🔻برگی از ایثارگری پرستاران در دوران دفاع مقدس؛ امدادگری که ماسک خود را به مجروحین داد
🔹روایت جهادگری پرستاران و امدادگران در دوران دفاع مقدس به خوبی به نقش این قشر پرتلاش در برهههای حساس میپردازد. آمنه وهابزاده از جمله بانوان امدادگری است که در خاطرات خود در همین رابطه میگوید: «آن زمان در عملیات والفجر 1 که در منطقه فکه انجام شد امدادگر بودم. چند ساعتی از اذان صبح گذشته بود و من در چادر امدادی پانسمان پای یکی از مجروحان را تعویض میکردم که هواپیماهای بعثی منطقه را بمباران کردند.
🔹پس از بمباران به سرعت از چادر بیرون آمده و به عمق منطقه بمباران شده رفتم تا مجروحين را نجات دهم. بوی سیر «گاز خردل شیمیایی» در همه منطقه پخش شده بود، به سرعت ماسکم را زدم، ولی وقتی به چادر برگشتم دیدم آن جانبازی که داشتم مداوایش میکردم ماسک ندارد. برای همین ماسکم را برداشتم و به صورت آن مجروح زدم.
🔹صورتم و چشمانم خیلی میسوخت و بدنم شروع به خارش کرد و دستانم تاول زد. به طوری که تاولهای روی صورتم آویزان شده بود، آنقدر که بیهوش شدم. از آنجا مرا به بیمارستان صحرایی و پس از آن به بیمارستان اهواز منتقل کردند. یادم هست که آن جانباز در بیمارستان صحرایی فریاد میزد این خواهر جان مرا نجات داد.»
📚منبع: نقش زنان در دفاع مقدس؛ موسسه فرهنگی هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
هدایت شده از موسسه روایت سیره شهدا
🔻منتشر شد
🔷کتاب راوی 7 ویژه مخاطب نوجوان به همت معاونت پژوهش مؤسسه روایت سیره شهدا منتشر گردید.
#کتاب_راوی_7
#معاونت_پژوهش
#موسسه_روایت_سیره_شهدا
🌹اخبار راوی روحانی🌹
🆔 @ravayatgarnews
توصیههای مهم رهبر انقلاب اسلامی به مردم در خصوص بیماری شایعشده
🔹حضرت آیت الله خامنهای در خصوص بیماری شایع شده در کشور، گفتند: همچنانکه قبلاً از پزشکان، پرستاران و مجموعههای درمانی صمیمانه تشکر کردم، لازم میدانم بار دیگر از این عزیزان که با کار بسیار با ارزش خود در حال جهاد در راه خدا هستند، تشکر کنم.
🔹رهبر انقلاب اسلامی مشاهده نمونههای درسآموز از تلاش و فداکاری کادرهای درمانی در رسیدگی به بیماران را نشاندهنده مسئولیتپذیری و تعهد انسانی آنان دانستند و افزودند: همچنین لازم میدانم از خانوادههای پزشکان، پرستاران و همه عوامل درمانی که با صبر و تحمل خود در کنار تلاش شبانهروزی عزیزانشان هستند، سپاسگزاری کنم.
🔹ایشان با دعا برای عافیت بیماران و همچنین طلب رحمت و مغفرت الهی برای درگذشتگان از این بیماری و صبر و آرامش برای بازماندگان آنها، چند توصیه خطاب به مردم بیان کردند.
🔹حضرت آیت الله خامنهای با تأکید بر رعایت توصیهها و دستورالعملهای مسئولان در خصوص پیشگیری و جلوگیری از آلودگی، افزودند: از این دستورها نباید تخطی شود، چرا که خداوند ما را موظف کرده است در قبال سلامت خود و دیگران احساس مسئولیت کنیم، بنابراین هر چه به سلامت جامعه و جلوگیری از شیوع این بیماری کمک کند، حسنه و هر چه به شیوع آن کمک کند، سیئه است.
🔹رهبر انقلاب اسلامی در توصیهای دیگر همگان را به توسل و توجه به پروردگار فراخواندند و گفتند: البته این بلا آنچنان بزرگ نیست و بزرگتر از آن نیز وجود داشته است اما بنده به دعای برخاسته از دل پاک و صاف جوانان و افراد پرهیزگار برای دفع بلاهای بزرگ بسیار امیدوارم، چرا که توسل به درگاه خداوند و طلب شفاعت از نبی مکرم اسلام و ائمه بزرگوار میتواند بسیاری از مشکلات را برطرف کند.
🔹ایشان افزودند: دعای هفتم صحیفه سجادیه دعای بسیار خوب و خوشمضمونی است که میتوان با این الفاظ زیبا و با توجه به معانی آن با پروردگار سخن گفت.
۱۳۹۸/۱۲/۱۳
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
@Farsna.docx
6.02M
📝متن دعای هفتم صحیفه سجادیه
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
سربازی امام زمان - Khamenei.ir.mp3
3.38M
#پیشنهاد_دانلود
#بشنوید :
🔴🎧 رهبر انقلاب: سربازي امام زمان، کار آساني نیست. سربازی منجی بزرگی که می خواهد با تمام مراکز قدرت و فساد بین المللی مبارزه کند، احتیاج به #خودسازي و #آگاهي و #روشن_بینی دارد...
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
📖متن #دعای_هفتم #صحیفه_سجادیه که امام خامنه ای(حفظه الله) خواندن آن را به مردم توصیه کردند:
🔺و كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا عَرَضَتْ لَهُ مُهِمَّةٌ أَوْ نَزَلَتْ بِهِ، مُلِمَّةٌ وَ عِنْدَ الْكَرْبِ :
يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ، وَ يَا مَنْ يَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ يَا مَنْ يُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ. ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ، وَ جَرَى بِقُدرَتِكَ الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِكَ الْأَشْيَاءُ. فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ. أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِي الْمُلِمَّاتِ، لَا يَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا يَنْكَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا كَشَفْتَ وَ قَدْ نَزَلَ بِي يَا رَبِّ مَا قَدْ تَكَأَّدَنِي ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بِي مَا قَدْ بَهَظَنِي حَمْلُهُ. وَ بِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَهُ عَلَيَّ وَ بِسُلْطَانِكَ وَجَّهْتَهُ إِلَيَّ. فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُيَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ. فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِي يَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ، وَ اكْسِرْ عَنِّي سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِكَ، وَ أَنِلْنِي حُسْنَ النَّظَرِ فِيمَا شَكَوْتُ، وَ أَذِقْنِي حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِيمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِيئاً، وَ اجْعَلْ لِي مِنْ عِنْدِكَ مَخْرَجاً وَحِيّاً. وَ لَا تَشْغَلْنِي بِالِاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِكَ، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِكَ. فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِي يَا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَيَّ هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى كَشْفِ مَا مُنِيتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِيهِ، فَافْعَلْ بِي ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ، يَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِيمِ.
🔺ترجمه :
اي آنكه گرهِ كارهاي فرو بسته به سر انگشت تو گشوده ميشود، و اي آن كه سختيِ دشواريها با تو آسان ميگردد، و اي آن كه راه گريز به سوي رهايي و آسودگي را از تو بايد خواست.
سختيها به قدرت تو به نرمي گرايند و به لطف تو اسباب كارها فراهم آيند. فرمانِ الاهي به نيروي تو به انجام رسد، و چيزها، به ارادهي تو موجود شوند،
و خواستِ تو را، بي آن كه بگويي، فرمان برند، و از آنچه خواستِ تو نيست، بي آن كه بگويي، رو بگردانند.
تويي آن كه در كارهاي مهم بخوانندش، و در ناگواريها بدو پناه برند. هيچ بلايي از ما برنگردد مگر تو آن بلا را بگرداني، و هيچ اندوهي بر طرف نشود مگر تو آن را از دل براني.
اي پروردگار من، اينك بلايي بر سرم فرود آمده كه سنگينياش مرا به زانو درآورده است، و به دردي گرفتار آمدهام كه با آن مدارا نتوانم كرد.
اين همه را تو به نيروي خويش بر من وارد آوردهاي و به سوي من روان كردهاي.
آنچه تو بر من وارد آوردهاي، هيچ كس باز نَبَرد، و آنچه تو به سوي من روان كردهاي، هيچ كس برنگرداند. دري را كه تو بسته باشي. كَس نگشايد، و دري را كه تو گشوده باشي، كَس نتواند بست. آن كار را كه تو دشوار كني، هيچ كس آسان نكند، و آن كس را كه تو خوار گرداني، كسي مدد نرساند.
پس بر محمد و خاندانش درود فرست. اي پروردگار من، به احسانِ خويش دَرِ آسايش به روي من بگشا، و به نيروي خود، سختيِ اندوهم را درهم شكن، و در آنچه زبان شكايت بدان گشودهام، به نيكي بنگر، و مرا در آنچه از تو خواستهام، شيرينيِ استجابت بچشان، و از پيشِ خود، رحمت و گشايشي دلخواه به من ده، و راه بيرون شدن از اين گرفتاري را پيش پايم نِه.
و مرا به سبب گرفتاري، از انجام دادنِ واجبات و پيروي آيين خود بازمدار.
اي پروردگارِ من، از آنچه بر سرم آمده، دلتنگ و بيطاقتم، و جانم از آن اندوه كه نصيب من گرديده، آكنده است؛ و اين در حالي است كه تنها تو ميتواني آن اندوه را از ميان برداري و آنچه را بدان گرفتار آمدهام دور كني. پس با من چنين كن، اگر چه شايستهي آن نباشم، اي صاحب عرش بزرگ.
#التماس_دعا
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #قهرمان_حقیقی
روایتگری رهبر انقلاب در مورد شهیدی که ماسکش را به همرزمش داد تا از جانش محافظت کند .
#شهید_املاکی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
👆👆.
این شهید بزرگوار در بحبوحه جنگ و نبرد و آتش حملات شيميايی دشمن به بسيجیای که ناله میکرد و استمداد کمک میطلبيد، حسين ماسک صورتش را برداشت،بصورت بسيجی بست،در نهايت هر دو شهيد شدند هم بسيجی هم حسين املاکی...❣
اینروزها بعضیها چرا یکجورایی شدند!
.
پيام مقام معظم رهبري :
شهيد املاكی شما،كه توی ميدان جنگ شيميايی زدند،و خودش هم آنجا در معرض شيميايی بود ، بسيجی بغل دستش ماسک نداشت ، شهيد املاكی ماسک خودش را برداشت بست به صورت بسيجی همراهش ! قهرمان يعنی اين !
.قهرمان یعنی این...
قهرمان یعنی سردار شهید حسین املاکی
قهرمان یعنی حسین املاکی که افتخار ایران و خطه شمال بود.
حسين املاکی و بسیاری از این دست انسانهای شریف، حسينی زيستند و حسینی به شهادت رسیدند و شهادتشان الگو و درسی فراموش ناشدنی شد بنام (ايثار) به امت عزيز ایران اسلامی آموخت.🌹
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
ز حد بگذشت . . .
مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانهٔ ما را
#شهید_سردار_مصطفی_زواره_ای
#فرماندہ_مهندسی_رزمی
#لشڪر_۱۰سیدالشهـدا
🔹تاریخ ولادت: ۱۳۴۰/۱۱/۰۸
🔹محل ولادت: روستای حصاربالا_ورامین
🔹تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۲/۱۴
🔹محل شهادت: شلمچه
🔹عملیات: کربلای ۵
#سالروز_شهـادت🌹🍃
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فرازهایی از #زندگینامه_شهید
#شهید_مصطفی_زواره_ای
در مدت حضور در جبهه ، بارها مجروح می شود ، كه اغلب به خانواده اطلاع نمی دهد و پس از بهبود یافتن در بیمارستان. ، یكراست به جبهه باز میگردد.
وی سال 1363 همسرش را نیز همراه خود به جبهه می برد و تا زمان شهادتش در اندیمشك زندگی می كنند .
او در كنار كارهای نظامی در جبهه ، از فعالیتهای فرهنگی ـ تبلیغی نیز غفلت نمی كندو گاهی مسئوولیت كارهای فرهنگی را نیز بر عهده می گیرد .
مصطفی در عملیّات .والفجر 8 به عنوان فرماندة پشتیبانی تیپ سیدالشهدا (ع) وارد عمل می شود و با تلاش و فداكاری فراوان ، به حمایت و پشتیبانی رزمندگان اقدام می كند . او با تحمل مشكلات و سختیها ، تلاش می كند تا رزمندگان باآسودگی خیال ، به رزم و جهاد بپردازند . برای رساندن غذای گرم به بسیجیان ، خودش را به آب و آتش می زند .
زواره ای كه عاشق بسیجیان بود ، از هیچ كاری برای آسایش آنان برای دفاع دریغ نمی كند . او در عملیات ((كربلای 5 )) به عنوان مسئوول مهندسی لشگر سیدالشهدا (ع) وارد كارزار شده و با رشادت تمام ، به امور مهندسی عملیّات سامان می دهد . از نزدیك تمام فعالیتهای مهندسی را نظارت و هدایت می كند . حتی مجروح شدن هم باعث شانه خالی كردن از مسئوولیت خطیر و مانع تلاش او نمی شود .
شهید مصطفی زواره ای سرانجام پس از سالها مجاهدت و ایثار در روز 14 اسفند ماه 1365 درعملیّات (( كربلای 5 )) هنگام گرفتن وضوی عشق در منطقة (( شلمچه )) بر اثر تركش خمپاره به شهادت رسید و به جرگه عشاق پیوست .
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهـادت
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🌷 شهادت هنر مردان خداست.
🔶 14 اسفند #سالروز_شهادت مدافع حریم اهل بیت، رزمندۀ دلاور لشکر 27 محمّد رسول الله(ص) تهران، سرهنگ پاسدار « #شهید_احمد_گودرزی » در سال 1394 هجری شمسی گرامی باد.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
نزدیک عملیات بود ،تازه دختردار شده بود.
عکس دخترش رو براش ارسال کردند.
گفتم: چیه؟
گفت: عکس دخترمه.. گفتم: بده ببینم. گفت: هنوز خودم ندیدمش!
گفتم:چرا؟
گفت:الان موقع عملیاته، می ترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده باشه برا بعد..
ومهر پدر وفرزندی کار دستش نداد
۳۵ روز بعد از تولد زینب خانم شهید شد.
و آرزوی دیدن صورت زیبای دخترکش
را با خود به بهشت برد.
🌷شهید مدافع حرم احمد گودرزی🌷
شهادت: ۱۴ اسفند ۱۳۹۴ ،سوریه
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 پیمان بستن شهید « احمد گودرزی » با دیگر شهدا و رزمندگان مدافع حرم .
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
شهید احمد گودرزی به روایت همسرش:
🔹 ... پنج دقیقه فقط نگاهم کرد و پلک نزد ...
مردم گاهی زخمزبان میزدند که شوهرت چطور دلش آمد در شرایط بارداری تنهایت بگذارد. یک روز احمد پیام داد که به خانه میآید. سریع رفتم خانهمان. داشتم در آشپزخانه برنج میشستم که احمد کلید انداخت و در باز شد. وقتی در را باز کرد دیدم صورتش انگار 20 سال شکسته شده است. به در تکیه داد. همین طور مبهوت مانده بودم. چند دقیقه همدیگر را نگاه کردیم بدون اینکه حرفی بزنیم، دلم از تنهایی گرفته بود، بغض کردم. دستانم را گرفت و گفت: زهرا چیزی بگو دعوایم کن. میدانم در شرایط بدی تنهایت گذاشتم، اما اگر بدانی چه ظلمها و صحنههای دلخراشی در سوریه دیدم!
احمد زخمی شده بود، اما چند لایه لباس میپوشید تا من متوجه نشوم. گفتم چه خبره این همه لباس؟ میگفت، چون سوریه سرد بود به زیادی لباس عادت کردم. بعد از شهادتش فهمیدم مجروح شده بود، یک هفته بیمارستان بقیهالله بستری بود، اما به دیگران گفته بود به خانوادهاش خبر ندهند. بعد از سه روز که در خانه ماند، گفت: به مأموریت یزد میروم و موقع تولد دخترمان برمیگردم. هر لحظه امکان داشت بچه به دنیا بیاید. استرس داشتم. وقتی میخواست برود خم شد پایم را بوسید. گفت: حلالم کن. خندیدم و گفتم رفتن که حلال کردن نمیخواهد. مگر چه کار کردی؟ باشد حلالت کردم. جلوی سالن پذیرایی ایستاده بودم. احمد به دیوار حیاط تکیه داده بود. پنج دقیقه فقط نگاهم کرد و پلک نزد. یک دفعه در را باز کرد و رفت. دیدم با دست اشکهایش را پاک میکند. از کوچه دور شد ........
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۱۴ اسفندماه #سالروز_شهادت دوبرادر آسمانی #شهیدان جعفر و ناصر بذری در #عملیات_کربلای_5 گرامی باد .
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
یک گلوله دوبرادر را آسمانی کرد !
عملیات کربلای۵ خیلی طولانی بود. در اثنای عملیات فرصتی پیش آمد و جعفر و ناصر تصمیم گرفتند به مرخصی بروند. بعد از سه روز به عملیات کربلای ۵ و مرحله سومش بازگشتند. گردان ما که حمزه سیدالشهدا(ع) بود، رفت خط سوم شلمچه و بچههای گردان ویژه شهدا هم به خط آمدند.
ناصر و جعفر در جنگ با هم رقابت میکردند. برادرم جعفر به شوخی میگفت تجربه جنگی من بالاتر است و با هم کل کل میکردند.
یادم است ناصر به جعفر گفت بند حمایلم را کیپ کن. جعفر هم گفت یک نظامی باتجربه که بند حمایلش را نمیدهد دیگری کیپ کند. بعد از کمی گفت و گو بلند شدند بروند و آخرین صحنهای که از آنها به یاد دارم، این است که به علامت خداحافظی دستشان را تکان دادند و از من خداحافظی کردند.
روز بعد دوباره آتش عملیات شدت گرفت. انفجارها خیلی سخت بود. طوری که چند دقیقه اول تلفات داشتیم و بعد از مدتی معاون گردان اکبر خورنده گفت بچهها آماده باشید. ما هم آماده شدیم و رفتیم منطقه عملیاتی.
همین طور جنازه بود که روی زمین افتاده بود. دوست نداشتم این صحنهها را ببینم. اما باید دنبال برادرانم میگشتم. هر شهیدی را که میدیدم یاد حضرت زینب(س) میافتادم.
داخل سنگر شدم و نماز خواندم. آن موقع ۱۸ سالم بود. یکی از بچهها آمد و گفت نادر لباست را جمع کن برو خانه. علتش را پرسیدم که گفت برادرت ناصر مجروح شده و باید برگردی. گفتم خانه نمیروم. اما فرمانده اصرار کرد. وقتی باز هم مخالفت کردم، یک نفر گفت جعفر شهید شده است.
خبر شهادت جعفر را که شنیدم خیلی گریه کردم. همه آمدند دلداریام دادند. داخل سنگر داشتم گریه میکردم که یکدفعه شنیدم از بیرون صدایم میزنند. به نظرم رسید پیکر جعفر را آوردهاند.
رفتم و دیدم تویوتایی ایستاده است. غلام اوصیا از بچههای گردان به من گفت: نیا! برادر تو داخل تویوتا نیست. با حرفش بیشتر شک کردم و دیدم بالای
تویوتا یک پتو روی جنازهای است. جنازه سمت چپی را کنار زدم. دیدم جعفر است که پهلوی راستش مورد اصابت قرار گرفته و به شهادت رسیده است. ۱۰ دقیقه بالای سر شهیدم گریه کردم. هنوز بدنش گرم بود.
بوی خاصی میداد. جعفر ۲۶ ساله بود و دو تا بچه داشت. بعد از شهادتش یک فرزند دیگرش به دنیا آمد.
هنوز متوجه شهادت ناصر نشده بودم و به من نگفته بودند که او هم شهید شده است. هنوز بالای تویوتا بودم و عاشقانهترین و برادرانهترین حرفها را به جعفر میزدم که دیدم یک شهید دیگر هم زیر پتو و کنار پیکر جعفر است.
دلم یک طوری شد. گفتم صورت او را هم ببوسم. تا خواستم او را ببوسم دیدم ای دل غافل! چقدر شبیه برادرم ناصر است. همین لحظه بچهها که تمام حرکاتم را زیر نظر داشتند، زدند زیر گریه. فهمیدم چشمانم اشتباه ندیده و ناصر هم به شهادت رسیده است.
برگشتم و به همرزمانم گفتم شما که گفته بودید فقط جعفر شهید شده، ناصر هم که شهید شده است. یکی از بچهها گفت: نادر جان! یک گلوله مینیکاتیوشا افتاد کنارشان و هر دو با هم به شهادت رسیدند.
انگار گلوله افتاده بود وسطشان و با ترکشهای خمپاره هر دو برادرم شهید شده بودند. ناصر گردنش ترکش خورده بود. برادرم ناصر در روضههای حضرت زهرا(س) و علی اصغر(ع) خیلی گریه میکرد و عاقبت مثل علی اصغر(ع) شهید شد.
بعد از چند روز به بابل برگشتم. مادرم خبر نداشت پسرانش شهید شدهاند. وقتی به محله رسیدم کیف برادران شهیدم دستم بود. به کوچه که رسیدم، همسایهها از حالتم و اینکه سه تا ساک همراهم بود متوجه شدند که ناصر و جعفر به شهادت رسیدهاند. انگار که به آنها الهام شده بود، یکدفعه شیون سر دادند و تا رسیدم خانه مادرم با پای برهنه آمد. هر سه تا کیف از دستم افتاد و گریه کردم. مادرم گفت بگو که برادرانت ترکش خوردند!
نمیدانم چطور از نحوه شهادتشان مطلع شده بود. اما از آن به بعد مادرم اسم من را ذوالجناح گذاشت. همه میدانیم اهل بیت امام حسین(ع) وقتی که ذوالجناح را بدون امام دیدند متوجه شدند که اباعبدالله(ع) به شهادت رسیده است. مادرم هم تا آخر عمرش و تا زمانی که زنده بود به من میگفت: «نادرم ذوالجناح است.»
راوی: رزمنده بسیجی، نادر بذری
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani