#روایت_نویسی| یه وقتی یه موجی از پیامهای شما مبنی بر برگزاری دوره های تربیتی اومد، مصمم شدیم مجددا دوره های تربیتیُ در دستور کار قرار بدیم!
قبلتر پیگیر بودم و با مجموعه ای از مراکز تربیتی کشور وارد مذاکره و بیعانه داده بودیم برای ضبط چندین دوره تربیتی.. تحکیم روابط عاطفی زوجین، نظم و برنامه ریزی، تربیت کودک، ارتباط موثر با نوجوان، توسعه فردی و... بعدِ شش ماه پیگیری های مداوم، خلاف قرارداد عمل کردن و تفاهمنامه طبق پیشنویس رسما منتفی شد.
خستگی سفرهای کاری و پیگیری های بی حاصل به تنم موند! پَکَر بودم و مسئولین هم چیزی نمیگفتند تا مبادا غصه دار شم!
حاجآقا وقتی موج درخواست های شما رو دیدن علیرغم اینکه خاطره بدی از تفاهمنامه داشتن فرمودن با اساتید خِبره وارد گفتگو شو و دوره های تربیتیُ زودتر ببند.
یکی از سختترین کارهای مجموعه انتخاب استادِ. باید به لحاظ علمی تراز باشن، مشکل سیاسی نداشته باشن، بیان شون فول باشه و.. چندین استاد انتخاب شد.
[ما گاهی برای انتخاب یک استاد در یک حیطه، کارگروه تشکیل میدیم. یک دوره آموزشی از یک استاد خاص بصورت انفرادی می بینیم و خودمونُ یکبار جای نووجون، یکبار جای خانم خانه دار، یکبار به جای یک مبلغ و منبری و بار دیگه جای استاد، هیات علمی دانشگاه و بعضا در مذهب اهل سنت تصور میکنیم. بیان استاد، زبان بدن، علمیت، تاریخ تدریس و.. بررسی و نهایت در کارگروه اعلام نظر و به نتیجه میرسیم].
در امتداد بستن دورههای تربیتی، واسطه ها رو حذف کردیم و با اساتید وارد گفتمان شدیم. بعضا تا میشنیدن مجازی ست میگفتن نه! حضوری اونم فقط کارگاه! بعضا میگفتند چون قرارِ دورهتون رایگان ارائه بشه، نه نیستم! برخی میگفتن چون کارتون کشوری ست هزینه هر ۳۰ دقیقه آموزش، ۱۵ ملیون!
حاجآقا که دیدن ناامید شدم فرمودن من هنوز امید دارم! شما خودت تحصیلات عالیه حوزوی و دانشگاهی داری. تجربه تدریس و مشاوره. وقتی برخیها پول خونشونُ طلب دارن، خودت شروع کن..
نمیشد. اگر میرفتم سمت تدریس، کل امورات آموزشی و اجرایی مدرسه میخوابید. پناه آوردم به استاد محمدی. ریاست سابق اداره کل آموزش و پرورش استان قم. عمرشونُ وقف کار تربیتی اونم کف میدون کردن!
با استاد که مشورت کردم فرمودن من یکبار تربیت در نهج البلاغه گفتم. مفصل هم گفتم. کامل و جامع. فایلها رو میگیرم بهت میدم. گفتم استاد...! پس حق النشر؟ فرمودن اینم برات میگیرم دیگه چی؟
از زمانی سلسله دوره های تربیت در نهج البلاغه اجرا رفتیم پیام میدین: دلتون آروم شده. رابطه تون با نوجوون هاتون خوب شده. جهانبینی تون تغییر کرده. امیدتون به دین و دنیا بیشتر شده. دیگه مث خیلیا خیلی چیزا براتون مهم نیست و بالعکس خیلی از مسائل که به چشم دیگران نمیاد برای شما شده یک اصل تربیتی..
خواهرمون فرمودن امداد الهی..
خدای بزرگ، استاد محمدیُ روزیمون کرد
تا باهاشون رج به رج نهج البلاغه بخونیم...!
وقتی سالتحویل، حضرت آقا
از نهجالبلاغه گفتند، شعف وجودمُ گرفت
ما چندین ماه قبلش کلاسُ شروع کرده بودیم
و حالا شما با استاد بعد از نامه ۳۱
به خطبه ۸۳ رسیدید..
حواستون به رزق های خدا هست؟
من که لحظه به لحظه حسشون میکنم..
#تربیتدرنهجالبلاغه
#دورههایتربیتیرایگان🌱
https://eitaa.com/rezvan_marefat
#روایت_نویسی شما
با خوندن این روایت تپش قلب گرفتم..
رزقِ مادی، علمی، معنوی شما و حتی
توانِ اجرایی خودمُ از ناحیه اهل بیت میدونم
#روایت_نویسی شما| ..... بسیجی های حلقه نوجوان مون هستن، اردیبهشت ثبت نام کرده بودن، و قرار بود که امتحانای پایان ترم اونا و خودم که تمام شد تو پایگاه دورهم جمع بشیم و با کمک هم آزمون رو بدیم.
که بالاخره قسمت شد توی رند ترین حالت سال ۱۴۰۴ یعنی روز چهارشنبه، ۱۴۰۴/۰۴/۰۴ ساعت ۴ عصر باهم قرار گذاشتیم 😁.
بعضی ها هم از قبل آزمون داده بودن، ولی چون با روند صدور مدرک آشنا نبودن، الان اقدام کردن.
امتیاز جداگانه ای که نه، ولی چون مدرسه شون مربی طرح امینم، مزایای دوره رو گفتم براشون که هم رایگانه و هم مجازی و هم مدرک داره، ترغیب شدن برای ثبت نام.
پ.ن: ما یک امتیاز ویژه برای چهل دانش آموز گُل دختر روستایی از توابع شهرستان بیرجند اختصاص دادیم و بودجه اون هم امروز تعیین و تصویب شد.
✍ گاهی میشود بینام و نشان مربی طرح امین در یک روستای دور افتاده بود و صاحبِ اثرِ عمیق در باورهای بنیادین...
تو کجای این رزم و جهادی؟
#روایت_نویسی
رفتم هدایای عتبه عباسیه تحویل بگیرم
۱۰ نگین انگشتر از عتبه حسینیه هم دادن
خواستم هدیهشونو پرداخت کنم
فرمودند حساب شده !
پرسیدم چه کسی؟
چشمهاشونُ از نگاهم دزدیدن و
و با مکث طولانی فرمودند
از طرفِ مادرِ اربابِ..
قبول نکردم
_ مجموعه برای پرداخت مشکل نداره
_ هزینهشو خودمون میدیم..
_ بفرمایید..
تلفنشونو برداشتن و بعد از چندبار تماس..
این مکالمه شکل گرفت..
+سلام، هلا اشلونك؟
+خدمت ساعدتک إن الست علوي ما تقبل
+هسه هم شكت، گالت احسبها
+شسوي؟ اگله؟
#ترجمه
+ سلام چطوری؟
+ گفتم بهت خانم علوی قبول نمیکنه
+ الانم شک کرده. میگه حساب کن
+ چیکار کنم؟ بگم؟
_مشکوک میزنین...
_ باید بدونم چه کسی حساب کرده
_ چه کسی پشت خط بود؟
+ از بچههای حشدالشعبیِ
+ مقلد آیت الله سیستانی
+ اهل خمس هست
+ مالش حلاله
_ ایشون پرداخت کردن؟
+ بله ایشون و یکی دیگه از بچههای حشد
+ سپرده بود بهتون نگم
+ روز آخر به دستم رسوند
+ میتونستن بدون هزینه از عتبه بگیرن
+ اما با نیت از عتبه به دلار خریدن
با بغض نگینها رو داخل جعبه جا میدم
_ به هر نیتی دادند حاجتروا شن
+ حتی اگر این حاجت، حاجتِ شهادت باشه؟
.
.
.
فإذا اختنَقتُمْ، بالحُسينِ تنفّسوا
.
.
اگر دل تان سخت به تنگ آمد،
با ذکر حسین علیهالسلام نَفَس بکشید.
.
.
.
.
✍ نمیدونم این ده نگین از حرم ارباب با نیت شهادت روزی چه کسی میشه، قسمت هرکسی شد برای تمام نیروهای نظامی اسلام دعا کنه. برای ایشونم دعا کنید شهادت در رکاب امام عصر روزیشون شه.
#طرحغدیرتاقتلگاه
#هدایایعتباتعالیات
#دورههایآموزشیرایگانبامدرکرسمی
https://eitaa.com/rezvan_marefat
#روایت_نویسی| میون ازدحام جمعیت خودش رسوند بهم و گفت "فکر نکنی با فراخوان ثبت نام در کانال، با تعریف و تمجید از دوره های جدید میتونی گولم بزنی! کلاس فقط کلاس نهجالبلاغه.. !
شیرین روزی دو ساعت براش وقت میزارم. تمام نهجالبلاغه ام شده حاشیه نویسی، هرروزم با روزای قبل فرق میکنه..
راستی چرا اسم دوره گذاشتین تربیت در نهجالبلاغه؟ استاد داره کل نکاتُ میگه.. تربیتی، سیاسی، عقیدتی، ادبی، تاریخی، کلامی، فلسفی.."
لبخند زدم و گفتم دیگه گله نکنی نگین عتبات قسمتم نشدها.. طرح غدیر تا قتلگاه از دست نده. معلوم نیست دیگه کِی چنین رزقی نصیبمون شه.
دستشو به دستم داد، فشرد و گفت: " عیدغدیر مقابل ایوان نجف با مولا دست بیعت دادم. گفتم نهجالبلاغه تُ زمین نمیزارم تا تمومش کنم. شیعه ایم ها.. ینی یه دور نهجالبلاغه رو نخونیم؟"
#طرحغدیرتاقتلگاه #السابقونالسابقون
#تربیت_در_نهجالبلاغه #دورههایآموزشی
https://eitaa.com/rezvan_marefat
#روایت_نویسی| از طرح غدیر تا قتلگاه خیلی استقبال کردید، امروز داشتم تقویمُ نگاه و مناسبت های پیشِرو محاسبه میکردم.
اگر بتونیم از عتبات یه 👈 دلبر 😍 دیگه بگیریم شاید طرح بعدی هم بتونیم بزودی اجرا بریم.
موافقی؟
طرح غدیر تا قتلگاه چطور بود؟
نظرتُ بهم بگو تا در طرحِ بعد اعمال شه
@S_Alavi110
#روایت_نویسی| امروز برای تمدید کتاب از دو کتابخونه حوزه و دانشگاه هرچی تماس گرفتم کسی پاسخگو نبود. بعد از کلی جستجو کاشف بعمل آمد هردو مکان بدلیل تعطیلات تابستانه تعطیل میباشند.
به خودم میگفتم تنها جایی که شبانه روزی فعالیت داره. برق باشه یا نباشه، تعطیل رسمی باشه یا نباشه، جمعه باشه یا نباشه، مدرسه ماس! کلا تافته جدابافته ایم..🤪
اما نظرم اینه دیگه شبها رو در معیت خانواده، خونه باشیم! 😅
نگران قطعی برق نباشید در صورت اضطرار، وقت دیگری براتون تعریف میشه.🌹
#روایت_نویسی| از شدت سرما دندونات بِهَم میخورد، قول داده بودیم بریم فقط نمیدونم چرا ساعت جلسه، کلهی سحر تعریف شده بود! شاید بخاطر صبحانهی کاریش!
از اونجایی برخی حضرات در جلسات توجه به پرده ندارن و ارائه فیزیکی بیشتر براشون نمود داره، دستِپُر رفته بودم.
دفترچه معرفی موسسه طلیعه داران و مراکز تحت اشراف، لیست دوره های آموزشی، رزومه اساتید، عملکرد مدرسه، نمونه مدارک، نمونه بسته های آموزشی و...
حاجآقا زودتر میرسیدند. از فرودگاه مستقیم میرفتن دانشگاه، تاکید کردم درب دانشگاه بایستید و کمک کنید دفترودَستَکُ باهَم ببریم بالا..🤕
هِن هِن کنان با سه دقیقه تاخیر رسیدم، حاجآقا همراه یک نیروی کمکی درب دانشگاه منتظر بودن. شما تصور کنید من با چه حجم از باروبندیل رفته بودم که نیروی کمکی هم اومده بود😁
کیف شخصی، لپ تاپ، دوتا زنبیل عملکرد و..چون جاش خاص بود حاجآقا دستور داده بودن هرچی بیشتر بیاری حرفِت مستندترِ😵💫
هوا بسی ناجوانمردانه یخبندان بود. از درون صِدام رعشه داشت. پله ها رو که بالا میرفتیم گفتم شما شروع کنید تا من گرم شم! صدام میلرزه.. راننده بخاری ماشینش خراب بود خونِ درونِ قلبَم یَخ زده!
رفتیم داخل با کلی دغدغه، امید، شور و نشاط از طرف ما و استقبال گرم از سوی سران کشوری و لشکری😅
قبل از استقرار به حاجآقا گفتم اگر نکته ای در جلسه مطرح کردن و برامون شائبه داشت یا نیاز به تامل و تحقیق بیشتر بود، وعده ندید که انجام میدیم. برای دادن نظر قطعی ازشون زمان میگیریم. گفتن مثلا چی؟ گفتم هرچی.. در جلسات پیش میاد یهو چیزی میگن .. گفتن باشه. گفتم براش رمز میزاریم.
اگر یکی از اَبروهامو به حالت تعجب دادم بالا ینی تامل کنیم بعدا جواب بدیم، اگر هم درخواستی داشتن که در توان ما بود، نظرِ+ مونُ فی المجلس بیان میکنیم که تصویب و مصوب شه.
پشت میز کنفرانس نشستن و بنده هم به فاصله یک صندلی خالی، کنارِ حاجآقا... بنا به دلایلی حس میکردم رفتیم ژنو؛ مذاکره.😁
مقدماتُ که حاجآقا فرمودند و از ضرورت کار فرهنگی و خلاهای کشور گفتن، تیم مقابل تحت تاثیر قرار گرفتن و گفتن نوچ! اینجوری نمیشه. این جلسه حضورِ امور مالی رو هم لازم داره.🧐
در گیر و دار تشریف فرمائی آقای مسئول بودیم که نیروی خدمات بیهوا در زدن و با یک رول سفره و یه تابه اُملت وارد شدن. فکر کنم بهش گفته بودن خودی هستیم. با قابلمه اومده بود سر میزِ کنفرانس و املت ظرف میکرد😄
به حاجآقا گفتم شما بفرمایید. پرسیدن نمیای؟ گفتم اینهمه ماموریت رفتم هیچکجا صبحانه کاری نخوردم ینی ندادن که بخورم. اینجا هم ترجیح میدم نخورم. زود جمعش کنین برگردین که فرصت داشته باشم منبر برم!
انقدر جلسه رفتم که مسئولین فرصتِ شنیدن دغدغههامون یا حتی حال و حوصله نشستن توی جلسه رو نداشتن که حرفه ای شدم!
بعد از بالا اومدن فشارخون و قندخونِ گروه ۵+۱ مطلب ۴۵ دقیقه ای طی ۲۰ دقیقه با مستند عرض کردم و تمام.
با هر بند از صحبت ها یک پوشه روی میز قرار میگرفت. از سوال پیچ کردن شون خوشَم می اومد. معلوم میشد توی باغ هستن و الان با به چالش کشیدنِ من و مجموعه دارن عیارِهمکاریمونُ میسنجن.
آقای امور مالی و طرح و برنامه وقتی فهمید قرار نیست بودجه ای تعریف کنه با کمال احترام مُهرِ تاییدشُ کوبید و جلسه رو به خودمون واگزار کرد.
موندیم من و حاجآقا
ریاست، آموزش، فرهنگی
و یکی از اعضا هیات علمی دانشگاه
ثمرات خوبی داشت.. مصوبات نوشته شد
پیگیری ها به بنده محول شد و نهایت...
آموزش دانشگاه وقتی حمایت و پشتیبانی آیت الله اراکی، کیفیت و تنوع دوره ها، علمیت اساتید و.. دیدند پیشنهادِ صدورِ گواهی پایان دوره از سمت وزارت دادند.
یک نمونه گواهی درخواست کردم. خوب بود. اعتبار وزارت علوم پای مدارک می اومد اما دو اشکال عمده وجود داشت.
۱. صدور گواهی منوط به پرداخت هزینه بود و دانشجو برای اخذ مدرک باید هزینه میکرد. حاجآقا بشدت مخالفت کردند و برای رهایی از این مشکل پیشنهاد دادند موسسه این هزینه به وزارت پرداخت میکنه.
۲. عنوان دوره، صرفا گواهینامه بود. نه گواهینامه پایان دوره! آنهم بدون قید نمره! اینجا که رسید گفتم میشه معدل در مدارک قید بشه؟ فرمودن نه. روتین وزارت همین گواهی ست و شما باید تابع باشید.
نمونه مدرک خودمون رو گزاشتم روی میز و گفتم این مدرک ماست. معدل داره. اگر این معدل حذف بشه طلاب دیگه نمیتونن تطبیق بزنن.
دانشجوهای ما هم برای کسب علم تلاش میکنن هم برای نمره. برای افزایش معدل دست به قلم میشن و جزوه مینویسن.
نه! ما نمیتونیم تابع قوانین وزارت باشیم.
پ.ن: این جلسه قبل از تفاهمنامه ما با مرکزمدیریت حوزه های علمیه خواهران و سازمان تبلیغات است.
مدرسه مجازی طلیعه داران ظهور
چنانچه در طرح غدیر تا قتلگاه دوره نقد وهابیت سطح یک را انتخاب نموده اید تا ۲۴ مرداد ساعت ۲۳ فرصت دار
#روایت_نویسی| یه عده هم گفتن وایسا الان عکسِ آزمونِ جامعمونُ میفرستیم ولی ازشون خبری نیست! فکر کنم تازه رفتن دوره رو ثبت نام کنن😁
چای هِلدار دَم کردم، مشغول تقریر دوره خداشناسی حِکَمی شدم. از سلسله دروس فلسفی طلیعه داران در آینده ای نزدیک ؛)
خدایی بیانِ مباحث فلسفی به زبان ساده کار هرکسی نیست.
ی وقتی به استاد خیاط زنجانی عرض کردم خدا نعمتشو براتون تموم کرده. پرسیدن چطور؟ گفتم خدا به شما هم حکمت داده هم بیانِ شیرین. فرمودند من فَبَل میگم! فلسفه به زبان لُری..😍
واقعا همینطورِ. ساده، بی تکلف، مَلَس.
#روایت_نویسی| برای کار اداری رفته بودم حوزه، از دور منو دیدن و پا تند کردن. رسیدن و گفتن نمیبینیمت! کجایی؟
جواب دادم زیر سایه شما. گفتن به تو که نباید هِی بگیم! بیا سطح چهار بخون! حیفِ، ادامه بده.. نچسب به کار! 🤕
گفتم اولا درس خوندم که کار کنم! ثانیا دارم یه جور دیگه حوزه رو ادامه میدم.. کلی از دانشجوهای ما با دوره ها علاقمند به دروس حوزوی شدن و اومدن سمت حوزه |مشعوف شد|. 🙃
یه عده رو هم تشویق کردم از حوزه برن دانشگاه و فضای کلاسیک تجربه کنن. | ناراحت و عصبانی شد| 😕
بعد از کلی گپ و گفتگو راجع به امورات سنگین مدرسه مجازی، انتظار داشتم توجیه شه و دست از سَرَم برداره که گفت: قبول ولی حوزه رو ادامه بده.😵💫
| #متعصبنباشیم |
پ.ن: اگر آمار دانشجوهامونُ که از درگاه طلیعه داران رفتن حوزه اعلام کنم بهم سطح چهار افتخاری میدن! والا... 😁
نخوابیدم که بیدار شم..😁
عادت به شبزندهداری هم ندارم🥴
ولی این روزها برای اینکه از امورات عقب نباشم و به موقع کار تحویل شه مجبورم ریاضتهای شاقه تحمل کنم.
به همت کارگروه نهجالبلاغه، سوالات خطبات ۱۵۸ تا ۱۹۸ آماده شد. از دیشب بررسی سوالاتُ شروع کردم و بارگزاری بانک سوال تا سحر به درازا کشید.😬
مدارک هم باید صادر و پیشکش میشدن.
کارگروه نهجالبلاغه دارن روی خطبات ۱۹۹ تا ۲۴۱ کار میکنن. تا نیمه های شهریورماه خطبه ها تموم میشه و میریم برای تقریر و طرح سوال از نامه های امیرِبیان...
خیلی خرسندم و ممنونِ مرتضی علی ع. عنایتِ حضرت به مجموعه طلیعه داران باعث شده از سلسله دوره های تربیت در نهجالبلاغه استقبال زیادی بشه..
به نظرم همه چیز این دوره خاصِ. از ضبط کلاس تا تحویل صوت ها که قبلا روایت شو براتون نوشتم تا بارگزاری دروس در مسجد مقام مسجد مقدس جمکران، تا طرح و بارگزاری سوالات.
دیشب برای اینکه خوابم نبره، کار انجام شه و به امروز نیوفته، همزمان با بارگزاری سوالات زیارت عاشورا زمزمه کردم و روضه گوش دادم. این درستون با روضه علی اصغر عجین شد.
دیدی میگن وقتی غذا درست میکنی نکات معنوی رو هم چاشنی خوراکت کن؟ باوضو باش. حدیث کساء بخون. ذکر یاودود بگو. روزنه های روی پلو رو با نام ۵ تن آل عبا ایجاد کن و...
فرای خلوص استادِدوره و مجاهدت کارگروه نهجالبلاغه، شاید از علل دلنشین بودن این کلاس همین چاشنی کردن روضه ها و دعاها باشه.. #روایت_نویسی
هدایت شده از بازتاب نظرات
اگه اجازه بدین یه روایت نویسی هم من براتون داشته باشم از تجربه برگزاری کلاس های موسسه در پایگاه؛
برای کلاس احکام دختران، پیشبینی مون این بود که نوجوان های پایگاه بیشتر از بقیه استقبال کنند، اما وقتی جلسه اول رو برگزار کردیم، دیدیم اکثر نوجوان ها تو کلاس های هنری ثبت نام کردن و ثبت نامی های کلاس احکام مون، چند نفر از دخترهای گلی هستن که تازه به سن تکلیف رسیدند و دست مامان هاشون رو گرفتند آوردند کلاس که باهم احکام یاد بگیرن،
تو اطلاعیه کلاس گفته بود مخصوص دختران ۱۴ سال به بالا، اما حقیقتش دلمون نیومد این دخترای تازه مکلف شده رو از شرکت تو کلاس شیرین احکام محروم کنیم، مجبورا کلاس ها رو دوسه نوبت قبل از شروع کلاس، گوش میدادم تا همه نکات تو ذهنم بمونه و پس و پیش نشه،
بعد اگه جایی احساس میکردم برای بچه ها سخت هست، یکم توضیحات رو آسون تر میگفتم تا متوجه بشن، و در بعضی جاها هم مجبور بودیم یه سری نکات رو سانسور، و اختصاصی فقط خدمت مادرها عرض کنیم که ذهن بچه ها درمورد بعضی مسائل که مربوط به سنشون نبود،کنجکاو نشه.
آزمون های جلساتِ نیاز به سانسور رو هم مادرها زحمت میکشیدند و برای خودشون و گل دختراشون انجام میدادن. البته بگم تو بقیه جلسات حواس دخترا خییلی جمع تر بود و بیشتر اونا به مامانها تقلب میرسوندن.
خلاصه که کلاس خیلی برکات داشت برامون، مخصوصا باتوجه به شرایط خاصی که منطقه ما داره و درجریان اش هستین، برکات حضور بچه ها و نوجوان ها در کلاس دوبرابر بود.
یکی از نکاتی که خیلی برام دلچسب بود این بود که بچه ها نکات مطرح شده تو کلاس رو به کسایی که رعایت نمیکردند تذکر میدادند، مثلا روز اربعین رفته بودم وضوخونه وضو بگیرم، یه خانمی اومد که عبا داشت و جوراب شلواری، موقع وضو میخواست از روی جوراب شلواری مسح پا رو انجام بده، بچه ها بهشون تذکر دادند که نه، حتی جوراب نازک هم نباید موقع مسح مانع باشه و خانمه اول قبول نکرد ولی وقتی گفتم بچه هادرست میگن و اینو تو کلاس احکام یاد گرفتن، از بچه ها تشکر کرد بابت تذکرشون.
یا یه خانمی برای نماز جماعت ظهر دیر رسید، و برای نماز جماعت عصر،نیت نماز عصر رو کرده بود و بعد از تموم شدن نماز عصر، میخواستن نماز ظهر رو بخونن و از بغل دستی شون پرسیدن اشکال که نداره من نماز عصر رو به جماعت خوندم الان نماز ظهرم رو بخونم؟؟ خانم هم گفتن نه قبوله!! بچه ها سریع برگشتن بهشون گفتن نه نماز عصر اگه زودتر از نماز ظهر خونده بشه باطله و باید بعد اینکه نماز ظهرتون رو خوندین، نماز عصر رو دوباره بخونین. بازم اول کسی حرفشون رو جدی نگرفت ولی به خانم گفتم درست میگن بچه ها اول باید نماز ظهر خونده بشه، بعد عصر.
حتی من حس میکردم چون کلاس احکام دختران هست،ممکنه برای مامانا خستهکننده باشه اما خداروشکر خیلی راضی بودن از کلاس و میگفتن نکاتی مطرح شد که تاحالا بهش توجه نکرده بودیم.
لطفا از طرف ما عرض تشکر و خداقوت داشته باشین خدمت استاد جلالی و خانم دکتر ایمانی.
ان شاءالله که توفیق خدمت در راه دین و مذهب گوارای وجودتون باشه.
اینم چند تا از تصاویر مربوط به کلاس هست، فرستادم خدمتتون که تو حس و حالِ پاک و خالصانه بچه های روستا، سهیم باشین❤️
دو سه جلسه اول پروژکتور حوزه بسیج دستمون بود، نکات مهم رو قبل کلاس کلیپ میکردم و همزمان با توضیحات پخش میکردیم، خیلی خوب بود و بچه ها کامل متوجه نکات میشدن،
بعدش دیگه خودشون لازم داشتن و ازمون گرفتن، محبور شدیم به سبک مناطق محروم کلاس رو ادامه بدیم😁
#روایت_نویسی شما🌱 #احکامدختران