4_5976476490219390148.mp3
2.69M
روضه حضرت زهرا س
#مداحی_شهید_تورجی
#یازهرا
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇👇
@ravianerohani
7.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥چی بودیم و چی شدیم
🔹موشن گرافی از رشد تولید پالایشگاهی در دهه چهارم انقلاب اسلامی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇👇
@ravianerohani
14.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روايت #حاج_حسين_يكتا از چهل سالگی انقلاب اسلامی
🔹 چهل سال از انقلاب گذشت و چهل سياهی به ذغال ماند!
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇👇
@ravianerohani
🔻امام خمینی (ره) به آیتالله طالقانی گفت اگر دستور و نظر حضرت ولیعصر(عج) باشد، باز هم نمیپذیرید؟
🔹مرحوم محمود مرتضاییفر: من بارها از زبان مرحوم طالقانی شنیدم که میگفتند امام(ره) مؤیدمنعندالله است. روز ۲۱ بهمن ساعت ۴ بعد از ظهر بود که حکومت رژیم شاه اعلام حکومت نظامی کرد و به مردم دستور داد که از ساعت ۴ بعد از ظهر به بعد، از خانههای خود خارج نشوند. امام (ره) بلافاصله این حکم را لغو کردند و از همه مردم خواستند به خیابانها بریزند. عدهای نزد مرحوم طالقانی آمدند و از ایشان خواستند از امام (ره) استدعا کنند که اعلامیه لغو حکومت نظامی را پس بگیرند. اینها معتقد بودند رژیم شاه، خونخوار و پلید است و قتل عام به راه خواهد انداخت. آقای طالقانی با مدرسه علوی تماس گرفتند و تقاضا کردند با امام (ره) حرف بزنند. صحبت آن دو بسیار طولانی شد. صحبتهایشان که تمام شد، مرحوم طالقانی گوشی را گذاشتند و به گوشهای رفتند و شروع کردند به گریه کردن.
🔹ما که شاهد این صحنه بودیم تصور کردیم خدای ناخواسته بین ایشان و امام(ره) اختلافی پیش آمده و امام(ره) حرفی زدهاند که آقای طالقانی ناراحت شدهاند. بعد که آرام شدند، بعضی از دوستان علت گریه ایشان را پرسیدند. مرحوم طالقانی گفتند: «هر چه استدلال آوردم، امام نپذیرفتند. وقتی دیدند قانع نمیشوم، فرمودند: «اگر دستور و نظر حضرت ولیعصر(عج) باشد، باز هم نمیپذیرید؟» وقتی این طور فرمودند، عرض کردم هر جور صلاح میدانید عمل بفرمایید و ما هم تابع شما هستیم». مرحوم احمد آقا پس از رحلت مرحوم طالقانی میفرمودند: «هر وقت تلویزیون چهره ایشان را نشان میدهد، اشک در چشمهای امام جمع میشود.»
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇👇
@ravianerohani
🇮🇷 هر که از رهبر اطاعت میکند
یاد یاران با ولایت میکند
🇮🇷 یاد یاران با شعار و شعر نیست
در عمل راوی، روایت میکند
🇮🇷یاد یاران، یاد یاریِ ولیست
یار رهبر ترک غفلت میکند
راستی، یاریِ رهبر تا کجاست
هر کجا ذکر بصیرت میکند
🇮🇷گاه در فتنه، گهی روز نفوذ
شرح و تفسیرِ سیاست میکند
🇮🇷با شجاعت با ذکاوت دمبدم
صادقانه نقدِ دولت میکند
🇮🇷دستِ استکبار را رو کرده است
ناب، اعلام برائت میکند
🇮🇷بی گمان بَرجامها بر چیدنیست
زانکه آمریکا جنایت میکند
🇮🇷خط قرمز را که بر دولت نوشت
او رعایت یا خیانت میکند
🇮🇷اقتدارِ رهبرم، تهدید را
ناگهان تبدیلِ فرصت میکند
🇮🇷گه عنایت میکند بر دوستان
گاه دشمن را شماتت میکند
🇮🇷گاه داخل را شود آرام بخش
گاه خارج را کتابت میکند
🇮🇷گه به قرآن، غرب را ارجاع دهد
گه اروپا را هدایت میکند
🇮🇷هر زمان آغوشِ گرمش وا شود
با عدالت عشق، قسمت میکند
🇮🇷با درایت از گسسته قومها
دارد او ایجاد اُمت میکند
🇮🇷در تمدن سازیِ اسلامی اَش
معجزات بی نهایت میکند
🇮🇷از یمن تا غزّه تا قلب قطیف
با نِمِرها فتح و نصرت میکند
🇮🇷با ولای حضرت سید علیست
نیجریّه کسب قدرت میکند
🇮🇷هر کسی لبیک گوید بر حسین
با ولی امر بیعت میکند
از فلسطین تا دفاعِ از حرم
جبههٔ اسلام هجرت میکند
🇮🇷گه روَد رزمنده، شامات و عراق
گاه در بحرین، شرکت میکند
🇮🇷گاه لبنان خطّ اول میشود
گاه افغان را حمایت میکند
🇮🇷آری از اَقصیٰ نقاط عالمش
هر زمان یک قوم بیعت میکند
❤️اینهمه، یک جلوه از آقای ماست
پیروش احساس عزت میکند
❤️یک نفس تجدید مَطلَع لازمست
شاعر اینک درک لذت میکند
🙏وَه از آن دم که عبادت میکند
رهبرم نشر فضلیت میکند
🙏هر چه را الهام گیرد از خدا
بی گمان تقدیم ملت میکند
🇮🇷چون ببیند نصرتی از مومنین
زود ابراز رضایت میکند
🇮🇷اینچنین رهبر کجا در عالم است
خطبه های او قیامت میکند
❤️نازم آقا را که چون پیر خمین
منطقش تحکیم وحدت میکند
✍راه او راه امام راحل است
اوست امضای شهادت میکند
یار او یار خراسانی، رضاست
او در این کشور حکومت میکند
⛳️مادرش زهرا دعا گوید به او
فاطمه او را کفایت میکند
⛳️بسکه سال و ماه و روزش فاطمیست
در دل امت امامت میکند
🇮🇷هر که یاری داد این مظلوم را
یاریِ قرآن و عترت میکند
❤️یاریِ رهبر چو یاریِّ خداست
پس خداوندش حمایت میکند
🙏اینهمه اعمالِ صالح، صبح و شام!
پس اباصالح عنایت میکند
❤️رهبرا این شعر، لبیک من است
امر کن، جانم اجابت میکند
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟 #پیشنهاد_ویژه
🎥 توصیه یک دقیقهای استاد ماندگاری برای شرکت در راهپیمایی 22 بهمن
#انقلاب_اسلامی
#تکیف
#شهدا
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇👇
@ravianerohani
✅ خاطره همسر شهید مدافع حرم #شهید_نبی_لو از واسطهگری برای ازدواج دختر ۱۴ سالهاش...
🔹 موقع ازدواج، آقای نبیلو ۲۳ سال داشت، من ۱۹ سال... همیشه میگفت، ما دیر ازدواج کردیم. خانم حیف نبود؟ این زندگی، به این خوبی رو، ما چهار سال زودتر میتونستیم شروع کنیم. چرا دیر ازدواج کردیم؟!
🔹 همیشه میگفتن وقتی انسان میتونه زندگی خوبی داشته باشه، چرا دیر؟!
🔹 بعد شاید باورتون نشه، دخترمون که ۱۴ سالش بود، خود آقای نبیلو واسطه ازدواج دامادم با دخترم شدن ...
🔹 اصغر آقا یه طلبه ساده، از روستاهای استان همدان بودن و پسر دایی بنده، که در قم در حال تحصیل بودن، یه روز در حرم، همسرم به ایشون گفته بودن، چرا شما ازدواج نمیکنی؟!
🔹 گفته بود، من شرایط ازدواج ندارم...
🔹 گفته بودن، حالا اگر من یه خانوادهای رو پیدا کنم که حاضر باشن با شرایطی که داری به شما دختر بدن، شما چکار میکنی؟!
🔹 ایشون گفته بود، اصلا محاله یه همچین چیزی... من یه طلبه سادهام... هیچی ندارم... پدرم خوب یه کشاورزه... محاله کسی به من دختر بده...
🔹 گفته بودن، نه من یه خانوادهای رو میشناسم که شما رو میشناسن، من شما رو بهشون معرفی کردم...
🔹 برای من خیلی سخت بود. چون فامیل هم بودیم... گفتم برای من وجهه خوبی نداره، بری و پیشنهاد بدی... آقای نبیلو میگفتن، نه روی شناختی که من از این جوون دارم، دوست ندارم همچین پسری رو از دست بدیم. بعد من میگفتم، اصلا، مگه دختر ما چقدر سن داره، که ما خودمون بخوایم اقدام کنیم برا ازدواجش؟! خلاصه ایشون تونست منو قانع کنه برای این کار ...
🔸 شهید نبیلو به دامادم گفته بود، من با خانواده این دختر صحبت میکنم. اونها هم با دخترشون مطرح کنن، اگر بتونم موافقت همه شون رو بگیرم، حتما میام بهت میگم.
🔸 حالا من مونده بودم، چطوری این موضوع رو با دخترم مطرح کنیم. به همسرم گفتم، حالا چطور میخوای به طیبه بگی؟! گفت خانم، اونم راهش رو بلدم. من خودم یه جوری میگم.
🔸 ایشون نشستن شروع کردن به صحبت کردن با دخترم، که چقدر ازدواج خوبی داره، و چقدر باعث دوری از گناه میشه و اینکه اگر پسر مؤمن با تقوایی باشه و ... اینها رو توضیح داد برای دخترم، خیلی با بچهها راحت بود.
🔹 بعد گفت حالا اگر من به عنوان پدرت، یه پسری رو معرفی کنم که تمامی این خصوصیاتی که گفتم، داشته باشه، تو چکار میکنی؟ نظرت چیه؟! دخترم بنده خدا همین جور مونده بود... همسرم به دخترم گفت: نه حالا نمی خوام جواب بدی، خوب فکرات رو بکن، بعد جواب بده...
🔹 من به عنوان پدر تو، خوشبختی تو رو میخوام. اگر یه روزی چنین پیشنهادی بدم، نظرم رو میپذیری؟!
🔹 بعد از مدتی مجدد موضوع رو با دخترم مطرح کردیم و دخترم هم موافقت کرد.
🔹 وقتی مجدد با پسر داییم مطرح کرده بودن، ایشون گفته بودن، من حتما باید این خانواده رو ببینم، پدرش رو ببینم، مادرش رو ببینم، رو چه حسابی با این شرایط من، حاضرن به من دختر بدن؟!
🔹 گفته بودن باشه من هماهنگ میکنم، بیا حرم، بگم پدرش هم بیاد، با هم صحبت کنید.
🔹 میگفت رفتیم نشستیم، اصغر آقا هم هی نگاه میکرد، با یه حالت نگرانی میگفتن نیومدن، نمیخواید یه تماس بگیرین، ببینید چرا نیومدن؟!
🔹 گفته بودن: الان من پدر اون دختر، چی میخوای بهش بگی؟!
🔹 خندید گفت: نه حالا بیان، من بهشون میگم.
🔹 گفته بودن، اومدن دیگه... من الان پدر اون دختری هستم که گفتم، من طیبه رو برای شما در نظر گرفتم.
🔸 دامادم تعریف میکنه که وقتی بابا این حرف رو زد، از یه طرف واقعا تو دلم یه همچین چیزی رو میخواستم و دوست داشتم چنین ازدواجی انجام بشه، همیشه میگفتم، کاش این دختر سه چهار سال بزرگتر بود، من جرأتش رو داشتم، که مطرح کنم. از اون طرف میگفتم، کاش زمین دهن باز میکرد من میرفتم داخلش، چقدر راحت بابا گفت، من پدر اون دخترم...
📌 خلاصه با هم صحبت کرده بودن و آقای نبیلو گفته بودن از نظر من مسئلهای نیست. به لحاظ مالی هم حاضرم از حقوق خودم، یه کمکی به شما بکنم، ولی راستش رو بخواید، نمیخوام پسری مثل شما رو از دست بدم. من با خانواده هم صحبت کردم و هماهنگ هستند.
🎊 الحمداللّه دختر من ۱۴ سالگی ازدواج کرده... تا به امروز، حتی یکبار هم نگفتم، کاش دو سال دیرتر این ازدواج انجام میشد. الحمداللّه هم خودش تونسته عاقلانه با این موضوع برخورد کنه، هم خدا رو شکر، انتخابی که همسرم کرده بود، مناسب و شایسته بود. و تا به امروز هم واقعا خیلی راضی هستیم.
📌 دخترم الان یه وقتایی که در فراق پدرش گریه میکنه، میگه، بابا دستت درد نکنه، واقعا عاقبت به خیری منو میخواستی...
#ازدواج_در_وقت_نیاز
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇👇
@ravianerohani
💠همسر شهید دقایقی:
یک بار سر یک مسئله ای با هم به توافق نرسیدیم؛ هر کدام روی حرف خودمان ایستادیم؛ او عصبانی شد؛ اخم کرد و لحن مختصر تندی به خودش گرفت و از خانه بیرون رفت. شب که برگشت، همان طور با روحیه باز و لبخند آمد و به من گفت: «بابت امروز صبح معذرت می خواهم.» می گفت: «نباید گذاشت اختلاف خانوادگی بیشتر از یک روز ادامه پیدا کند...»
📚«نیمه پنهان ماه/ جلد چهارم/ صفحه 37»
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇👇
@ravianerohani