eitaa logo
روایتگران شهدا
282 دنبال‌کننده
345 عکس
240 ویدیو
13 فایل
✍🏻جمع ما یه جمع از دهه شصتی تا دهه نودی هاست. ☀آتش به اختیاریم و از شهدا می‌پرسیم و برای شهدا می‌نویسیم. 💥با شهدا زندگی می‌کنیم و درس می آموزیم... راه ارتباطی با مدیر کانال: @admin_revayatgaran
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 ✍کم کم زمان تولد بچه رسیده بود؛ ولی خبری از وضع حمل نبود. 💫تا یه هفته بعد دقیقا شب تولد امام رضا بود که درد به سراغم آمد. وقتی سید جمشید از مسجد اومد خونه گفت:🔻 ▫️چیزی شده؟ ▪️گفتم: مثل اینکه بچه می خواد به دنیا بیاد؛ ولی فعلا به کسی چیزی نگو یواش یواش ماشین رو روشن کن بریم بیمارستان ببینیم. 🔹با لبخندی که روی لبش گل انداخته بود در کمال تعجب من به جای اینکه بره سراغ ماشین؛ رفت تو آشپزخونه. 🔸یه قابلمه بزرگ و یه کفگیر برداشت و حالا هی نزن به قابلمه و بلند بلند سر و صدا راه بندازه؛ کی بزنه. می خوند:🔻 💠ایها الناس! بچه ام داره به دنیا میاد... 🌐اخلاقش طوری بود که گاهی مثل پیرمردهای پخته و سنگین حرف می زد و گاه مثل الان شده بود عین بچه ها. ♨️از خجالت خیس عرق شده بودم. 💯گفتم: خوبه گفتم کسی نفهمه. 💢اگه می خوای برو توی بلندگوی مسجد اعلام کن. 💬ولی او چنان از خود بی خود شده بود که گوشش بدهکار این حرفا نبود. 💭هفدهم مرداد ماه ۶۳ یعنی دقیقا روز تولد امام رضا دخترمون متولد شد. 🗯سید جمشید؛ صبح با یه دسته گل بزرگ و یه دوربین به بیمارستان اومد. 🔹انقدر عکس گرفت و اظهار شادی کرد که انگار سال هاست که بچه دار نشدیم. 🔸در فضای اون زمان و به خصوص با وضعیت موشک باران دزفول این کارا معمول نبود. ادامه دارد... عنوان کتاب: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea