من کامرانم.. کامران ستوده، متخصص قلب و یه آدم به شدت مغرور و خودبین..
انقدر مغرور که چند سال پیش دختر یکی از بیمارهامو که پول عمل مادرش را نداشت مجبور کردم در قبال عمل قلب مادرش یه مدت عقد موقتم بشه و برام بچه بیاره..
عاشقم شد اما من انقدر بد بودم که وقتی دیدم بچه دار نشد ولش کردم و رفتم کانادا.. عقدهی بچه تو دلم مونده بود، بعد از چند سال برگشتم و یه مهد کودک تاسیس کردم، چند هفته بیشتر نگذشته بود که یه پسر بچه توجهمو جلب کرد، یه پسر بچه با چشمای درشت سبز رنگ که منو یاد همون دختر عاشق مینداخت.. چند روزی بود که شده بود مونس و همدمم، هیچ کدوم از بچهها به چشمم نبودن جز اون..
یک روز که خیلی داشت گریه میکرد بغلش کردم، گفتند مادرش دیر کرده و داره بیتابی مادرش رو میکنه، با خودم بردمش اتاق و منتظر شدم مادرش بیاد غافل از اینکه این بچه، بچهی خودمه..
«رمان: #تو_از_کدوم_قصهای؟»
#عاشقانه
#ازدواجاجباری
https://eitaa.com/joinchat/2260206749Ca1c2795cf3
من کامرانم.. کامران ستوده، متخصص قلب و یه آدم به شدت مغرور و خودبین..
انقدر مغرور که چند سال پیش دختر یکی از بیمارهامو که پول عمل مادرش را نداشت مجبور کردم در قبال عمل قلب مادرش یه مدت عقد موقتم بشه و برام بچه بیاره..
عاشقم شد اما من انقدر بد بودم که وقتی دیدم بچه دار نشد ولش کردم و رفتم کانادا.. عقدهی بچه تو دلم مونده بود، بعد از چند سال برگشتم و یه مهد کودک تاسیس کردم، چند هفته بیشتر نگذشته بود که یه پسر بچه توجهمو جلب کرد، یه پسر بچه با چشمای درشت سبز رنگ که منو یاد همون دختر عاشق مینداخت.. چند روزی بود که شده بود مونس و همدمم، هیچ کدوم از بچهها به چشمم نبودن جز اون..
یک روز که خیلی داشت گریه میکرد بغلش کردم، گفتند مادرش دیر کرده و داره بیتابی مادرش رو میکنه، با خودم بردمش اتاق و منتظر شدم مادرش بیاد غافل از اینکه این بچه، بچهی خودمه..
«رمان: #تو_از_کدوم_قصهای؟»
#عاشقانه
#ازدواجاجباری
https://eitaa.com/joinchat/2260206749Ca1c2795cf3