فضل الله محلاتی، شهید حجتالاسلام والمسلمین محمدجواد باهنر، سید هادی خسروشاهی، عباسعلی اسلامی، علی اصغر مروارید، هاشمی رفسنجانی، شهید آیتالله مرتضی مطهری، شهید صادق اسلامی، مهندس سحابی، شهید اسدالله و مرتضی لاجوردی، ابوالقاسم فقیهی، محمود کاشانی، سید مرتضی ایروانی و سید محمد تقی خاموشی و ... همچنین معلمان و دانش آموزان مدارس زیادی چون جعفری، علوی، امامیه، خاتم و تمام مدارس گروه های فرهنگی فوق الذكر اطلاعیه های تسلیت دادند و در مجالس ترحیم حاضر شده و یا خود برگزار کننده آنها بودند.
سخنان بعضی بزرگان در این مجالس در وصف مرحوم شالچيلار خواندنی است:
- آیت الله محمد تقی فلسفی: «یک نفر جوان که در ساعات فراغت، با داشتن پول و اتومبیل، قدرت و قوتش را در مسیر محبت، بشر دوستی، صمیمیت و خدمت گزاری به حرکت درآورد ... یتیم نوازی لذت دارد، آدم راه بیفتد برود به گودهای بیرون دروازه خانی آباد، و برای بچه های مظلوم و بی گناه که دارند داخل اتاق های مرطوب بال بال می زنند، فرش و کرسی ببرد. شالچيلار توانسته بود حس درونی و لذت عقلی اش را پرورش دهد»، «مرحوم شالچیلار یک مسلمان لایق و خدمتگزار بود. مدارس متعددی از ایشان به یادگار مانده است، او هر جا مجمعی دینی و مذهبی تشکیل می شد شرکت می کرد. او در خانواده متدین و محترمی به دنیا آمد و در مکتب قرآن تربیت شد. اگر بدبخت و بینوایی را نجات می داد لذت می برد و اگر گرسنه ای را سیر می کرد لذت می برد. اما همه نمی توانند این لذت ها را درک کنند. شالچیلار کجا تربیت شده بود؟ در نیویورک و یا واشنگتن؟ نه، ایشان توی مسجد، پای منبر، در خانواده مسلمان، و زیر نظر پدر و مادری مسلمان تربیت شده بود. او در راه اعتلای اسلام خیلی کوشش و مجاهدت کرد، احترامی که در مراسم تشییع و ختم او عموم مردم طبقات نمودند، بی سابقه بود.»
✅ادامه دارد...
eitaa.com/revaayatgar
روایتگـــــــر
۲. او تمامی ثروتش را مصروف خدمات اجتماعی و فرهنگی کرد. خدمات فرهنگی و اجتماعی شالچیلار عبارت بود از
۳.
- حجت الاسلام سیدمحمدتقی خاموشی: «ستون و پایه های بعضی اجتماعات روی دوش این مرد بزرگ بود. این مرد شب و روزش وقف اسلام بود، علاقه او به اسلام به مقام عشق رسیده بود؛ أشد حباً لله گردیده بود. کسب می کرد برای خدا، برای احیای اسلام. لذا دائماً در این فکر بود که مدرسه و مؤسسه فرهنگی تأسیس کند.»
- آیت الله گلزاده غفوری: «من با او ۱۲ سال دوستی نزدیک داشتم، و می توانم بگویم که هیچ خاطری از او آزرده نبود. (متأسفانه با فوت او یکی از طرح های بزرگش زمین ماند)، او به دنبال تأسیس مؤسسه ای شبانه روزی بود تا به جای اعزام محصلین به خارج از کشور، معلمین را از خارج به این مؤسسه بیاورد؛ و دنبال تهیه ۲۰ هزار متر زمین برای آن بود، که جریان بیماریش پیش آمد.»
- حجت الاسلام شیخ عباسعلی اسلامی: «یکی از کارهای سودمند و قابل توجه آن مرحوم، تربیت نونهالان و هدایت و راهنمایی آنها بوده است، که در این باره جدیت و کوشش بسیار داشت، چنانچه بیشتر وقت خود را در تشکیل آموزشگاه ها و مؤسسات فرهنگی صرف می نمود.»
- قسمتی از مقاله دانش آموز پنجم دبیرستان (رشته ریاضی)، به نام ابراهیمی: «او دلداده حق و انسانیت بود و برای اعتلای اصول انسانیت با تمام امکاناتش مبارزه می کرد، خواب و خوراک و آسایش و پول و استراحت و همه چیز خود را فدا می کرد، در خانه دل او جز عشق به خدا و انسانیت چیزی یافت نمی شد... او را نمی توان تنها یک فرد نیکوکار و خیّر نامید، او را باید منبع فضیلت و خیر خواهی و نیکوکاری دانست.
📚منابع:
*مصاحبه با برادرش خليل شالچيلار_۱۳۹۰/۰۴/۱۴
*جزوه یادبود
*مصاحبه با عبدالله مهدیان_۱۳۹۰/۰۴/۱۹
*«رواق نشینان پرهیزگار» صص ۱۸۴و۱۸۵
*«شهید صادق» ص۱۶۳
👈برگرفته از کتاب «سالهای بی قرار»، خاطرات «دکتر جواد منصوری»، اولین فرمانده رسمی سپاه پاسداران،
صص ۱۲۸و۱۲۹و۱۳۰ + توضیحات صص ۱۴۴و۱۴۵و۱۴۶و۱۴۷.
❤️🌹شادی روح آسمانی #مرحومحاجمهدیشالچیلار، حمد و سوره و صلواتی قرائت نمایید.
#سیرهابرار
#نشرحداکثری
eitaa.com/revaayatgar
روایتگـــــــر
۳. - حجت الاسلام سیدمحمدتقی خاموشی: «ستون و پایه های بعضی اجتماعات روی دوش این مرد بزرگ بود. این مر
#پیشنهادمطالعه
#کتابسالهایبیقرار
زندگینامه و خاطرات #جوادمنصوری در دوران ستمشاهی
✌️ایشان اولین فرمانده رسمی سپاهپاسدارانانقلاباسلامی هستند.
eitaa.com/revaayatgar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخی به یاوهگوییهای سوشا مکانی وطن فروش:
لازم باشه تیمملی آخوندها رو میفرستیم جام جهانی🤣 😂
eitaa.com/revaayatgar
انتقام خون تو نه کشتن ترامپ احمق و ژنرالهای ترسوی آمریکایی است، و نه حتی خروج آمریکا از منطقه ما،
انتقام واقعی خون پاک تو، نابودی کل استکبار و صهیونیسم جهانی و اذناب آن است، و ما به کمتر از این قانع و راضی نمیشویم!!!✊
داغ تو سردشدنی نیست!😭
#سرداردلها
#ایالاتمتفرقهآمریکا
#نابودیصهیونیسمجهانی
#اللهمعجللولیكالفرج
eitaa.com/revaayatgar
#حضرتامامجعفرصادقعلیهالسلام:
کسی که یک شب، بیماری خود را سپری کند و به احدی شکایت نکند، خداوند ثواب شصت سال عبادت برای او مینویسد.
📚منبع: وسایل الشیعه، ج۲، ص۶۲۷
eitaa.com/revaayatgar
روایتگـــــــر
💢ناگفته #محسنرضایی از شهادت #حاجاحمدمتوسلیان
چند وقتی بود شدیداً دنبال این بودم چند نفر را که مطمئن بودم و هستم کاملترین اطلاعات را از سرنوشت حاج احمد متوسلیان فقط آنها دارند، حضوری ببینم و در این رابطه سوال کنم تا اطمینانم از اطلاعاتی که خودم دارم، کامل شود.
با پیگیریها و همت برادر عزیز #جواداکبری (معاون #شهیدحاجاحمدمتوسلیان در سپاه مریوان) موفق شدم با یکی از آنان که دنبالش بودم، جلسه داشته باشم.
با مساعدت سردار "محمد کوثری" (فرماندۀ اسبق لشکر ۲۷ محمد رسولالله و نمایندۀ فعلی مجلس شورای اسلامی) همراه ایشان و جواد اکبری، جلسهای در خدمت سردار "محسن رضایی" (فرماندۀ سپاه پاسداران در زمان اعزام قوای محمد رسولالله به سوریه در خرداد ۱۳۶۱) فراهم شد.
روز سهشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۷، دفتر محسن رضایی در دبیرخانۀ مجمع تشخیص مصلحت نظام در خیابان دکتر مصدق(نفت) محل قرارمان بود.
جلسۀ ۴ نفره شاید به یک ساعت نکشید؛ حرفها فقط پیرامون حاجاحمدمتوسلیان بود. هر آن چه را گفتنی و ناگفتنی بود، گفتم. بسیاری از آنچه را هم که نمیشود بیرون گفت، گفتم.
آقای محسن رضایی در توضیح اظهارات اخیرش مبنی بر اخبار جدید و خوش از وضعیت حاج احمد متوسلیان، گفت:
من و برادرم #حسیندهقان (وزیر دفاع اسبق) خبری را از داخل اسرائیلیها شنیدیم، گفتیم این خبر را برجسته کنیم، شاید اسرائیلیها عکسالعمل نشان دادند و خبری بروز بدهند، که نه، خبری نشد.
و ایشان هم بر اینکه "قطعاً آن ۴ عزیز، همان روز به شهادت رسیدهاند"، تأکید کرد ولی با این وجود اظهار داشت:
باید کمیته ای حقیقتیاب برای پیگیری سرنوشت آنها تشکیل شود.
جواد اکبری و بنده اعلام کردیم:
شما این کمیته را تشکیل بدهید، ما دو نفر، بسیجی وار و بدون چشمداشت یک ریال حقوق، در خدمت هستیم تا این پرونده را به سرانجام برسانیم.
که آقای رضایی گفت:
"نه این طور که نمیشود. من که الان کاره ای نیستم که بتوانم چنین کاری بکنم. تشکیل کمیته حقیقتیاب هم، بودجه می خواهد، امکانات و وسایل و ساختمان لازم دارد...
و تشکیل کمیته حقیقتیاب آن هم بعد از ۳۶ سال، همچنان منتفی و غیرممکن شد!
آقای محسن رضایی در بین صحبتهایش دربارۀ سرنوشت حاج احمد متوسلیان، خاطره ای مهم تعریف کرد و گفت:
آن زمان که پسر من احمد در دوبی بود، از آنجا تلفن زد. به او گفتم:
سعی کن از طرف اسرائیلی، اطلاعاتی دربارۀ سرنوشت حاجاحمدمتوسلیان به دست بیاوری.
او گفت: چشم، تلاشم را میکنم.
چند وقت بعد تماس گرفت و گفت:
من توانستم اطلاعات مهمی به دست بیاورم. یکی را بفرست که آنها را به او منتقل کنم.
گفتم: به بچه های وزارت اطلاعات میگویم در دوبی بیایند سراغت و اطلاعات را بگیرند.
که گفت: نه... به بچه های اطلاعات سپاه بگو بیایند.
گفتم: چون تا حالا با وزارت ارتباط داشتی، این جوری به مشکل میخورد.
بچه های بخش خارجی وزارت اطلاعات گفتند که نمیشود در دوبی قرار بگذاریم؛ بهتر است در مالزی قرار بگذاریم. احمد رفت مالزی، با آنها دیدار کرد و اطلاعاتش را داد.
آنها آمدند اینجا. ظاهراً احمد هیچ اطلاعاتی از حاجاحمدمتوسلیان گیر نیاورده بود، ولی اطلاعات مهمی از برنامه موشکی ما داشت. احمد گفته بود:
اسرائیلی ها میخواهند به محض این که ایران بخواهد موشکهایش را جابجا کند، آنها را بزنند.
که دیدیم چند وقت بعد #شهیدحسنطهرانیمقدم را زدند و روز بعد، پسر من احمد را در دوبی کشتند. من متوجه شدم تلفن های من و احمد شنود میشده.
#سردارشهیدحسنتهرانیمقدم متولد ۱۳۳۸، روز ۲۱ آبان ۱۳۹۰ بر اثر انفجاری مشکوک در کنار موشکی قاره پیما، در پادگان شهید مدرس در ملارد کرج به شهادت رسید.
#احمدرضاییمیرقائد متولد ۱۳۵۵، فرزند ارشد محسن رضایی، با تابعیت و پاسپورت آمریکایی با نام Tom J. Anderson، چند ماه بود که در هتل گلوریای دوبی زندگی میکرد.
در روز ۲۲ آبان ۱۳۹۰ در طبقه ۱۸ اتاق ۲۳ هتل گلوریا، جسد او که ۳ روز از مرگش میگذشت، پیدا شد.
حمید داودآبادی
تیر ماه ۱۴۰۰
کانال آقای داودآبادی:
@hdavodabadi
eitaa.com/revaayatgar
#حجةالاسلاموالمسلمیندکترسیدمحمودنبویان، نماینده شهر تهران در مجلس:
متاسفانه آقای رییسی هنوز ۷۰ درصد مسئولین دولت روحانی را در دولت خود نگه داشته است و آنها را عوض نکرده که یکی از آنها شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی است!
آقای رییسی تو را به حضرت عباس این مدیران را عوض کن و مدیران انقلابی را جایگزین کن!
eitaa.com/revaayatgar