هدایت شده از مسجد میرزای قمی، قم المقدسه
#چرا_گریه_میکنی؟
زاهد وارسته ای در بصـره ساکن بود. وی در بستر مرگ قرار گرفت، مادر و پدر بر بالین او نشسته بـودند و گریه می کردند . زاهـد به پدرش رو کرد و گـفت: چرا گریه می کنید؟ پدر گفت: چگونه گـریه نکنم ، وقتی فرزندی از دنیا برود ، پشت پدر می شکند
زاهد به مادر گفت: چرا گریه میکنی؟ مادر گفت : چگونه نگریم که امیدوار بودم درایام پیری عصای دستم باشی ودر هنگام #بیماری و مرگم در بالینم باشی. زاهد به همسرش گفت تو چرا گریه می کنی؟ همسرش گفت چگونه گریه نکنم کهبا مرگت، فرزندانم یتیم و بی سرپرست می شوند.
زاهد فریاد زد آهآه! شما هرکدام برای خود گریه میکنید، هیچکس برای من نمی گرید ، که بعد از مـرگ بر من چه خواهد رسید و حالم چه خواهد شد؟ آیا جواب سوالات فرشته نکیر ومنکر را می دهم یا درمانده میشوم؟ هیچ کس برای من نمیگرید که مرا تنها در #لحد گور می گذارند و از اعمال مـن می پرسند ، این را گفت و آهی کشید وجان سپرد. منهاج الشارعین ص۵۹۳
https://eitaa.com/MirzayQom