🌹 #زيارت_نامه_شهـــــــدا🌹
✍بســــم الله الرحمــــن الرحیم
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصار اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ
بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم
وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا
فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
چشم داشتی نداریم.mp3
990.4K
نام پیشواز : چشم داشتی نداریم
کد همراه اول:44794
کد ایرانسل:44145705
📱مشترکین همراه اول : ارسال کد به 8989
📱مشترین ایرانسل : ارسال کد به 7575
✍توضیح:🔻
💯(این پیشواز شامل سخنرانی شهید حاج احمد سوداگر در محضر مقام معظم رهبری است)
#شهید_حاج_احمد_سوداگر
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ | #هویزه🔻
✍ای وارثان نهضتِ سرخ حسینی...
🌱جان بر کفانِ جبهه عشق خمینی...
💯ای کاش میشد دست ما رو هم بگیرید...
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
#قسمت_پنجم🔻
✍مهتاب هم که از اول در آغوش مادر خواب بود؛ به اتاق پدر و مادر برده میشود.
🌱بهرام و بهروز بعد از دیدار مسافرها و خواندن نماز؛ به اتاقشان در طبقه بالا میروند تا بهرام بخوابد و بهروز آماده شود و به سپاه برود.
🔰من و مهناز هنوز در اتاق خودمان بیداریم.
💢هر چند کلامی؛ با هم حرف نمیزنیم اما شوق و عطش دیدن سوغاتیهایمان فروکش نکرده است.
‼️خبری از سوغاتی نیست!
کمی که میگذرد مهناز که رو به من دراز کشیده است با پوزخند میگوید:🔻
▫️خبری از سوغاتی نیست؛خب صبر کن چمدونا رو وا کنن.
▪️صبر میکنیم؛ اما کمی بعد او هم میخوابد.
🔸 پدر و مادر انگار مثل همیشه که از مشهد برمیگشتند خیلی خوشحال نیستند.
🔹به اتاقشان رفتند.
💬در رختخواب این پهلو آن پهلو میشوم.
💭چند دقیقه بعد صدای باز کردن آرام و با احتیاط چمدانها میآید؛ و بعد صدای مهتاب مامان تشنمه؛بیدار شده است انگار!
صدای مادر می آید: 🔻
✔️باشه مامان الان برات آب میارم.
💠صدای پای مادر را میشنوم که به آشپزخانه میرود.
🌐نمی بینمش اما تصور میکنم؛ حتماً لیوان آب را از کلمن پر کرده برای مهتاب میبرد.
🔰چیزی نمیگذرد که دوباره به آشپزخانه برمیگردد.
♻️صدای باز شدن در ماشین رختشویی شنیده میشود و همزمان صدای پای بهروز که از پلههای اتاق بالا به پایین میآید!
🌀 به آرامی با مادر خداحافظی میکند.
💢مادر خدا پشت و پناهت؛ناهار که میای خونه؟؟؟
💯آره ان شاالله.
ادامه دارد...
منبع:#کتاب_از_آن_هجده_ماه_و_هفت_روز
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
#قسمت_ششم🔻
✍بعد صدای باز و بسته شدن در هال میآید.
💯کاش او میماند تا وقتی موضوع رفتنم را به مادر میگویم برایش توجیه کند.
💢من از این اتاق دل توی دلم نیست.
🔰کاش میفهمیدم چرا اوقات مادر تلخ است.
❌سوغات را فراموش میکنم.
‼️نگرانم که با این وضع؛ تصمیمم را چطور به آنها بگویم.
💠 ساعت دیواری اتاقمان ۶ را نشان میدهد که پدر مثل هر روز میرود برای دوش گرفتن.
🌐صدای پر کردن پارچ آب از شیر ظرفشویی میآید که با یک راهرو کوچک کنار اتاق خواب ما دخترها است.
✔️مادر طبق روال همیشه میز سماور را که در قسمت انتهایی هال کنار راهرو اتاق ما و آشپزخانه است مرتب میکند.
▫️حتماً الان بدنه سماور را به آشپزخانه میبرد و میشوید و پر آب میکند و روی تنه سماور میگذارد.
▪️دوباره به آشپزخانه میرود و پارچ پر آب را انگار میآورد.
🔸 هرچند همه چیز تمیز و مرتب است باز دستمال میکشد و بلند میشود.
🔹صدای کلید برق میآید.
💭حتماً پنکه سقفی را خاموش کرده است؛چون کمی بعد از آن صدای کبریت برای روشن کردن سماور سکوتی را که پس از پت پت آخرین حرکت پره های پنکه سقفی است میشکند.
ادامه دارد...
منبع:#کتاب_از_آن_هجده_ماه_و_هفت_روز
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
عاشقی.mp3
957K
نام پیشواز : عاشقی
کد همراه اول:447678
کد ایرانسل:44145704
📱مشترکین همراه اول : ارسال کد به 8989
📱مشترین ایرانسل : ارسال کد به 7575
#شهید_حاج_احمد_سوداگر
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
#قسمت_هفتم🔻
✍ این ده روزی که مادر نبود هیچ کدام از ما سماور را روشن نکرده بودیم.
💢بهرام که اصلاً صبحانه نمیخورد.
🔰بهروز هم معمولاً زود و قبل از صبحانه به سپاه میرفت.
💯 ترجیح میدادیم روی گاز و با کتری و قوری استیل برای من و مهناز چای دم کنیم.
✨چون دست به قوری شکستن و سوزاندن و بی آب ماندن سماورمان زبانزد است.
💥چه خوب که دوباره بوی خوش سماور توی خونه میپیچد.
💫 خیلی زود آب سماور به قل قل میافتد.
💠بابا از حمام بیرون آمده و به حیاط رفته است حتماً حولهاش را روی طناب رخت بیرون آویزان کرده و دارد به گلها آب میدهد.
🌐عاشق گلهای یاسش است.
🔸 تابستانها برایشان سایبان درست میکند.
🔹همیشه با خودم فکر میکنم آن طور که بابا به بوتههای رونده یاس با عشق و حسرت نگاه میکند و گلهایش را میشمارد خدا نکند که خشک شوند.
💬هر بار که به حیاط میرود گلهای افتاده بر خاک باغچه را به آرامی جمع میکند و کف دستش میگذارد و بی آنکه دستش را ببندد به اتاق میآورد و روی طاقچه کنار مهر و جانماز میگذارد.
▫️قوری چینی گل سرخی بست زده؛ عطر و بوی چای و هل های تازه از مشهد آمده را در هوای نیمه خنک هال پخش میکند.
▪️میدانم که مادر کنار میز سماور همه چیز را آماده کرده و منتظر بابا نشسته است.
💭بابا مثل هر روز صبح تا قبل از ساعت ۷ آماده رفتن به سر کار
وارد هال میشود.
♻️اول دکمه پنکه را روشن میکند و بعد پیچ رادیو را میچرخاند.
💢صدای گوینده رادیو که ۱۰ روزی میشد نشنیده بودیم توی فضا بلند میشود.
🔆امروز شانزدهم مرداد ماه برابر است با.
🌀بابا صدایش را کم میکند؛بعد سر سفره مینشیند بی آنکه کلامی بینشان رد و بدل شود.
✔️ کمی بعد با صدای موزون استکان و نعلبکی متوجه میشوم صبحانهاش را خورده و بلافاصله سیگارش را روشن کرده است و دارد توی هال قدم میزند.
🗯قبل از اینکه دود سیگار وارد اتاق شود با تق تق فندک من بو را حس کردهام.
♦️لامصب انگار به صدای فندک شرطی شدهام!
🔘 نظریه پائولو توی ذهنم میآید که پارسال در کتاب روانشناسی خواندم!
ادامه دارد...
منبع:#کتاب_از_آن_هجده_ماه_و_هفت_روز
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea