eitaa logo
مجموعه ادبی روایتخانه
781 دنبال‌کننده
832 عکس
102 ویدیو
7 فایل
خانه داستان نویسان انقلاب اسلامی www.revayatkhane.ir ارتباط با ادمین👇 @Revayat_khaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
📘قابیل فراموش نمی‌شود ✍️زهرا امینی 📚نشر جمکران 🔸 آنجایی که هرچه از خدا می‌خواهی همان می‌شود، این دنیا نیست. ما آمده‌ایم که بزرگ شویم و شکل بگیریم و درست انتخاب کنیم. گاهی دست تقدیر تو را مقابل همه چیزهایی که ازشان متنفری قرار می‌دهد و آن وقت متوجه می‌شوی داری بزرگ می‌شوی و آن وقت می‌فهمی چقدر محبوبی. 🔸 قابیل فراموش نمی‌شود روایت‌گر داستان مینای شانزده ساله است. دختری که هر طور دلش خواهد زندگی می‌کند و افتادن در مسیری طولانی، زندگی‌اش را دگرگون می‌کند. مینا تغییرات را پس می‌زند. با تفکر و دید خودش همه‌چیز را نگاه می‌کند و می‌سنجد و با لجبازی تمام هر چهارچوبی را رد می‌کند؛ اما ... این بار زندگی شخصیت داستان را یک هلو تغییر می‌دهد و راهی که به یک ایوان طلایی ختم می‌شود. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
مجموعه ادبی روایتخانه
📘قابیل فراموش نمی‌شود ✍️زهرا امینی 📚نشر جمکران 🔸 آنجایی که هرچه از خدا می‌خواهی همان می‌شود، ای
🔺چی شد که نوشمتش ؟ 📘قابیل فراموش نمی‌شود ✍ زهرا امینی 🔹همیشه توی پیرنگ کمیتم لنگ بود. حوصله یک جا نشستن و فکر کردم و نوشتن نداشتم. خلاقیتم انگار یکهو ته میکشید. 6 ماهی از این که بچه های گروه رمان هایشان را شروع کرده بودند میگذشت و من هنوز یک هفته درمیان بی حوصله در و دیوار کلاس را نگاه میکردم. به استاد گفتم که دوست دارم بنویسم، ولی هیچ ماجرایی که جذبم کند به ذهنم نمی‌رسد. تعلیق برایم خیلی مهم بود. تا این که استاد فایل مصاحبه های دختر خانمی را در اختیار من گذاشتند. بیشتر از این کاری از کسی بر نمی آمد. داستان دختری بود که می رود مشهد و متحول می‌شود. 🔸حالا کل پیرنگی که داشتم همین بود. همراه با قسمت های از زندگی زیسته شخصیتی که شنیده بودم. بی حوصله و ناامید به استاد گفتم آخر چی بشود که شخصیت من هم برود مشهد؟ گفتند مثلا دزدی، از یکجا دزدی کرده و برای فرار از دست پلیس می‌رود یک شهر دیگر. خوشم نیامد. مگر فیلم گانگستری میخواهم بسازم؟ نشستم و نوشتم. درست یادم است که سر فصل سوم دبه کردم و گفتم نمینویسم. از تعلیق نداشتن کار میترسیدم. کی می‌خواهد این کتاب را بخواند؟ حوصله اش سر می‌رود خب. دلگرمی های استاد من را برگرداند. 🔹حالا ولی چند سالی از آن موقع می‌گذرد. من شده ام یک نویسنده. دلم می‌خواست یک اسم و فامیل خاص تر داشتم تا وقتی خواننده اسمم را روی جلد کتاب میدید سریع توی حافظه بلند مدتش ثبت میشدم. یک چیزی مثل شبنم غفاری حسینی. ولی من پرتکرار ترین اسم و فامیل دنیا را دارم. زهرا امینی اشنی. 🔸داستان ولی کار خودش را می‌کند. راه خودش را می‌رود. قابیل راه خودش را رفت. مثل جوجه ای که رویش نشسته ای و بزرگ می‌شود و کم کم وقت بال گرفتنش سر می‌رسد. جوجه ای که بال می‌گیرد و آن وقت، تو هستی که باید اوج گرفتنش را ببینی. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📣 رمان قابیل فراموش نمی شود برگزیده ی جشنواره ی کتاب سال جوانان شد. 🔸جشنواره کتاب سال جوانان، با موضوع بهترین اثر منتشر شده ی نویسندگان کمتر از ۳۰ سال با بخش های مختلفی از جمله داستان و رمان هر سال برگزار می شود. 🔸️کتاب قابیل فراموش نمی شود اثر خانم زهرا امینی به عنوان شایسته ی تقدیر در این جشنواره معرفی شد. مجموعه ادبی روایتخانه ضمن عرض تبریک، آرزوی موفقیت روزافزون برای این عزیز دارد. 👏👏 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📖 قابیل فراموش نمی‌شود به قلم زهرا امینی ☂ ما آمده‌ایم که بزرگ شویم.. 🔸️آنجایی که هرچه از خدا می‌خواهی همان می‌شود، این دنیا نیست. بودن آدم ها در دنیا هدف دیگری دارد. ما آمده‌ایم که بزرگ شویم و شکل بگیریم و درست انتخاب کنیم. گاهی دست تقدیر تو را مقابل همه‌ی چیزهایی که ازشان متنفری قرار می‌دهد و آن وقت متوجه می‌شوی داری بزرگ می‌شوی. آن وقت می‌فهمی چقدر محبوبی، حتی اگر قابیل زندگی‌ات باشی. 🔹️قابیل فراموش نمی‌شود روایتگر داستان مینای ۱۶ ساله است. دختری که هرطور دلش بخواهد زندگی می‌کند و افتادن در مسیری طولانی زندگی‌اش را دگرگون می‌کند. مینا تغییرات را پس می‌زند. با تفکر و دید خودش همه چیز را نگاه می‌کند و می‌سنجد و با لجبازی تمام هر چهارچوبی را رد می‌کند؛ اما... این بار زندگی شخصیت داستان را یک هلو تغییر می‌دهد و راهی که به یک ایوان طلایی ختم می‌شود. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
13.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📖 🎧 شما را می‌شنوید! ♟ تا آخرین نفس توی صفحه‌ی شطرنج مانده‌ام. یارهایم را یکی یکی می‌زنند ولی من به پایان بازی دل‌خوشم! کاش می‌شد بدانم چند خانه‌ی دیگر تا وزیر شدن فاصله دارم... ✂️ ️برشی از کتاب به قلم ✍️ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📖 قابیل فراموش نمی‌شود به قلم زهرا امینی 🔮 ماجرای پر پیچ و خم یک رمان (بخش اول) 🔸️اصولا باید تعلیق رمان خیلی زیاد باشد تا دلم برود سمت خواندنش. موقعی که استاد گفت بروید دنبال طرح و پیرنگ نوشتن اولین رمان، شش ماه تمام دور خودم گشتم و دست خالی برگشتم. هیچ چیزی نبود که به درد نوشتن بخورد. موضوع پشت موضوع بود که استاد پیشنهاد می‌دادند و جواب من:😕 هیچ کدام من را هیجان زده نمی‌کرد برای نوشتن. هیچ کدام به نظرم تعلیقی که خواننده را دنبال خودش بکشد نداشت. تا این که استاد گفتند یکسری وُیس مصاحبه دارند که به علت شدت سیاهی ماجرا نمی‌خواهند بنویسندش‌. گفتم چوم، بدهید ببینیم تهش چی می‌شود. ولی باز هم امیدی نداشتم. 🔸️فقط یک سوژه بود که باید از تویش یک داستان در می آوردم. شروع کردم به نوشتن. استاد می‌خواستند قبل از نوشتن یک پیرنگ درست و حسابی بنویسم. و جواب همیشگی من: ولِلش! من حال این کارها را ندارم. من فقط باید بنویسم. چون این نوشتن است که حال من را خوب می‌کند. شروع کردم به نوشتن. ۳ فصل اول را که نوشتم ماندم‌. کُپ کردم. خب حالا بقیه اش را چطور بنویسم. زدم زیر همه چیز. گفتم اصلا از این طرح خوشم نمی آید. اصلا من داستان کوتاهی را چه به نوشتن یک رمان چند صد صفحه ای. غافل از آن که مشکل طرح نبود، مشکل نبود طرح استخوان دار بود. و آنجا بود که استاد این طوری شدند: 😕 🔹️این ماجرا ادامه دارد... 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
مجموعه ادبی روایتخانه
📖 #معرفی_کتاب قابیل فراموش نمی‌شود به قلم زهرا امینی #نویسنده_نوشت 🔮 ماجرای پر پیچ و خم یک رمان
📖 قابیل فراموش نمی‌شود به قلم زهرا امینی 🔮 ماجرای پر پیچ و خم یک رمان (بخش دوم) 🔸به هرحال با تشویق‌های استاد شروع کردم به نوشتن و ادامه دادن. هرجا قدری تعلیق کار کم می‌شد نگران بودم که نکند مخاطب کتاب را ببوسد و بگذارد لب طاقچه. دخترم چند ماهه بود و اگر سراغ لپ تاب و تایپ می‌رفتم گریه می‌کرد و می‌خواست مشت‌هایش را روی دکمه‌ها بکوبد‌. یا بعدها که بزرگ‌تر شد گریه می.کرد که برایش "کوکوملون" بگذارم. پس کار نوشتن داستان می‌ماند برای ساعت ۱۱ و ۱۲ شب که همه اهالی خوابیده بودند. آن‌وقت میشد با خیال راحت گوشه‌ای لم بدهی و هرچیزی که به ذهنت می‌رسد روی صفحه وُرد بیرون بریزی. 🔸نمی‌دانم چندمین روز از چندمین ماه از چندمین سال زندگی‌ام بود که کتابم تمام شد. و چ خوش سعادتی که نشر جمکران انتخابش کرده بود برای چاپ. بعد از چاپ بازخورد چندانی از خوانندگان ندیدم. انتظار داشتم همه بگویند افتضاح است. شاید شما که نویسنده باشید من را درک کنید. آدم موقع نوشتن حس می‌کند دارد اعجوبه خلق می‌کند ولی وقتی می‌خواهد بدهد به ملت برای خواندن دلش می‌خواهد به جای این کار تمام برگه ها را بریزد توی رودخانه‌ای جایی. یا بچپاند توی سطل زباله و تمام دقیقه‌هایی که پای نوشتن گذاشته را حیف کند و بریزد دور. خوب بود که بازخورد بدی نداشتم. ولی خب، بازخورد خوب هم خیلی نداشتم. 🔹منتظر ادامه‌ی این ماجرا‌ باشید😉.. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
مجموعه ادبی روایتخانه
📖 #معرفی_کتاب قابیل فراموش نمی‌شود به قلم زهرا امینی #نویسنده_نوشت 🔮 ماجرای پر پیچ و خم یک رمان
📖 قابیل فراموش نمی‌شود به قلم زهرا امینی 🔮 ماجرای پر پیچ و خم یک رمان (بخش پایانی) 🔸اغلب لطف دوستان و فامیل این بود که وقتی می‌رفتند مسجد جمکران زحمت می‌کشیدند و یک سری به کتابفروشی‌اش می‌زدند. سلفی‌ای با کتاب می‌گرفتند و می‌فرستادند برایم. یک بار کسی تعریف می‌کرد که وقتی توی کتابفروشی مسجد مشغول تورق کتابی برای خریدن بوده (یا احتمالا گرفتن همان سلفی کذایی)، دختر ۱۰، ۱۲ ساله چادری‌ای دست پدرش را گرفته و کشیده و به کتاب من اشاره کرده که بابا، بیا همین جاست. «همینو میخوااممممممم» و کم مانده پایش را روی زمین بکوبد از شوق داشتنش. 🌱 همین ها حالم را خوب می‌کنند. هنوز هم که هنوز است وقت های بیکاری اسم رمان را توی نت سرچ میکنم تا ببینم کسی خوانده اش یا نه. توی باسلام کسی خریده اش یا نه. یا توی سایت کتاب نمیدونم چی چی نظر جدیدی آمده یا نه... 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📰 🌱 نویسندگیِ غیررسمی (بخش اول) 🔸با یک کله‌ی کچل و یک جفت دندان موشیِ بیرون زده نگاهم کرد: «خب این داستانت رو کسی هم خونده؟» ذوق زده گفتم: «بله، مامانم خونده.» لب هایش را غنچه کرد و اوممممم بلندی گفت: «پس مادرت معلم ادبیاته؟» شانه‌هایم را بالا انداختم و گفتم: «نه، مامانم سیکل داره». چانه‌اش را خاراند: «توی ادبیات تخصص خاصی دارند؟» لبخند پهنی زدم: «نه». - خب پس داستان‌هات رو به کی نشون دادی؟ هیچ استادی نداشتی؟ اصلا پیرنگ داستانت رو بگو ببینم... مات نگاهش کردم؛ ها؟ - تو دو خط توضیح بده چی نوشتی. گیج بودم. به من من افتادم. - من الان از کجا باید بفهمم این داستان رو خودت نوشتی؟ ابروهایم را بالا انداختم: «به خدا خودم نوشتم آقا». برگه هارا انداخت روی میز. - از غلط املایی‌هاش معلومه. پیش دانشگاهی هستی و هنوز نمی‌دونی خانواده رو چطور می‌نویسند؟ 🔹در نهایت مجموعه داستان انتخاب شد برای خوارزمی کشوری. ولی برای دفاعیه داور من را نبرد. شاید فکر می‌کرد با نبودن نویسنده آبروی داستان بیشتر حفظ می‌شود... 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📰 🌱 نویسندگیِ غیررسمی (بخش دوم) 🔸 زهرا امینی. دختر پرحرفی که توی همه چیز نظر می‌دهد و این باعث می‌شود همه فکر کنند چیز خاصی بلد است؛ درحالی‌که اگر عناصر داستان را ازش بپرسید اندازه‌ی همان ده سالِ پیش گیج و منگ به مخاطب نگاه می‌کند. کسی که نویسندگی را بدون هیچ قائده و قانونی یاد گرفته است. کسی که توی قفسه سررسید و دفترهای رنگی‌ پنگی‌ اش هیچ جزوه‌ی نویسندگی‌ای وجود ندارد. کسی که تا قبل از روایتخانه حتی به پیرنگ نوشتن و حتی به پیرنگ فکر کردن هم اعتقادی نداشت... 🔹روایتخانه ولی قالب خودش را داشت. سخت بود. پیراهن قاعده‌های روایتخانه تنگ بود برای من. اذیتم می‌کرد. من آدم داستان‌های قاعده‌مند نبودم. ولی شخصیت من را ساخت. قلمم را قوی کرد، و از همه مهم تر، هدفمند. ✍ زهرا امینی 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📖 قابیل فراموش نمی‌شود به قلم زهرا امینی 🐚 چرا این کتاب را بخوانیم؟ 🔸️ همه‌ی ما در طول زندگی با نوجوان‌ها و جوان‌های بسیاری روبرو هستیم که به واسطه‌ی ناآشنایی و ناآگاهی، بستر تربیتی و.. از خدا، اهل بیت و زندگی آرمانی اسلامی فرسنگ‌ها فاصله دارند. قابیل فراموش نمی‌شود داستان این آدم‌ها و تغییر و تحول‌هایشان است. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📖 🦋 دو نفر از مخاطبین عزیزمون، از مواجهه‌‌شون با کتاب قابیل فراموش نمی‌شود گفتند. ⁉️ شما اگر خواننده‌ی این کتاب هستید، با نظرات این عزیزان موافقید؟ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📣 🔸 بعد از ده روز همراهی‌ با کتاب قابیل فراموش نمی‌شود یک خبر خوب براتون داریم: از استقبال خوب شما مخاطبین عزیز، قابیل فراموش نمی‌شود به چاپ دوم رسید. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🔮 قابیل فراموش نمی‌شود ✍ زهرا امینی [روی هر کدوم از عنوان‌ها که کلیک کنید به فرسته‌اش هدایت می‌شوید] معرفی اولیه صدای کتاب نویسنده نوشت (این فرسته، چند تا بخش داره که ما آدرس بخش پایانی رو براتون گذاشتیم، بقیه‌ی اونها رو از روی ریپلای‌ها می‌تونید پیدا کنید😊) معرفی نویسنده بخش اول بخش دوم چرا این کتاب را بخوانیم بازخورد مخاطب 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📖 عکسهای گمشده به قلم مریم زمانی من کتاب عکس های گمشده رو خوندم به نظرم حرف دل خیلی از ماهارو میزد گاهی ما نیاز داریم به درون خودمون برگردیم و یک جستجوی درونی رو تجربه کنیم. عکس های گمشده داستان همین جستجو ها بود. گاهی شرایط و افکار و داستان هایی برای شخصیت داستان پیش می آمد، که من خواننده با خودم میگفتم هیییی، این، حالا در حجم کم یا زیاد، داستان زندگی من هم هست. چالش های زندگی من هم هست... خیلی کم پیش میاد رمانی رو بخونم و چالش های مذهبی من رو پاسخ بده. عکس های گمشده از این نظر برای من فوق العاده بود... ✍ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰   🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane