روایتِ مردم
❇️ حسینیه جماران در بوشهر!
ماجرا از اونجا شروع واوی که حدود 5 سال پیش یه عکسی از حسینیهای تو #بوشهر تو کانالهای مختلف منتشر واوی. خونهای کوچیک و ساده که برای دو ماه محرم و صفر حسینیه شده بی. حسینیهای به نام #حسینیه_جماران!
هم اسمش خاص بی، هم شکلش.
امسال که دنبال سوژه بیدم برای محرم، با یادآوری یکی از دوستان، یادِ او عکسه افتادم. از آشناها و دوستان پرسیدم کسی اطلاعی داره از وضعیت حسینیه.
یکی از دوستانِ بوشهری گفت که عمهش تو جلسات حسینیه شرکت میکرده. از طریقِ عمه رفیقمون، متوجه واویدم دو سال پیش، بانی حسینیه فوت کرده.
خیلی ناراحت واویدم و افسوس خوردم.
داستان حسینیه جماران و ناراحتی از فوت بانی حسینیه و افسوس خوردنمه استوری کردم.
یکی از دوستان که استوری دیده بی، دایرکت پیام داد گفت حسین! اگه موضوع مهمیه ولش نکو. شاید بانیش رحمت خدا رفته ولی حتما کسایی هسن که تو حسینیه بیدن. برو از اونا بپرس.
مونم که منتظر همی تلنگر بیدم گفتم یا امام حسین (ع) خوت دستم بگیر. نمیدونم چه ویمو ولی مو اومدم.
باز به همون دوستی که عمهش تو جلسات حسینیه شرکت میکرد زنگ زدم. گفتم میتونی شماره یکی از فعالین تو حسینیه جماران پیدا کنی؟
اونم زنگ به عمهش زد و یه شمارهای با یه اسم برام فرستاد. خانم باغملایی. چایبهرهکنِ حسینیه جماران!
بیمعطلی به خانم باغملایی زنگ زدم و یه قراری تو مسجد قرآن بوشهر گذاشتیم.
تو حیاط مسجد منتظر بیدیم که یه خانم 50، 60 سالهای از حسینیه اومد بیرون. گفتم خانم باغملایی؟ گفت بله.
خیلی حرف داشت برای گفتن. درباره حسینیه و کارایی که توش میکردن و حاجتهایی که مردم گرفتن و...
همیطور که گرم صحبت بیدیم یه خانم دیگهای اومد رد بشه گفت اینا خانم شِکَریان هم اومد. مداح و سخنران جلسات حاج خانم! (به صاحب خونه و بانی حسینیه جماران که دو سال پیش فوت کرده بی میگفت حاج خانم)
دلم خواش واوی که یه نفر دیگه هم پیدا کردیم.
مقداری با خانم شکریان هم گپ زدیم و قرار شد تو چند روز آینده هماهنگ کنیم برای مصاحبه.
دعا کنید کار خوب پیش بره🙏
➖@revayatemardomm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️نماهنگ «#چای_روضه»
این نماهنگ رو که دیدم ناخودآگاه یاد «#حسینیه_جماران» افتادم...
بخشی از شعرش اینه:
#خانه_پیرزن ته کوچه
پشت یک تیر برق چوبی بود
پشت فریاد های گل کوچک
واقعا روزهای خوبی بود
پیرزن هر دوشنبه بعد از ظهر
منتظر بود در زدن ها را
دم در می نشست و با لبخند
جفت می کرد آمدن ها را...
شاعر و گویندهش سید حمیدرضا برقعی ه.
کارگردانش مهدیار عقابی ه.
آهنگساز و تنظیم کنندهش هم امید روشنبین ه.
➖@revayatemardomm