بسم الله الرحمن الرحیم
🔳 #مشق_اشک
«روضهی دونفره»
....
🔸 آنقدر خسته بودم که تا جای خالی کنار دیوار پیدا کردم، پهن شدم همانجا. روبهروی حرم عباس.
از توی کیف، هندزفری را بیرون کشیدم. میخواستم نوحه بگذارم. روضه اگر میشد بهتر بود.
زن عرب نشسته بود کنارم. درشت بود. چادر کشیده بود بر صورتش. صدای گریهاش ناگهان بلند شد. گریهاش سوز داشت، بازوهایش از زیر چادر هم میلرزیدند.
دستانم و سیم هندزفری در هم گره خوردند.
خیلیها بلند گریه میکنند. زن ها مخصوصا.
بعضی گریه ها اما فرق دارد. نه آرام است و نه بلند. انگار که چیزی دارد ذره ذره جگرش را میخورد.
گریهی زن از همین جنس بود. گاهی اوج میگرفت و گاهی ناله بود. میان گریه، شعر میخواند.
جز من کسی نمیشنید. مجلس دونفره بود انگار. او روضه میخواند. من میشنیدم.
سعی میکردم بفهمم. از لابهلای هق هق ها، بشنوم.
🔹جملهای را با فریاد گفت. خشک شدم...
«ضربت زینب ... ضربت زینب...»
گرهها باز شدند. گره سیم هندزفری... گره دستهایم.
کاش...کاش عربی میدانستم...
کاش میتوانستم به زن بگویم ٱمی در حرم عباس روضه زینب میخوانی؟
🕯 کار از کار گذشته بود. زن روضه اش را خواند. گریه اش را کرد. و رفت.
من هم رفتم.
عباس ماند و زینبی که ضربت خورده بود...
....
✍ طهورا دانشگر
#زینب #روضه #شام_غریبان
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane