#زندگی
#شیرین
#قصههای_واقعی
💚 دیشب ساعت ۲ صدای زنگمان آمد. همسایه طبقه پایین بود. گفت «ببخشید! دیدم لامپتون روشنه، زنگ شما را زدم. کلیدم رو جا گذاشتم خانمم بارداره. میترسم زنگ بزنم یه وقت از خواب بپره! هول کنه! اگه میشه درو بزنید میرم بالا پشت در میشینم تا اذان صبح که واسه نماز بیدار شد زنگ بزنم در و باز کنه».
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
🍃
🌸✨
🍃✨✨
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
#زندگی
#شیرین
#قصههای_واقعی
💚 از خالهام پرسیدم: از کجا میدونی که آقا محمود شوهرترو خیلی دوسش داری؟
گفت: وقتی ناراحتش میکنم خودم بیشتر ناراحت میشم.
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
🍃
🌸✨
🍃✨✨
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃