#خاطره
🌅| غروب پنجشنبه بود و در امامزاده کنار مزار برادرم نشسته بودم که ایشان به همراه محافظانشان تشریف فرما شدند و مستقیم بر سر مزار مادرخانمشان رفتند.
📚| به رسم ادب بر مزار آن بانوی گرانقدر برای فاتحه رفتم که دیدم بجای خرما، قرآن جیبی برای خیرات بر سر مزار قرارداده بودند و محافظانشان در شعاع تقریبا صد متری درحال قدم زدن هستند.
🚷| به مزاح گفتم دکتر اگه الان باسلاحی تهدیدت کنم از محافظ ها چه کاری برمیاد؟
با این همه فاصله!
☔️| لبخندی زد و گفت:
- اونی که جون میده و میگیره خداست!
🚔| گفتم:
- پس این همه محافظ، خودروهای شاسی بلند برای چیه که مدام همراهیتون میکنن؟!
💔| خندید و گفت:
- اینا ترس از این دارن که مبادا من رو بدزدن وگرنه کشتن من که کاری نداره!
🇮🇷| گفتم:
- چطور شد که با این تحصیلات توی کشور موندین و نرفتین؟؟
✈️| گفتند:
- اگر همه اون هایی که رفتن میموندن، امروز من هم مثل همه مردم آزاد زندگی میکردم و نیازی به محافظ نداشتم...
🍂| از شرمندگیِ حرفی که زدم و جواب آن شیرمرد سکوت اختیار کردم.
👣| ایشون ادامه دادند:
- آمریکا اگر آمریکا شد توسط بزرگانی از کشور خودمون و سایر کشورها آمریکا شده.
🌳| اگر همه اونهایی که رفتن، برگردن و به کشور و مردم خودشون خدمت کنن ایران بهشتِ روی زمین میشه...
به نقل از یکی از همشهریان عزیز رستمکلا
#شهید_محسن_فخری_زاده
#روز_دانشجو
🌸🍃🌼🍂🌺🍃