eitaa logo
روایتگـــــــر
316 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
33 فایل
روایتگر 👈کانالی متفاوت در موضوعات کمتر دیده شده در زمینه های مختلف فرهنگی، مذهبی، سیاسی، شهدایی و... @smmah1979 🌹ما را به دیگران هم معرفی کنید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🛑 *تقصیر شماست.......* در زمان دانش آموزی معلمی داشتیم به نام آقای سیدعلی موسوی كه در تحصیل كرده و تازه به وطن بازگشته بود و از همین روی گاه و بیگاه خاطرات و تجربه هایی از سالهای زندگی در ایالت اوهایو نقل می كرد و این گفته ها به اقتضای دوره نوجوانی به دقت در ذهن ما ثبت و ضبط می شد. ایشان می گفت: “یك روز در دانشگاه اعلام شد كه در ترم آینده مشاور اقتصادی رییس جمهوری سابق آمریكا -گمان می كنم *ریچارد نیكسون* - قرار است درسی را در این دانشگاه ارائه كند و حضور آن شخصیت نامدار و مشهور چنان اهمیتی داشت كه همه دانشجویان برای شركت در كلاس او صف بستند و ثبت نام كردند و اولین بار بود كه من دیدم برای چیزی صف تشكیل شده است. به دلیل كثرت دانشجویان كلاس ها در آمفی تئاتر برگزار می شد و استاد كه هر هفته با هواپیما از واشنگتن می آمد دیگر فرصت آشنایی با یكایك دانشجویان را نداشت اما گاهی به طور اتفاقی و بر حسب مورد نام و مشخصات برخی را می پرسید. در یكی از همان جلسات نخست به من خیره شد و چون از رنگ و روی من پیدا بود كه شرقی هستم از نام و زادگاهم پرسید و بعد برای این كه معلومات خود را به رخ دانشجویان بكشد قدری در باره شیعیان سخن گفت و البته در آن روزگار كه كمتر كسی با اسلام علوی آشنا بود همین اندازه هم اهمیت داشت، ولی در سخن خود قدری از علیه السلام با لحن نامهربانانه و نادرستی یاد كرد. این موضوع بر من گران آمد و برای آگاه كردن او ترجمه انگلیسی را تهیه كردم و هفته های بعد به منشی دفتر اساتید سپردم تا هدیه مرا او برساند. در جلسات بعد دیگر فرصت گفت و گویی پیش نیامد و من هم تصور می كردم كه یا كتاب به دست او نرسیده و یا از كار من ناراحت شده و به همین دلیل تقریبا موضوع را فراموش كردم. روزی از روزهای آخر ترم در كافه دانشگاه مشغول گفتگو با دوستانم بودم كه نام من برای مراجعه به دفتر اساتید و ملاقات با همان شخصیت مهم و مشهور از بلندگو اعلام شد، با دلهره و نگرانی به دفتر اساتید رفتم و هنگامی كه وارد اتاقش شدم با دیدن ناراحتی و چهره درهم رفته اش بیشتر ترسیدم. با دیدن من روزنامه ای كه در دست داشت به طرف من گرفت و گفت می بینی؟ نگاه كن! وقتی به تیتر درشت روزنامه نگاه كردم خبر و تصویر دردناك خودسوزی یك جوان را در وسط خیابان دیدم. او در حالی كه با عصبانیت قدم می زد گفت: می دانی علت درماندگی و بیچارگی این جوانان آمریكایی چیست؟ بعد به جریانات اجتماعی رایج و فعال آن روزها مانند هیپی گری و موسیقی های اعتراضی و آسیب های اخلاقی اشاره كرد و سپس ادامه داد: همه اینها به خاطر تقصیر و كوتاهی شماست! من با اضطراب سخن او را می شنیدم و با خود می گفتم: خدایا، چه چیزی در این كتاب دیده و خوانده كه چنین برافروخته و آشفته است؟ او سپس از نهج البلاغه یاد كرد و گفت: از وقتی هدیه تو به دستم رسیده در حال مطالعه آن هستم و مخصوصا فرمان علی بن ابیطالب به مالك اشتر را كپی گرفته ام و هر روز می خوانم و عبارات آن را هنگام نوشیدن قهوه صبحانه مرور می كنم تا جایی كه همسرم كنجكاو شده و می پرسد این چه چیزی است كه این قدر تو را به خود مشغول كرده است؟ بعد هم شگفتی و اعجاب خود را بیان كرد و گفت: من معتقدم اگر امروز همه نخبگان سیاسی و حقوقدانان و مدیران جمع شوند تا نظام نامه ای برای اداره حكومت بنویسند، نمی توانند چنین منشوری را تدوین كنند كه قرنها پیش نگاشته شده است! دوباره به روزنامه روی میز اشاره كرد و گفت: می دانی درد امثال این جوان كه زندگی شان به نابودی می رسد چیست؟ آنها نهج البلاغه را نمی شناسند! آری، *تقصیر شماست كه علی را برای خود نگهداشته اید و پیام علی را به این جوانان نرسانده اید!* دلیل آشوب و پریشانی در خیابانهای آمریكا، محرومیت این مردم از پیام جهان ساز و انسان پرور نهج البلاغه است.” این داستان را در سن دوازده سالگی از معلم خود شنیدم، اما سالها بعد از آن وقتی كه برای جشنواره “باران غدیر” در تهران میزبان مرحوم پروفسور دهرمندرنات نویسنده و شاعر برجسته هندی بودیم چیزی گفت كه حاضران در جلسه را به گریه آورد و مرا به آن خاطره دوران نوجوانی برد. پیرمرد هندو در حالی كه بغض كرده بود و قطرات اشك در چشمانش حلقه زده بود از مظلومیت علی بن ابی طالب یاد كرد و با اشاره به مشكلات گوناگون اجتماعی در كشورهای مختلف جهان گفت: “شما در معرفی امام علی و نهج البلاغه موفق نبوده اید! *باید پیام های امام علی را چون سیم كشی برق و لوله كشی آب به دسترس یكایك انسانها در كشورها و جوامع مختلف رساند !* 👉 @roshangarii
‍ ‍ ‍ ‍ 💐 و از (دلنوشته پیامکی شهید مدافع حرم اهل البیت، ، چند روز قبل از شهادت برای خانواده اش) : 🔸دلم کمی آرامش میخواهد، کمی استراحت. دلم از این پرچم های سه رنگ می خواهد، سبز-سفید-قرمز، بکشند روی پیکرم و بنویسند ، شهید مدافع حرم 💢شهید مدافع حرم علی سیفی علی بلاغی، در سال ۱۳۷۰ در روستای علی بلاغی اردبیل متولد شد. شهید سیفی از پاسداران سبزپوش ولایت در دفاع از حرم اهل بیت(علیهم السلام) که در مأموریت مستشاری و در مصاف با تکفیری‌های داعش در سوریه به مقام شهادت نائل آمده است، ایشان هشتمین شهید مدافع حرم اردبیل است. وی از کارکنان سپاه حفاظت فرودگاه اردبیل بود که در ماه رمضان و مصادف با ۱۶ خرداد و با زبان روزه در شهر «حماء» سوریه به شهادت رسید. پیکر شهید علی سیفی روز سه شنبه ۱۳ تیرماه سال ۱۳۹۶ وارد استان اردبیل شد و در روز چهارشنبه از مقابل مصلای این شهر تشییع شد. ✌️شادی روح پاکش قرائت کنید حمد و سوره و صلوات. 💕بخشی از وصیت زیبا و تکان دهنده ی این شهید عزیز هم در تصویر بالا از این شهید، خواندنی و قابل تأمل است...
⭕️ وقتی حمله می‌کند، با صدای بلند حمله می‌کند و برای واکنش دارید. اما وقتی هجوم می‌آورد، از همان ابتدا و بی سرو صدا از ریشه به جان دارایی‌تان می‌افتد. 📌ایستادن در برابر گرگ، می‌خواهد. 📌ولی دفع خطر موریانه ! 🔹"بصیرت"، سواد نیست، "بینش" است. 🔸بصیرت، یعنی این که نگاهت به "شخصیت"ها نباشد، بلکه همواره به #"شاخص"ها باشد. 🔹بصیرت، یعنی این‌که بدانی حتی مسجد می‌تواند "" باشد و پیامبر آن را خراب کند. 🔸بصیرت، یعنی این که بدانی جانباز ، می‌تواند قاتل امام حسین علیه السلام در باشد! ملاک، حال فعلی افراد است. 🔹بصیرت، یعنی اینکه قرآن سر نیزه را نخوری، و قرآن ناطق را دریابی. 🔸بصیرت، یعنی اینکه به قرآن مهم است نه حفظ کردن قرآن و ترک دستورات آن. 🔹بصیرت یعنی اگر همه ملت به یک سمت رفتند، نگاهت به باشد. 🔸بصیرت، یعنی اینکه بدانی در جنگ با نمی‌توانی آغازگر باشی اما وقتی شروع کردید باید آن را از در بیاورید. 🔹بصیرت، یعنی این‌که" اشتر"ها را به و "ابوموسی "ها را به نشناسی! 🔸بصیرت، یعنی این‌که بدانی ، به سست عنصرهای سپاهِ امیرالمؤمنین علیه‌السلام دل بسته‌اند!... 🔹بصیرت یعنی این که بدانی: تکرار می‌شود، نه با جزئیاتش، بلکه با خطوط و شاخص‌هایش. 🔹اللهم اجْعَلْ النُّورَ فِي بَصَرِي، وَالبَصِيرَةَ فِي دِينِي 🔹یَا الله یَا رَحمَانُ یَا رَحیم، یَا مُقَلِّبَ القُلُوب ثَبِّت قَلبی عَلَی دینِک.🤲