♨️#بهترینرمانیکهتوایتاکولاککرد 😍😳
از ماشین پیاده شد وبه سمتم اومد، دست هام رو زیر چادر قایم کردم تا لرزشش رو نبینه حس کردم خون به مغزم نمیرسه، با لرزشی که تو صداش بود آروم سلامی داد و به سختی جوابش رو دادم با صدای گرفته گفت
- اینه رسم دوست داشتن؟ بذارین و برین! فکر دل بیچاره ی منو نکردین؟
سرمو بالا اوردم و یه لحظه توچشماش نگاه کردم، باورم نمیشه این همون پسره شوخ طبعه که اینجوری مقابلم ایساده چقدر شکسته شده اشکم ناخواسته روی گونه م ریخت
- برا چی اومدین اینجا مگه نمیگفتین انتخاب من اشتباه بود؟ من یه بار تو قضیه ی سعید شکستم و یه بارم شما... لیاقت شما یکی بهتر از منه !
دستپاچه گفت
- بگم غلط کردم خوبه؟ اشتباه کردم، اصلا میخواین یکی بزنین تو گوشم ولی ازم نخواین فراموشتون کنم.
بیخیال از حرفایی که زد خواستم برم که یهو چشمم به دستش افتاد با چیزی که تودستش دیدم زبونم بند اومد و چشام سیاهی رفت و...
http://eitaa.com/joinchat/3102605334Cfac7bc2cf1