eitaa logo
محتوای روایتگری راویان
3.2هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
3.2هزار ویدیو
472 فایل
🌟 محتوای روایتگری راویان 🌟 📚 بازخوانی خاطرات شهدا 🎖 تشریح عملیات‌های دفاع مقدس 📖 معرفی کتاب و خاطرات ارزشمند 🗓 پرداختن به مناسبت‌های مهم ✍️ محتوای روایتگری 📩 ارتباط با ادمین : @Revayatgar_admin وابسته به موسسه روایت سیره شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
آمنه زاهد خواهر بزرگ شهید مدافع حرم هادی زاهد ، از برادرش چنین می‌گوید: هادی متولد 57 و بچه انقلاب بود. در بحبوحه پیروزی انقلاب و شب‌های حکومت نظامی به دنیا آمد. از همان ابتدای جوانی هم به فعالیت‌های انقلابی علاقه مند بود. 6 سال بود که سوریه بود. فرمانده قَدری بود و روحیه جنگاوری قوی داشت. منتها هیچ کس در رزم حریفش نمی‌شد. آخر سر هم روی مین رفت که به شهادت رسید. هنگام شهادت پاهایش هم روی مین از بین رفت. خواهر شهید در ادامه از خصوصیات اخلاقی شهید زاهد می‌گوید: فوق العاده ولایتی بود. به اهل بیت(ع) خیلی ارادت داشت. از بچگی مرتب مراسم‌های هیأت را شرکت می‌کرد. در عبادت و خلقیاتش رفتار خاصی داشت. در همه چیز خوب و منحصر به فرد بود. همیشه برای همه رفتارها خط قرمزی ایجاد می‌کرد و می‌گفت از نگاه و رفتار و زبانتان مواظبت کنید تا اسلامی باشد. او از روایت‌هایی که برادرش از سوریه تعریف می‌کرد، می‌گوید و ادامه می‌دهد: همیشه در رابطه با اینکه بچه‌های ما چقدر در سوریه زحمت می‌کشند و با چه دشمن وحشی طرف هستند صحبت می‌کرد و می‌گفت اگر ما امروز استقامت به خرج ندهیم فردا این‌ها می‌آیند و به زن و بچه ما را اهانت می‌کنند. روایت خواهرانه از شهیدی که طی ۶ سال جنگ در سوریه حریفی در رزم نداشت آمنه زاهد با اشاره به مجروحیت چند ماه پیش برادرش می‌گوید: چند ماه پیش در سوریه مجروح شد. ترکش به سینه‌اش خورده بود و از طرف دیگر درآمده بود. به او گفتم: "دیگر مجروح شده‌ای. چند وقتی را استراحت کن و به رفتن فکر نکن" گفت: "نه؛ تازه شرایطی پیش آمده و متوجه شدم اگر ما نباشیم این‌ تکفیری‌ها چه کار می‌کنند و چه بر سر جامعه و رهبر می‌آید؟" وقتی کمی بهتر شد دوباره رفت. اصلا فکر نمی‌کردم شهید شود. به توانایی بالای رزمی‌اش غره شده بودم. به آموزش‌های زیادی که در این رابطه دیده بود و تسلط او در امور رزمی اطمینان داشتیم و اصلا فکر نمی‌کردیم به شهادت برسد. واقعا لایق شهادت بود. او ادامه می‌دهد: یک پسر 12 ساله و یک دختر 8 ساله دارد. خانمش خیلی ناراحت بود و گاهی به او می‌گفت نرو. بچه‌ها که هنوز به سنی نبودند که بخواهند مانع رفتن پدر شوند. ولی خیلی برای پدرشان دلتنگی می‌کردند. دوستانش که شهید می‌شدندبه مراسم تشییع آن‌ها می‌رفت، به خانواده‌ها سر می‌زد و می‌گفت: "رفتم خانواده‌هایشان را دیدم. خیلی متاثر شدم چون همه آن‌ها بچه‌های کوچک دارند." خواهر شهید زاهد از اشتیاقش برای مشارکت در جهاد برادر چنین می‌گوید: من همیشه به او می‌گفتم: "من را با خودت ببر." او می‌گفت: "می‌خواهی بیایی آنجا چه کار انجام دهی؟" گفتم: "بالاخره از بچه‌های یتیم آنجا که می‌توانم مراقبت کنم. در خانه هایی که آنجا هست بچه‌ها را جمع کرده و کمک کنیم." می‌گفت: "من برایت پیگیر می‌شوم اگر چنین چیزی آنجا وجود داشت به تو می‌گویم." وقتی سوریه بود با شبکه‌های اجتماعی با هم در ارتباط بودیم. همیشه سعی می‌کردم با الفاظی مثل: دلاور، یاور امام زمان(عج)، خداقوت و این چیزها با او حرف بزنم و اینگونه سعی می‌کردم مشوقش باشم. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
این دستمال و این تسبیح تربت کربلا با این کفن با من به خاک بسپارید . هادی زاهد ۱۳۷۸/۳/۱۸ 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
۱۶آبانماه گرامی باد. 🥀 🌷نــام :میثم 🌷نـام خـانوادگـی :مدواری شهربابک 🌷نـام پـدر :ریحان 🌷تـاریخ تـولـد :۱۳۶۳/۲/۲۳ 🌷مـحل تـولـد :تهران 🌷سـن :۳۱ سـال 🌷دیـن و مـذهب :اسلام شیعه 🌷وضـعیت تاهل :متاهل ۲فرزند دختر 🌷تـاریخ شـهادت :۱۳۹۴/۸/۱۶ 🌷کـشور شـهادت :سوریه 🌷مـحل شـهادت :حلب 🌷نـحوه شـهادت :توسط تروریست های تکفیری 🌷مزار شهید : بهشت زهرا تهران قـطعـه :۲۹ردیـف :۴۹شـماره :۱۶ 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
شهید میثم مدواری در تاریخ بیست و سوم اردیبهشت سال 63 در محله تختی نازی آباد واقع در تهران دیده به جهان گشود و دوران کودکی خود را در کنار خانواده اش سپری کرد و در دامان مادر نهضت حسینی و مکتب زینبی را آموخت و از همان دوران طفولیت با هیئت و مسجد آشنا شد و همراه پدر در این مجالس شرکت میکرد. در همین دوران بود که یکی از برادران میثم به مقام شهادت رسید. مسعود فرزند دوم خانواده در تاریخ بیست و سوم بهمن 63، روز تشکیل کمیته انقلاب اسلامی به دست گروهک های منافقین در میدان رسالت به همراه سه تن از دوستانش ترور و شربت شهادت را نوشیدند. بعد از شهادت مسعود، خانواده ایشان به ویلاشهر نقل مکان نمودند. پدر بزرگوار این شهید، فرمانده پایگاه بسیج امام محمد باقر(ع) بودند و همین امر کمکی شد برای میثم تا با بسیج آشنا شود و در بسیج نوجوانان ثبت نام کرد و یکی از بسیجیان فعال پایگاه شد. بعد از گرفتن دیپلم در سال 80 وارد سپاه شد و به طور رسمی شروع به کار کرد. در همین دوران به طور مستمر برای تفحص شهدا به مناطق جنوب میرفت. میثم سال ۸۷ ازدواج کرد که ثمره این زندگی هشت ساله، دو دختر دردانه به نامهای فاطمه زهرا و فاطمه کوثر است. آقا میثم با شروع جنگ سوریه با داعش به این جبهه اعزام شد و از سال 89 به دفاع ازدین و اسلام پرداخت. بعد از رشادت های بسیار در این زمینه و دفاع از حرمین شریفین؛ در آخرین بار به مدت چهل روز مقاومت در برابر کفار داعشی در صبح روز شانزدهم آبان 94 پس از هشت ساعت درگیری سخت و طاقت فرسا به فیض شهادت نائل آمد و شهد شیرین شهادت را نوشید.روحش شاد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
: بسم رب الشهدا و الصدیقین از کوی جنون سلسله واران همه رفتند ما با که نشینیم که یاران همه رفتند نی کوه کن بی سر و پا ماند و نی مجنون از کوی جنون سرو خرامان همه رفتند سلام علیکم چندی است که اشق اشقیا و بدترین دشمنان اسلام و قرآن و ولایت آمده اند که ریشه دین را بزنند و این بار نقطه عزتمندی ما را یعنی حریم و حرم آل الله در سوریه و عراق را هدف قرار داده اند. احمق ها فکر کرده اند چون شیطان بزرگ و استکبار جهانی و ظالمان عالم در کنارشان است قدرت دارند. ولی کور خوانده اند مگر بچه شیعه مرده باشد که بگذارد این خزان زدگان و نوکران استکبار جهانی و این کافران و حرام زادگان به اهداف شوم خود برسند. ما بچه شیعه ها به پیروی از منش مولای متقیان امیرالمومنین علی ابن ابیطالب(ع) خود را موظف به حمایت از مظلومین عالم می دانیم. یا زینب کبری(س)بنت حیدرالکرار اسم شما شفا است. اسم شما راه گشا است. اسم شما بانوی ایثار و اقتدار که می آید چهار ستون بدن من حقیر می لرزد که من سگ رو سیاه که باشم که بخواهم جان ناقابل خود را در راه حرم امن شما تقدیم کنم. بی بی جان من حقیر رو سیاه و آلوده، دستانم خالی است و چیزی ندارم (عملی ندارم که راه گشا در روز قیامت باشد) که در طبق اخلاص قرار دهم و تقدیمشان کنم جز این جسم آلوده و ناقابل خود که اگر شما قبول فرمائید رو سفید خواهم شد و اگر نه که من رو سیاه و خسران زده هستم. فقط ترا به خدا بی بی جان مگذارید که حقیرتان شرمنده برادرتان حضرت عباس بن علی بن ابی طالب علیه السلام شوم (غیرت الله) مدافع حرم شما بودن افتخار ماست و مدال افتخار است زیرا راه شما و راه آل الله راه نجات است(ان الحسین مصباح الهدی و السفینه النجاه ) در این راه و امتحان سخت الهی صمیمانه و عاجزانه به دعای خیر تمام کسانی که ذره ای و کمتر از ذره ای به گردن من روسیاه حق دارند احتیاج مبرم دارم ان شاءالله که بتوانم سرباز خوبی برای ولایت فقیه حضرت آیت الله خامنه ای (حفظ ) باشم. امیدوارم که آقا صاحب الزمان علیه السلام از من رو سیاه قبول بفرماید. من شرمنده ام که بارها و بارها با گناهانم دل صاحب الزمان علیه السلام را به درد آورده ام. امیدوارم با شفاعت شما آقاجان، خداوند متعال از گناهان من حقیر بگذرد(امید با شفاعت شما است). لا یمکن الفرار من عشق الحسین علیه السلام. کلنا عباسک یا زینب سلام الله علیها. ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست. میثم مدواری 💐شادی روح پرفتوح شهید 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
💠شهیدی که وصیت کرد برایش سنگ مزار نگذارند ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽﮔﻔﺖ: «ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻫﻢ، ﻓﻘﻂ ﯾﻚ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺩﺍﺭد؛ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮ ﻧﮕﺬﺍﺭﯾﺪ!» ﺗﺎ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻛﻨﻢ، ﺑﺎ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻣﯽﮔﻔﺖ: «ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯽﻛﻨﻢ ﻫﯿﭻ ﻧﮕﻮ.» ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﺰﺍﺭ ﺳﯿﻤﺎﻧﯽ ﺍﺵ ﻛﻪ ﻫﯿﭻ ﺳﻨﮕﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﻢ ﺗﺎ ﺩﺭﺩﺩﻝ ‌ ﻛﻨﻢ، ﻣﯽﺩﺍﻧﻢ ﻛﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﺭﺍﺿﯽ ﻛﺮﺩﻩﺍﻡ. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🌹 مرامش حسنی بود وصیت کرد تا مزارش نیز حسنی باشـد🌹 همرزم شهید : شب عملیات تا صبح من و محمدحسین و میثم زیر یک پتو لرزیدیم میثم قبل از نماز صبح بلند شد وضو گرفت تا نماز شب بخواند نماز شب را خواند و این آخرین نمازشبش بود قبل از اینکه بزنیم به خط گفتم: میثم نیتت صاف شد؟ نگاهم کرد و با یه لبخند گفت: صاف صاف از این صاف صاف گفتنش تا لحظه ای که غسل خون کرد چند لحظه هم نشد و شهید شد. همسرشهید : بعضی ﺭﻭﺯﻫﺎ به من میگفت ﺍﮔﺮ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺟﻨﺎﺯﻩ بیﺳﺮ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﭼﻪ ﻛﺎﺭ ﻣﯽﻛﻨﯽ؟» همینطور هم شد، در عملیات مستشاری در سوریه در اثر اصابت گلوله توپ به سرش بی سر شد و به شهادت آرزوی دیرینه خود رسید، بنا بر وصیت میثم، مزار او در بهشت زهرا(س) بدون سنگ مزار در کنار برادرش شهید مسعود مُدواری می باشد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۶ آبان ماه ، علمدار جبهه فرهنگی گیلان گرامی باد . 🥀 سیداسماعیل سیرت نیا متولد بیست وسوم تیر ماه سال ۱۳۵۷ اصالتاً اهل شهر رشت و ساکن تهران بود. وی از دانشجویان رشته علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن بود که در مقطع کارشناسی پیوسته مشغول به تحصیل بود. اواز نیروهای سپاه حضرت محمد رسول الله (ص) تهران بزرگ محسوب می شد که در عملیات مستشاری در سوریه در جریان عملیات محرم هفدهم آبان سال ۱۳۹۴ و در نزدیکی حلب به وسیله اصابت ترکش خمپاره به ناحیه پهلو و پشت سرش همچون مادرش حضرت زهرا(س) در سن ۳۷ سالگی به شهادت رسید. پیکر این عزیز در ستاد تیپ عملیاتی سپاه محمد رسول الله تشییع و سپس در زادگاهش شهر رشت تشییع و تدفین شد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری @ravianerohani
بسمه تعالی اللهم لبیک، اللهم لک لبیک، ان‌ّالحمده و نعمته لک و الملک لا شریک لک لبیک اللهم صل علی محمد و آل محمد(ص) واجعلنا به اعونا الصاحب الاعصر و الزمان(عج) بقیه‌الله الاعظم و المستشهدین مدافع من حرم الله حال که بحمدلله گذر زمان همچون نهر جاری ما را به اینجا رساند که شیر پاک مادر عزیزم و لقمه پاک پدر سید و گرانقدر و دعای خالصانه مادران و همسران گرانقدر شهداء که جلسات و مراسمات پاسداشت عزیزانشان را برای خدا و ادای بر نائب خاص امام زمانش(عج) در شهر رشت و استان گیلان برگزار نمودم که ان‌شاءالله از روی خلوص و برای غیر الله نبوده باشد این سعادت نصیب شد که وصیتنامه‌ای کوتاه قبل از سفر و اعزام به سرزمین دمشق و دیار شام همین‌جایی که دل امام مظلوم‌مان حضرت سجاد(ع) و عمه سادات را آزردند، بنویسم. حال در پوست خود نمی‌گنجم که ملقب به اسم زیبای مدافع حرم اهل بیت(ع) و حرم عمه سادات حضرت زینب کبری(س) شده‌‌ام، لقبی که ابتداء فقط زیبنده جناب حضرت عباس ابن‌ علی و پسر رشید حضرت فاطمه(س) ام‌البنین است. حقیر چند مطلب مهم را خواهش دارم پس اینکه لیاقت شهادت دفاع از حرم‌الله را یافتم هر آنکس که این را می‌خواند بهره‌مند شود. به همسر عزیز و مهربانم که در روزگار و عصر این دنیا، تحصیلات و نسبت و وجاهت ظاهری و ثروت که جزءاصلی‌ترین فاکتورهای بله عقد و زندگی است پشت پا زد و فقط سر سفره عقدمان که در حرم حضرت امام خمینی(ره) بود به رضایت مادر سادات حضرت بانوی عشق و مادر بی مزارمان فاطمه زهرا(س) بله رضایت داد و در همه سیر زندگی، نبود و بود، فقر و نداری را برای رسیدن به اهداف الهی و انقلابی‌ام تحمل کرد و بلکه تنها پشتیبان و مدافع و همچنین موتور محرک این اقدامات بود. هشت یادواره شهدا، برگزاری مراسمات بصیرت‌افزایی در فتنه ۱۳۸۸ و پس از آن، حضور در همه عرصه‌های نبرد خونین برای انقلاب از فتنه ۱۳۸۸ تاکنون و تحمل رنج و زخم زبان افراد ناآگاه و مریض و تحمل دوری و تنهایی خودش بخاطر سربلندی در روز قیامت در محضر مادر بی مزارمان، گاهی آنچنان غریب و مظلومه بودی که جدای از تحمل دوری‌ام و نبودن‌هام، زخم زبان‌های نزدیکانت را با ظاهر دلسوزی باید می‌شنیدی و دم بر نیاوری که کسی به زبان نیاورد که همسرم کم آورده است. همنشینی با همسر و مادر شهیدان گوارای جان نحیف و خسته‌ات باد همسر پاک و مهربانم. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 خاطره‌نویسی‌های زندگی شهدا نیازمند تحلیل جامعه‌شناختی و روان‌شناختی است 🔻 رهبر انقلاب : باید تحلیل‌ها و استنتاجهای جامعه‌شناختی و روان‌شناختی روی این خاطره‌نویسی‌ها بر اساس حضور عنصر پُرقدرت دین، انجام بگیرد؛ اینکه این مادر و این پدر آماده هستند که این تک‌پسر را بفرستند به میدانی که ممکن است برنگردد، از چه چیزی ناشی میشود؟ این جز با نگاه به دین، به رضای الهی، به ثواب الهی و به وظیفه‌ی دینی از چیز دیگری ناشی میشود؟ ۱۴۰۰/۰۷/۲۴ 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani