ولادت:29-4-1345
شهادت:27-11-1364
من در آن دوران نزدیکترین دوست احمد بودم. ما رازدار هم بودیم. یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمیدانم چرا در این چند سال اخیرشما این قدر رشد معنوی کردید اما من... لبخندی زد و میخواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم.
نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا رودخانه است برو اون جا آب بیار من هم را افتادم. راه زیادی نبود از لا به لای بوتهها ودرختها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم وهمان جا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمیدانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوتهها مخفی شدم. من میتوانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم :«خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمیشود اما به خاطر تو از این از این گناه میگذرم.»
بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچهها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین طور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:«هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک میریختم و با خدا مناجات میکردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله...» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد. همه میگفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچهها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت میلرزید به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم! احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم.گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت: «تا زندهام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن»
🌸کانال ارائه محتوا به راویان
👇👇👇👇
🆔 @ravianerohani
4_5879856678295307578.mp3
13.37M
بوی کربلا....داره روضه های ما
مگه یادمون میره....خاطراتجبههها
#روایتگری شهدا
#سیره شهدا
🌸کانال ارائه محتوا به راویان
👇👇👇👇
🆔 @ravianerohani
صدام از فرماندهان عراقی پرسید:
ﭼﺮﺍ نمیﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﻭﺍﺭﺩ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﺷﻮﯾﺪ؟
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ:
ﺟﻮﺍﻥ ۲۷ﺳﺎلهﺍﯼ ﺑﻨﺎﻡ ﺟﻬﺎﻥ ﺁﺭﺍ
ﻣﺎنعمان ﻣﯽﺷﻮﺩ...
🌷🌷🌷
بچه ها اگر شهر سقوط کرد
آن را دوباره فتح میکنیم،
مواظب باشید #ایمانتان سقوط نکند ...
عکس؛ قم ،گلزار شهدای قم
🌸کانال ارائه محتوا به راویان
👇👇👇👇
🆔 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وسط سینه من نوشته بین الحرمین...
#شهید_عبدالصالح_زارع #مدافعان_حرم
#روایتگری
🌸کانال ارائه محتوا به راویان
👇👇👇👇
🆔 @ravianerohani
جهت تهیه کتاب عبدالصالح و محصولات موسسه مطاف عشق
می توانید از طریق سایت :
store.mataf.ir
مراجعه نمائید.
1_21993724.mp3
244.9K
#طنز_دفاع_مقدس
#روایتگری حجه الاسلام #انجوی_نژاد
#روایتگری
#سیره شهدا
🌸کانال ارائه محتوا به راویان
👇👇👇👇
🆔 @ravianerohani
1_29357762.mp3
532K
@matafeshgh1
🌸کانال ارائه محتوا به راویان
👇👇👇👇
🆔 @ravianerohani
4_5891213362099913682.mp3
2.8M
🎙 #خمپاره
راوی: حجه الاسلام والمسلمین سید حسین آقا میری
🌷 پیشکشی باشد به محضر شهیدان روحانی و مدافعان حرم🌷
🌸کانال ارائه محتوا به راویان
👇👇👇👇
🆔 @ravianerohani
✅خاطره ای عجیب از یک شهید
🍃سوار یک ماشین شدیم.
ما پشت ماشین نشسته بودیم و خودرو با سرعت حرکت می کرد.
این ماشین هیچ حفاظی در اطراف خود نداشت.
در سر هر پیچ دو نفر از کسانی که سوار شده بودند به پایین پرت می شدند! جاده خراب بود. ماشین هم با سرعت می رفت.
یک باره به اطرافم نگاه کردم و دیدم فقط من در پشت ماشین مانده ام! سر پیچ بعدی آنقدر با سرعت رفت که دست من هم جدا شد و نزدیک بود از ماشین پرت شوم.
👌 اما در آن لحظه آخر فریاد زدم:
🌹یا صاحب الزمان (عج).
🍃در همین حال یک نفر دستم را گرفت و اجازه نداد به زمین بیفتم.
من به سلامت توانستم آن گردنه ها را رد کنم.
👌در همین لحظه از خواب پریدم.
فهمیدم که باید در سخت ترین شرایط دست از دامن امام زمان (عج) بر نداریم؛ و گرنه تندباد حوادث همه ما را نابود خواهد کرد.
🌻 روایتگری شهید نیری
📚منبع:کتاب عارفانه،ص۳٨
#روایتگری شهدا
#همراه با #شهدا
#سیره شهدا
#اربعین
🌸کانال ارائه محتوا به راویان
👇👇👇👇
🆔 @ravianerohani
1_29935542.MP3
2.21M
صحبت های
🌷شهید مهدی زین الدین🌷
برای کسانی که عاشق جهاد و شهادت هستند.
🌸کانال ارائه محتوا به راویان
👇👇👇👇
🆔 @ravianerohani