#روز_اول
#روایت_اردو
#اردو_جهادی
بسم الله...
برنده شوک اول 😳
وسایلم جمع کرده بودم و آماده، ندای آشنایی گفت: قراربود برای ما آفیس نصب کنی🗣
داداش باید برم
من نمیدونم لازم دارم
چشم
یه صدای دیگه:
رنگ این فایلُ چطوری تو فتوشاپ تغییر بدم🤦♂
به زحمت فرار کردم و با ۲ تا از رفقا راه افتادیم به سمت محل اسکان اردو جهادی...
رسیدیم شهر #چهارباغ، از کوچهپسکوچهها که عبور کردیم رسیدیم به یک حسینیهٔ تازهساخت. وارد شدیم، چراغهارو که روشن کردیم، طبق سیرهای که همیشه دارم دنبال کولر و سردترین نقطهٔ محل اسکان گشتم...
بــلــــه...
برندهٔ شوک اول اینجا اعلام میشه...
هیچ کولری نیست😱😵💫😵🥵
⚠️ فقط چندتا پنکه سقفی با هیبت اختاپوس موجوده، همونهایی که وقتی بچه بودیم میترسیدیم بیوفته و سرمونُ قطع کنه.
وسایل گذاشتیم و حسینیهرو مرتب کردیم و حیاتش آب و جارو. راه افتادیم به سمت آرامستان و مزار #شهید_اصغر_الیاسی، گفته بودم شوک اول اما شوک اول واقعی اینجا بود.
برای شهید مزار نسبتا خوبی درست کرده بودن اما فقط همین...
چندتا حیوان 🦮 اطراف مزار بودن که هدایتشون کردیم بیرون.
🚧 اثری از رفت و آمدِ زیادِ آدمها نیست، فضای خالی برای نمایشگاه و کار فرهنگی و موکب زدن و خیلی چیزای دیگه هست اما اثری از هیچکدوم نیست.
شهید الیاسی اینجا تنها و غریبه...
شروع کردیم مزار و اطرافشُ شستن و آمادهسازی فضا برای مراسم افتتاحیهٔ اردوجهادی. بچههای جهادی اومدن و بعدشم مسئولین شهر #چهارباغ و افتتاحیه تموم شد.
اینجا #شوک دوم وارد شد، شوک که نه، ناراحتی.
❌ بعضی ازثبتنامیها نیومدن، البته اون تعدادی که برای انجام کار نیاز بود اومدن و همیشه هم میان، کارِ خدا رو زمین نمیمونه.
🚶اومدیم حسینیه، جلسه توجیهی و تقسیم کارگروهها و گفتوگو در مورد منطقه و...
فردا قراره کار با قدرت شروع بشه
ان شاءاللّه...
•┈┈••✾🖤✾••┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/1994850655C49e3c10ea8