#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و بیست و نهم
✳️ تشویق سپاهیان برای نبرد با پیشوایان کفر
🔸کجایند آزاد مردانی که به دفاع برخیزند؟
[ پس از آنکه حجت را بر معاویه و لشکریانش تمام کردم و از هدایت آنها ناامید شدم، به تشویق سپاهیانم برای ایستادگی در مقابل آنان پرداختم و روحیه یارانم را تقویت کردم. به آنها گفتم: ]
🔻ای مومنان، هر کس ببیند که بر مردم ستمی میرود یا شاهد باشد که مردم را به منکری فرا میخوانند، اگر در دل، آن ستم و منکر را انکار کند، خود را سالم نگه داشته و از گناه مبرا شده است. هر کس با زبان انکار کند، از پاداش بهرهمند خواهد شد و از کسی که فقط با دلش انکار کرده است برتر خواهد بود و آنکس که با شمشیر به انکار برخیزد تا اینکه سخن خدا اعتلا یابد و سخن باطل پست شود، او راه رستگاری را یافته و بر آن قیام کرده و نور یقین بر قلبش تابیده است.
کجایند آزادمردانی که به دفاع برخیزند؟ کجایند غیورمردانی که به هنگام نزول حوادث و بلاها مبارزه کنند؟ اکنون ننگ و عار پشتسر شما و بهشت در پیش روی شماست!
«فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ؛
با پیشوایان کفر پیکار کنید، چرا که آنها پیمانی ندارند؛ باشد که دست بردارند!»
به خدای کعبه سوگند که پیشوایان کفر ایناناند!
🔻ای مردم، اینجا میدانی است که هرکس در آن گرفتار سستی شده و متزلزل شود، در روز قیامت نیز متزلزل و گرفتار خواهد شد و هر کس در این میدان استقامت ورزد، در روز قیامت نیز رستگار خواهد شد.
🔻با بازماندگان احزاب و دوستان شیطان بجنگید. با کسانی که خدا و رسولش را دروغگو میخوانند بجنگید؛ حالآنکه ما میگوییم خدا و رسولش راست گفتند. آری، آنها بر خلاف آنچه در دل دارند، سخن میگویند و به ظاهر، خدا و رسولش را راستگو میخوانند.
🔸پرچم را تنها به دست دلاوران لشکر بسپارید
🔻[ گاهی لازم بود تعالیم نظامی را هم به یارانم گوشزد کنم و تذکراتی درباره شیوههای جنگ به آنان بدهم. برخی تذکرات من به آنان این بود: ]
آن گروه از سپاهیان را که زره بر تن دارند، در پیشاپیش لشکر قرار دهید و آنان را که زره بر تن ندارند، در پشتسر قرار دهید.
در هنگام نبرد، دندانها را روی هم بفشارید که این کار ضربت شمشیرها را از کاسه سر بیشتر دور میکند.
در برابر نیزههای دشمن با سرعت بپیچید که این کار، شما را از آسیب سرنیزهها در امان میدارد.
چشمها را فروخوابانید که بر دلیری و شهامت شما میافزاید و دل را آرامش میبخشد.
صداها را آهسته و خاموش سازید که این کار سستی و وحشت را میزداید.
🔻پرچم لشکرتان را بالا نگه دارید و به اینسو و آنسو متمایل نکنید و اطراف آن را خالی مگذارید. پرچم را تنها بهدست دلاوران لشکر بسپارید که سرسختانه از آن دفاع کنند و به هنگام حوادث سخت و بلا، ایستادگی و پایداری ورزند. از پرچمهای خود بهتر پاسداری کنید و آن را در دل لشکر برافراشته دارید و از پیش و پس و راست و چپ، از آن مراقبت کنید. از آن عقب نمانید تا تسلیم دشمن نشود و از آن پیشی نگیرید تا تنها رها نشود...
📚منابع:
۱. نهج البلاغه، حکمت۳۷۳
۲. مشکاة الأنوار، ص۴۸
۳. روضة الواعظین، ج۲، ص۳۶۴
۴. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۱
۵. سوره توبه، آیه ۱۲
۶. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۴
۷. المناقب، ج۳،ص۱۶۴
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و سیام
❇️ رعایت اخلاق در جنگ
🔸اهل دشنام دادن نباشید
[ حُجربنعدی و عمروبنحَمِق بر ضد لشکر شام شعار میدادند و سخنان تند و ناشایستی درباره آنان به زبان میآوردند. به آنها پیام دادم که از این کار دست بردارند. آن دو نزد من آمدند و درباره این پیام توضیح خواستند. به آنان گفتم: ]
🔻شایسته شما نمیدانم که اهل دشنامدادن و نفرینکردن باشید و سخنان زشت بر زبان آورید و اظهار نفرت کنید. چه بهتر بود که رفتارهای زشت آنان را توصیف میکردید و میگفتید: عملکرد و کردارشان اینچنین و آنچنان بوده است، که در این صورت سخنی استوار و منطقی رساتر مطرح کرده بودید. بسیار زیبا بود که به جای نفرین و اظهار تنفر از آنها، دست به دعا برمیداشتید و اینچنین میگفتید: بارخدایا، از ریخته شدن خون ما و ایشان ممانعت فرما و میان ما و آنان را اصلاح کن و آنان را از گمراهی نجات بده و به راه راست هدایت کن، تا آنان که حق را نمیشناسند با آن آشنا شوند و آنان که بر ستم و گردنکشی پافشاری میکنند، از آن دست بردارند. اگر اینچنین میگفتید برای من خوشتر و برای شما نیکوتر بود.
🔻[ آندو پاسخ دادند: ای امیرالمومنین، موعظه تو را میپذیریم و با ادب تو خود را مؤدب میسازیم.
عمروبنحمق اضافه کرد: ای امیرالمومنین، به خدا سوگند، اگر من دعوت تو را اجابت و با تو بیعت کردم، برای نسبت خویشاوندی بین من و تو نبود و به طمع رسیدن به مال و ثروت یا شهرت و جاه و مقام هم نبود؛ بلکه تو را به دلیل پنج ویژگی دوست دارم: تو پسر عموی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هستی، نخستین کسی هستی که به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ایمان آوردهای، افتخار همسری سرور بانوان امت، یعنی فاطمه دختر محمّد صلیاللهعلیهوآله را داری، پدر خاندان پاکی هستی که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در میان ما بر جای نهاده است و بزرگترین مرد از مهاجران هستی که بیشترین سهم جهاد به تو تعلق دارد.
🔻اگر من مأمور جابهجا کردن کوههای بلند و استوار و کشیدن آب اقیانوسهای بیکران میشدم، تا اینکه کارم به اینجا برسد که در چنین روزی در صف یاران تو به تقویت دوستانت بپردازم و دشمنانت را زبون سازم، باز هم فکر نمیکنم اندکی از حق بزرگی را که به گردن من داری ادا کرده باشم!
من او را دعا کردم: ]
بارالها، قلب او را به نور تقوا روشن ساز و وی را به راه راست هدایت کن.
ای کاش در میان سپاه من صد نفر همچون تو بودند.
🔸با آرامش و وقار بر آنان حمله کنید
[ گروهی از لشکر شام که ولیدبنعقبه نیز در جمع آنان بود، بر ضد من سخن میگفتند و فحاشی و بدزبانی میکردند. وقتی خبر آن را شنیدم، به یارانم سفارش کردم: ]
🔻به آنان حمله کنید؛ اما آرامش خود را محفوظ بدارید. سیمای شما سیمای صالحان است. با وقار اسلامی برخورد کنید. به خدا سوگند، نزدیکترین قوم به دین نشناسی، قومی است که رهبر و مربی آنان معاویه، عمروبنعاص، ابو اَعور سلمی و فرزند ابومعیط شرابخوار و حدخورده در اسلام باشند. اینها که امروز در برابر من ایستادهاند و فحاشی و اهانت میکنند، همان کسانیاند که در گذشته آنان را به اسلام دعوت میکردم و آنان در مقابل، مرا به بتپرستی فرا میخواندند.
🔻پس سپاس به خدایی اختصاص دارد که جز او خداوندی نیست. فاسقان از گذشتههای دور با من دشمنی میکردند.
🔻آری، حادثهای بس عظیم و مصیبتی سخت است. تبهکارانی که مورد رضای ما نبودند و ما از ناحیه آنان نگران اسلام و مسلمانان بودیم، امروز توانستهاند گروهی از این امت را فریب دهند و فتنهانگیزی را خوشایند دلهای آنان کرده و با دروغ و تهمت و بهتان، نظر آنان را جلب کنند و به خود متمایل سازند تا اکنون آنان را آماده جنگ با ما کرده و برای خاموش ساختن نور الهی تلاش کنند. البته:
« وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ؛
خداوند نور خود را کامل میکند، هرچند کافران خوش نداشته باشند».
🔻پروردگارا، آنان از حق روی گرداندند، پس چشمشان را متفرق ساز، اختلاف کلمه در میان آنان پدیدآور، با خطاهایشان هلاکشان فرما، که تو دوستدارانت را خوار نمیکنی و دشمنانت را عزیز نمیداری.
📚منابع:
۱. وقعة صفین، ص۱۰۳
۲. الأخبار الطوال، ص۱۶۵
۳. الفتوح، ج۱، ص۲۰۰
۴. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۶
۵. تذکرة الخواص، ص۱۵۴
۶. سوره صف، آیه ۸
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و سی و یکم
❇️ آیا با ظلم به پیروزی دست یابم؟
🔻[ در یکی از روزهای صفین، جمعی از اصحاب و یارانم که متوجه بذل و بخششهای معاویه شده بودند، به سراغ من آمدند و پیشنهاد کردند: شما هم از این اموال استفاده کن و به اشراف و بزرگان سهمی بیشتر اختصاص بده! همچنین به کسانی که نگران مخالفتشان هستی یا ممکن است به دشمن پناهنده شوند، امتیاز بیشتری بده تا هنگامی که کارها طبق مراد سامان یابد و بر اوضاع مسلط شوی! از آن پس دوباره عدالت را سرلوحه کارها قرار بده و اموال را مساوی تقسیم کن!
به آنها چنین پاسخ دادم: ]
🔻آیا از من می خواهید برای بهدستآوردن پیروزی، در حق مسلمانان تحت ولایتم ستم روا دارم؟ به خدا سوگند، تا عمر دارم و شب و روز در گردش است و ستارگان از پی هم طلوع و غروب میکنند، هرگز چنین کاری نخواهم کرد. اگر این اموال متعلق به خودم بود، مساوات را در تقسیم آنها بین مردم رعایت میکردم، تا چه رسد که این اموال به خود آنها تعلق دارد!
🔻هر کس که مالی دارد، مراقب باشد مبادا گرفتار فساد شود. بخشیدن مال به کسانی که استحقاقش را ندارند، اسراف و تبذیر است. ممکن است فرد بخشنده با این کار، در میان مردم مقام بخشندگیاش بالا رود؛ ولی نزد خدا پست خواهد شد! هر کس که مالش را بیجا خرج کند و در اختیار نااهلان قرار دهد، از قدردانی آنان نیز محروم میشود و دیگران از خیر این مال بهرهمند خواهند شد. اگر کسی هم به آن نااهلان اظهار محبّت و از آنان تشکر کند، چاپلوس و دروغگوست و با این کار درصد دریافت مقدار بیشتری از اموال است؛ حتی اگر روزی همین بخشنده دچار مشکل شده و نیازمند آن نااهلان شود، خواهد فهمید که آنها بدترین و پستترین دوستان بودهاند. آری، تا هنگامی که به نادانان میبخشد و در راه خدا بخل میورزد، بر سر زبانهاست! و کدام سود، ناچیزتر و بیارزشتر از این؟! و کدام نیکی و احسان، بیفایدهتر و بیهودهتر از این؟!
🔻پس هرکس مالی به دست آورد، باید به نزدیکانش احسان کند، میهماننوازی کند، نیازمندان و گرفتاران را یاری رساند، بدهکاران را دریابد، در راه ماندگان را به مقصد برساند، از بینوایان و آوارگان دستگیری کند، در انجام کارهای خیر استقامت ورزد و در ادای حقوق تلاش کند، تا به شرف دنیا و فضیلت آخرت دست یابد.
❇️ جنگ ما با این قوم برای برپایی نماز است!
🔻[ جنگ با شدت تمام در جریان بود که به ظهر نزدیک شدیم. به آسمان نگاه میکردم که وقت نماز را بدانم. ابن عباس پرسید: برای چه به آسمان نگاه میکنید؟ پاسخ دادم: ]
مراقب رسیدن زوال ظهر و هنگام نماز هستم تا نماز بخوانیم.
🔻[ ابنعباس تعجب کرد و گفت: در این ساعت خاص که جنگ فرصتی برای نماز باقی نگذاشته، آیا وقت نماز خواندن است؟ به وی پاسخ دادم: ]
برای چه میجنگیم؟ جنگ ما با این قوم برای برپایی نماز است!
📚منابع:
۱. تحف العقول، ص۱۸۵
۲. الغارات، ج۱، ص۴۸
۳. کافی، ج۴، ص۳۱
۴. مناقب آل ابیطالب، ج۲، ص۹۵
۵. ارشاد القلوب، ج۲، ص۲۱۷
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و سی و دوم
❇️ دعوت به حمله دسته جمعی
[ عادت جنگ بر این بود که هر روز گروهی خاص میجنگیدند. سپاهیانم را تشویق کردم که همگی آماده حملهای دستهجمعی باشند: ]
🔻سپاس مخصوص خدایی است که هر آنچه بشکند، کسی نتواند آن را استوار سازد و هر آنچه استوار کند، کسی نتواند آن را بشکند. اگر خدا میخواست، حتی دو نفر از این امت یا دو تن در میان مخلوقات با هم اختلاف پیدا نمیکردند و کسی از امت با شخص دیگری به ستیزهجویی و نزاع بر نمیخاست و هیچ فرودستی به برتری اهل فضیلت اعتراض نمیکرد.
🔻تقدیر الهی، ما و این قوم را به این مکان رسانید تا رودرروی هم قرار گیریم. ما در معرض نگاه و شنود پروردگار خویش هستیم. اگر او میخواست در گرفتن انتقام شتاب میکرد یا از جانب او تغییری پدید میآمد و در نتیجه دروغ ستمگر آشکار میگشت و سرنوشت حق بر همگان نمایان میشد؛ ولی خداوند دنیا را سرای اعمال و آخرت را نزد خویش سرای پاداش و محل قرار، ساخته است.
« لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا وَيَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى؛
تا بدکاران را به کیفر کارهای بدشان برساند و نیکوکاران را در برابر اعمال نیکشان پاداش دهد».
🔻آگاه باشید که بهخواست خدا، شما فردا با این دشمن روبرو خواهید شد. پس امشب را به عبادت طولانی سپری سازید و قرآن را بسیار تلاوت کنید و از خداوند صبر و پیروزی بخواهید و با جدیت و دقت با دشمن ملاقات کنید و در همه حال راستگو باشید.
🔻[ اول صبح نماز را بهجا آوردیم و همه لشکر تکبیرگویان حمله کردند. زمین به لرزه در آمد و صفهای لشکر شام از هم پاشید. تا شب جنگ ادامه پیدا کرد. در پایان این جنگ که با موفقیت همراه بود، خطاب به یارانم گفتم: ]
🔻ای مردم، فردا به جنگ برگردید و به سوی دشمن حمله ببرید، چشمها را فرو بندید، صدایتان کوتاه و سخن گفتن شما اندک باشد و پایداری کنید و خدا را فراوان یاد کنید.
« وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ؛
و نزاع و کشمکش نکنید تا سست نشوید و قدرت شما از میان نرود و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است».
❇️ برطرف ساختن زمینههای سوءظن و تهمت
🔻[ جمعی از مردم خبر آوردند که معاویه با خالدبنمعمّرالسدوسی از قبیله "ربیعه" مکاتبه کرده و درصدد جذب وی برآمده است.
بزرگان قبیله ربیعه را فرا خواندم و به آنان گفتم: ]
🔻ای گروه ربیعه، شما یاوران من هستید که دعوت مرا اجابت کردهاید. در نگاه من، شما مطمئنترین قبیله عرب به شمار میآیید. به من گزارش دادهاند که معاویه با بزرگ شما، خالدبنمعمّر، مکاتبه کرده است. اکنون او را به اینجا خواستهام و شما را نیز گردآوردهام تا شما را شاهد بگیرم و سخن من و او را بشنوید.
🔻[ و خطاب به خالدبنمعمّر نیز گفتم: ]
ای خالدبنمعمّر، اگر آنچه به من گزارش دادهاند درست باشد، خدا و این گروه از مسلمانان را که به دعوت من اینجا گرد آمدهاند شاهد میگیرم که تو در امنیت کامل باشی تا به عراق یا حجاز بروی یا هر سرزمینی که زیر سلطه معاویه نباشد. اما اگر این گزارش صحت ندارد و دروغی به تو نسبت داده شده است، با سوگند خوردن، دلهای ما را درباره خودت صاف کن تا مطمئن شویم.
[ خالد سوگند یاد کرد که چنین مکاتبهای صحت ندارد. پس از آن، برخی یارانم پیشنهاد کردند به وی اعتماد کنم و برای اطمینان خاطر از او، تعهد بر وفاداری بگیرم. من نیز چنین کردم. ]
📚منابع:
۱. سوره نجم، آیه ۳۱
۲. تاریخ طبری، ج۴، ص۹
۳. الکامل، ج۳، ص۲۹۵
۴. سوره انفال، آیه ۴۶
۵. وقعة صفّین، ص۲۲۵
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و سی و سوم
❇️ دعوت معاویه به جنگ تن به تن
🔻[ یکی از جنگاوران لشکر شام به نام کُریب به میدان آمد و مبارز طلبید. سه تن از یارانم در جنگ با او کشته شدند و او که سرمست پیروزی بود، فریاد میزد: آیا مبارزی باقی نمانده است؟ خودم به میدان آمدم و به وی گفتم: ]
🔻وای بر تو ای کُریب! من تو را از خدا و سختگیری و انتقامش برحذر میدارم و به سنت خدا و سنت رسولش دعوتت میکنم. وای بر تو! مبادا "فرزند جگر خوار" تو را جهنمی کند!
🔻[ او با غرور و تکبر گفت: چه بسیار از این گفتهها که از تو شنیدهایم. ما را بدین سخنان نیازی نباشد. اگر خواهی، تو خود پای به میدان بگذار. کیست که شمشیر برّان به جان بخرد؟
من با ذکر "لا حول ولا قوّة الا بالله" به مصاف او رفتم و با یک ضربه او را بر زمین افکندم؛ چنانکه در خون خویش غلتان شد. پس از او، دو تن دیگر از پهلوانان لشکر شام نیز به میدان آمدند که آن دو را نیز بر زمین افکندم. کسی بعد از آنها به میدان نیامد. معاویه را خطاب کرده و به مبارزه دعوتش کردم: ]
🔻وای بر تو معاویه! خود به میدان بیا و با من نبرد کن، تا در این میان کسانی دیگری کشته نشوند.
🔸کشف عورت عمروبنعاص!
🔻[ عمروبنعاص در یکی از روزهای صفین قصد غافلگیر کردن مرا داشت. به سراغ وی رفتم؛ ولی او خود را از اسب پایین انداخت و برای نجات جان خویش لباسش را کنار زد و عورتش را آشکار کرد. من صورت خویش را برگرداندم و او را به حال خودش رها کردم. یارانم که او را نشناخته بودند گفتند: ای امیرالمومنین، آن مرد را رها کردی؟ گفتم: ]
دانستید که او کیست؟
[ آنها گفتند: او را نشناختیم. گفتم: ]
او عمروبنعاص بود که با کشف عورتش با من روبهرو شد و من نیز صورت خویش از او برگرداندم و رهایش ساختم.
🔸فرزندم در میدان
[ گروهی از لشکر شام در زیر پرچمی گرد آمده بودند و با تمام توان از موضع خویش دفاع میکردند. ایستادگی و مقاومت آنها در برابر مومنان تعجببرانگیز بود. به یاران گفتم: ]
🔻این جماعت از موقعیت خویش عقبنشینی نمیکنند، مگر آنکه با ضربات نیزه روحشان از تن خارج و با ضربات شمشیر سرهایشان شکافته و استخوانهایشان متلاشی و بندبند دستهایشان قطع شود و پیشانیهایشان شکافته شود و ابروانشان بر سینههایشان بریزد!
کجایند دلاورمردان پایدار و طالبان خیر؟
کجایند مردانی که جان خویش را به خدای بزرگ بفروشند؟
[ گروهی از مسلمانان اعلام آمادگی کردند. فرزندم، محمّد، را صدا زدم و به وی دستور دادم: ]
🔻با آرامش و وقار به سوی آن پرچم حرکت کن و نیزهات را در مقابل سینههای آنان نشانه برو و در همین حال، دست نگاه دار تا نظر و فرمان من به تو برسد.
🔻[ محمّد دستور را اجرا کرد و من مالک اشتر را به همراه گروهی از لشکریان به کمک وی فرستادم. با رسیدن مالک به نزدیک دشمن، دستور حمله را صادر کردم. محمّد با سوارانش حمله کرد و دشمن را از جایگاهش به عقب راند و بسیاری از آنان را از پای درآورد. این جنگ تا پس از مغرب نیز با شدت تمام ادامه یافت و بسیاری از آنان نماز را فقط با اشاره خواندند. ]
📚منابع:
۱. الامامةوالسیاسة، ج۱، ص۱۲۶
وقعة صفین، ص۴۰۷
الفصول المهمة، ص ۸۹ و ۹۰
شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۹۴
کشف الغمة، ج۱، ص۲۴۷
الإرشاد، ج۱، ص۲۶۷
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و سی و چهارم
❇️ قدردانی و تشکر از یاران
🔸بشارت
🔻[ مُنذِربنحمیصه همدانی در جمع سپاهیان برخاست و عرض کرد: یا امیرالمومنین، قبیله "عکّ" و "اشعر" از معاویه ثروت و هدایا خواستند و امتیازات فراوان از بهرههای دنیوی طلب کردند و بهراستی که دین خود را به دنیا فروختند و در مقابل هدایت، راه گمراهی برگزیدند. ولی ما آخرت را بر دنیا و عراق را بر شام ترجیح دادیم و تو را در مقابل معاویه برگزیدیم. به خدا سوگند، مطمئن هستیم که آخرت ما بسیار نیکوتر از دنیای آنان است و عراق ما بهتر از شام آنان و امام ما هدایتیافتهتر از امام آنان است؛ پس در این نبرد ایستادگی کن و ما را به کام مرگ بفرست که ما همگی در رکاب تو آمادهی جانفشانی هستیم.
او را نزد خویش را فراخواندم و بین دو چشمش را بوسیدم و گفتم: ]
🔻بر شما بشارت باد! امیدوارم که شما از جمله کسانی باشید که فردای قیامت در بهشت برین از همسایگان نزدیک رسول خدا صلی الله علیه و آله باشید.
🔸شما سپر و نیزه من هستید
🔻[ نماز صبح را در میان قبیله ربیعه خواندم و خطاب به آنان گفتم: ]
چه افتخار بزرگی برای توست ای ربیعه!
شما سپر و نیزه من هستید!
🔻[ و هنگامی که پرچمهای قبیله ربیعه را دیدم و به من گفتند که آنها پرچمهای ربیعه است، گفتم: ]
در حقیقت آنها پرچمهای خداست. خداوند اهل آن پرچمها را محافظت فرماید و مقاومتشان را بیشتر و گامهایشان را ثابت کند.
🔸شما به یاری خدا شتافتید
🔻[ در جمع قبیله "همدان"حاضر شدم و خطاب به آنان گفتم: ]
ای جماعت همدان، به راستی که شما یپر و نیزهی من هستید. ای همدانیان، شما جز خدا را یاری نکردید و غیر از خدا را پاسخ نگفتید!
🔻[ سعیدبنقیس در پاسخ من عرض کرد: ما به دعوت خدا و نیز به دعوت تو پاسخ گفتیم و رسول خدا صلی الله علیه و آله را یاری کردیم و در رکاب تو با آنکس که همانند تو نیست جنگیدیم؛ پس ما را به هر میدان که دوست داری، گسیل دار. در این جمع بود که گفتم: ]
اگر من دربان دروازه بهشت باشم، بیگمان به قبیله همدان گویم: با سلام و سلامتی وارد شوید.
🔸اندوهم تسکین یافت
[ در یکی از روزهای جنگ، جناح راست لشکر بر اثر حمله دشمن عقبنشینی کرد. مالک اشتر را به سراغ آنها فرستادم و گفتم به آنها بگو: ]
🔻آیا از کام مرد فرار میکنید. که هیچگاه توان عاجزکردن آن را ندارید و به دنبال زندگانی کوتاهی هستید که هیچگاه برای شما باقی نخواهد ماند؟!
[ حضور مالک اشتر در جمع آنان مؤثر واقع شد و آنها با حمله به لشکر شام، توانستند به موضع قبلی خویش بازگردند و لشکر شام را به عقبنشینی وادار کنند. در جمع آنها حاضر شدم و خطاب به آنان گفتم: ]
🔻فرار و عقبنشینی شما از صفهایتان را مشاهده کردم و دیدم که جفاکاران ستمگر و فرومایگان حقیر و اعراب بیابانگرد شام، شما را عقب میرانند. شما از بزرگان و سرشناسان شریف عرب و شبزندهداران به تلاوت قرآنید و آنگاه که خطاکاران گمراه شوند، شما دعوت کننده به حقید.
🔻 پس از آن فرار و عقبنشینی، اگر حمله و پیشروی نمیکردید، گناه فرار از جنگ و گریز از میدان نبرد بر شما نوشته میشد و به نظر من همگی هلاک میشدید. اما از سوز دلم کاسته شد و داغ اندوهم تسکین یافت آنگاه که دیدم شما دشمن را عقب راندید و صفهایشان را درهم شکستید و همانگونه که شما را کنار زده بودند، شما نیز آنان را از لشکرگاهشان بیرون راندید و با شمشیرها کشتههای دشمن را بر روی هم انباشته کردید و فراریان دشمن را همچون شتران تشنه افسارگسیخته، از آبشخورشان راندید و به هر سو گریزان کردید.
🔻اکنون پایداری کنید که آرامش و سکینه بر شما نازل شد و خداوند در پرتو یقین، گامهایتان را استوار کرد. باشد تا هر گریزنده از جنگ بداند که خداوند را به خشم میآورد و خویشتن را به هلاکت میاندازد. آری، فرار از میدان جنگ موجب خشم و غضب الهی، ذلّت و خواری همیشگی، ننگ جاودانه، از کف دادن غنیمت و تباهی زندگی است و بهراستی که فرارکننده، بر عمر خویش نمیافزاید و پروردگارش را راضی نمیکند و در حقیقت، مرگ بهتر است از اینکه مردی گرفتار چنین رسواییهایی شود و به فرار اعتراف کند.
📚منابع:
۱. الفتوح، ج۱، ص۳۶۴
۲. الکامل، ج۳، ص۲۹۹
۳. الفتوح، ج۱، ص۲۵۴
۴. شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۲۶
۵. وقعة صفّین، ص ۲۸۸
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیر مومنان علی علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و سی و پنجم
❇️ حوادثی درجنگ
🔸️اجل، بهترین نگهبان
🔻[ براسب رسول خدا صلیاللهعلیهوآله سوار بودم و شمشیرم، ذوالفقار را در دست داشتم و از سپاهیانم بازدید میکردم. یکی ازیارانم گفت: ای امیرمومنان، مراقب خویش باش که ما نگرانیم معاویهی ملعون برای ترور شما توطئهای کرده باشد. به او گفتم: ]
🔻آری، اطمینانی به دین او نیست و از همه ستمکاران بدبختتر است و در میان کسانی که در مقابل امامان برحق ایستادگی کردهاند، از همه ملعونتر خواهد بود، امّا اجل بهترین نگهبان است. به همراه هر انسانی فرشتگانی برای نگهبانی از وی هستند و مراقبت میکنند که او در چاهی نیفتد یا دیواری بر رویش فرود نیاید یا حادثهی بدی به او نرسد. وقتی اجل انسان فرارسد، هیچ تدبیری مانع رسیدن حادثه نخواهد شد.اجل من هنگامی فرا میرسد که بدبختترین فرد این امت برخیزد و محاسنم را با خون سرم رنگین کند. این عهدی است که بسته شده و وعدهای حتمی است که دروغی در آن راه ندارد.
🔸️مراقب این جوان باشید
[ دریکی از روزهای صفین، دیدم فرزندم حسن با شتاب به سمت میدان جنگ میرود. به یارانم تذکر دادم: ]
🔻مراقب این جوان باشید. او را از جنگ بازدارید تا با مرگ خود پشت مرا نشکند! نگرانم که این دو، حسن وحسین، به کام مرگ افتند و با مرگ آنها نسل رسول الله صلیاللهعلیهوآله منقطع شود.
🔸️حسن و حسین، فرزندان رسول خدا(ص)
[ فرزندم، محمّد، را صدا کردم و به او دستور دادم: ]
به جناح راست دشمن حمله کن.
🔻[ او با یارانش به جناح راست لشکر معاویه حمله کرد و با موفقیت برگشت، ولی لختههای خون از میان حلقههای زره وی بیرون میزد و تشنه بود.جرعهای آب به وی دادم وبه او گفتم: ]
فرزندم، اکنون به قلب دشمن حمله کن.
[ او با شدت بیشتری حمله کرد و قلب لشکر شام را شکافت و با پیروزی برگشت. زخمهای فراوانی بر تن داشت و میگریست. بین دو چشمانش رابوسیدم و گفتم: ]
خوشحالم کردی! پدرت به فدایت! به خدا سوگند، با این جهادی که در مقابلم کردی، مسرورم ساختی. اما چرا گریه میکنی؟ آیا گریهٔ شوق و شادی است یا گریهٔ ناراحتی؟
🔻[ اودر پاسخ گفت: چرا گریه نکنم؟! سه بار مرا درمعرض کشته شدن قرار دادی وخداوند متعال حفظم کرد و هربار که برگشتم تا فرصتی برای استراحت بدهی، فرصت ندادی، درحالیکه برادرانم؛ حسن وحسین، اینجا هستند و دستوری به آنها نمیدهی! سر محمّد را بوسیدم و به وی گفتم: ]
فرزندم! تو پسر من هستی، ولی این دو فرزندان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هستند. آیا نباید آن دو را از کشته شدن مصون بدارم؟
[ محمّد گفت: آری پدرجان، چنین است. خداوند مرا فدای تو و فدای آن دو کند! ]
📚منابع:
۱. التوحید، ص ۳۶۸
۲. نهج البلاغه، خطبه۲۰۷
۳. تذکرة الخواص، ص ۳۲۴
۴. شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۴۴
۵. وقعة صفّین، ص ۳۰۷
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و سی و ششم
❇️ جنگ آسانتر از غل و زنجیر جهنم
🔻[ مردی از اهل شام بین صفوف دو لشکر قرار گرفت و درخواست کرد با من گفتوگو کند. من از میان سپاهیان خویش خارج شدم و با آن مرد ملاقات کردم. او گفت: ای علی، تو در اسلامآوردن و هجرتکردن پیشگام بودی. آیا قبول میکنی پیشنهادی کنم که مانع از این خونریزیها شود و این جنگها به تأخیر بیفتد تا نیک بیندیشی و نظردهی؟
پرسیدم: پیشنهادت چیست؟ گفت: تو به عراق خود بازگرد و ما مزاحمتی در آنجا برای تو نخواهیم داشت. ما نیز به شام خود برمیگردیم و تو دست از شام ما بردار و آن را به ما واگذار. به او گفتم: ]
🔻متوجه سخن تو شدم. میدانم که این پیشنهاد را از سر خیرخواهی و دلسوزی ارائه کردی؛ ولی من در این کار بسیار اندیشیدهام و شبها بیدار مانده و تامل کردهام و با دقت بسیار، تمام جوانب این کار را سنجیدهام. در نتیجه دو راه بیشتر نیافتم: یا تن دادن به جنگ یا کفر به آنچه خداوند بر محمد صلی الله علیه و آله نازل کرده است!
🔻حقیقت این است که خداوند متعال راضی نمیشود در زمین، معصیتش انجام گیرد و اولیای او خاموش مانند و بلکه به آن تن در دهند و امر به معروف و نهی از منکر نکنند. در نهایت، به این نتیجه رسیدم که جنگ برای من، از تحمل غل و زنجیر در جهنم آسانتر است.
[ آن مرد شامی برگشت، در حالی که میگفت: انا لله و انا الیه راجعون. ]
❇️ مومنان و کافران
🔻[ یکی از یارانم سوال کرد: یا امیرالمومنین، این جماعت که با آنها میجنگیم، همانند ما خدای واحد را قبول دارند. پیامبر ما نیز یکی است و در نماز و حج نیز یکسان هستیم. پس آنان را چه بنامیم؟ به او گفتم: ]
🔻آنها را به همان نام میخوانی که خداوند در کتاب خود ایشان را نامیده است.
[ او گفت: من از تمام مطالب قرآن آگاهی ندارم. گفتم: ]
آیا نشنیدهای که خداوند فرمود:
« تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَٰكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنْهُم مَّن كَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ؛
بعضی از آن رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم. خدا با برخی از آنها سخن میگفت و بعضی را درجاتی برتر داد و به عیسیبنمریم نشانههای روشن دادیم و او را با روح القدس تایید کردیم و اگر خدا میخواست، کسانی که بعد از آنها بودند، پس از آن همه نشانههای روشن که برای آنها آمد، جنگ و ستیز نمیکردند؛ ولی امتها با هم اختلاف کردند و بعضی ایمان آوردند و بعضی کافر شدند، و اگر خدا میخواست، با هم پیکار نمیکردند؛ ولی خداوند آنچه میخواهد، انجام میدهد».
🔻پس هنگامی که اختلاف پدید آمد، نسبت ما با خداوند و قرآن و رسول خدا صلی الله علیه و آله بیشتر و ارتباط ما با حق محکمتر بود. ما همان گروه مومنان هستیم و دشمنان ما همان گروه کافران هستند که در این آیه ذکر شده است. این جنگ نیز بر اساس مشیت الهی است که ما با هدایت الهی و مشیت و اراده او با آن میجنگیم.
📚منابع:
۱. وقعة صفّین، ص۴۷۴
۲. شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۰۷
۳. سوره بقره، آیه۲۵۳
۴. مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۱۸
۵. کشف الغمة، ج۱، ص۳۹۱
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و سی و هفتم
❇️ آتشبس موقت
🔻[ با رسیدن ماه محرم و برای حفظ حرمت ماه حرام، جنگ یک ماه متوقف شد. معاویه سه تن از بزرگان شام را به عنوان نمایندهٔ خویش برای مذاکره فرستاد. آنها قضایایی را در مورد قتل عثمان مطرح کردند و خواستار تحویل قاتلان عثمان به آنها شدند و از من خواستند که از حکمرانی بر مردم کناره گیری کنم تا کار مردم به شورایی بین خودشان واگذار شود و کسی عهدهدار حکمرانی مردم شود که همگان درباره او اتّفاق نظر دارند! ]
🔻من پاسخهای قاطعی در مورد مسائل قتل عثمان و بیعت مردم با خودم و بعد از آن تهدیدهای آنها، دادم و در نهایت، آنها را به کتاب خداوند متعال و سنّت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله دعوت کردم و به نابودکردن باطل و زندهنگهداشتن نشانههای دین فراخواندم.
🔻 نمایندگان معاویه میخواستند من بر کشته شدن مظلومانه عثمان، گواهی دهم! و من از این کار امتناع کردم و آنها به خاطر این موضوع از من اظهار بیزاری کردند و رفتند. من نیز این آیه را تلاوت کردم:
« إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ وَمَا أَنتَ بِهَادِي الْعُمْيِ عَن ضَلَالَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ؛
مسلماً تو نمیتوانی سخنت را به گوش مردگان برسانی و نمیتوانی کران را هنگامی که روی برمیگردانند و پشت میکنند، فراخوانی! و نیز نمیتوانی کوران را از گمراهیشان برهانی. تو فقط میتوانی سخن خود را به گوش کسانی برسانی که آماده پذیرش ایمان به آیات ما هستند و در برابر حق تسلیم هستند».
[ سپس، رو به یارانم کردم و گفتم: ]
🔻مبادا طرفداران معاویه با جدیّت و پافشاری بر طریق گمراهی خود، از شما در سپردن راه حق و اطاعت از امامتان، کوشاتر باشند!
❇️ پدربزرگ و عمو و دایی تو به دست من کشته شدند
🔻[ نامهٔ تهدیدآمیزی از معاویه به دستم رسید که نوشته بود: ای علی، چنان شعله آتشی بر سر تو خواهم ریخت که هیچ تندبادی دورش نکند و هیچ آبی خاموشش نسازد! شعلههای آتش همه چیز را فراگیرد و به خاکستر مبدل سازد. والسلام.
با خواندن این نامه، دستور دادم کاغذ و قلم آوردند و پاسخ وی را نوشتم: ]
بسم الله الرحمن الرحیم
🔻اما بعد، ای معاویه، چه دروغهایی بر زبان میآوری! من علی فرزند ابوطالبم، پدر حسن و حسینم.
🔻پدربزرگ و عمو و دایی تو را من به دست خود کشتم. در جنگ بدر و اُحد و در فتح مکه بود که تیره و تبار تو به دست من راه فنا پیش گرفتند و امروز همان شمشیر در دست من است و هنوز با قوّت قلبی که دارم، بازویم توان برداشتن آن شمشیر را دارد؛ همانگونه که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آن را به امانت به دست جانشینشان سپردند.
تا امروز خدای دیگری برای خویش بر نگزیدهام و جز محمد صلی الله علیه و آله پیامبر دیگری نداشتهام و شمشیر را نیز به کناری ننهادهام. سلام بر کسی که راه هدایت را در پیش گرفت.
[ نامه را به طرماحبنعدی طایی دادم و به او گفتم: ]
این نامهٔ مرا بگیر و به سراغ معاویه برو و پاسخش را بده.
📚منابع:
۱. سوره نمل، آیه ۸۰ و ۸۱
۲. وقعة صفین، ص۲۰۰
۳. تاریخ طبری، ج۴، ص۴
۴. الفتوح، ج۱، ص۲۴۶
۵. الإختصاص، ص۱۳۸
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و سی و هشتم
❇️ پیامی به لشکر شام
[ اواخر ماه محرم فرارسید. به مرثدبنحارث الجشمی که هنگام غروب آفتاب، لشکریان شام را خطاب کند و پیام مرا به آنان برساند. مرثد خطاب به آنان گفت: آگاه باشید که امیرالمومنین به شما میگوید: ]
🔻من به شما فرصت دادم تا به سوی حق بازگردید و پیروی از حق را گردن نهید و در این فرصت، از کتاب خدا برای شما دلیل آوردم و شما را به پذیرش کتاب خدا دعوت کردم. ولی شما از سرکشی دست برنداشتید و زیر بار حق نرفتید. اکنون عادلانه و منصفانه شما اعلام جنگ میکنم؛ زیرا خداوند خیانتکاران را دوست ندارد.
❇️ آغازگر جنگ با دشمن نباشید
[ روز اول صفر، جنگ بین دو لشکر آغاز شد. در میان لشکریانم خطبهای ایراد کردم و تذکراتی به آنها دادم، از جمله: ]
🔻شما جنگ با دشمن را آغاز نکنید تا آنها شروع کنند. آنکس را که پشت کرده است و میگریزد، نکشید. به آن که لز پای افتاده است و قدرت دفاع ندارد، آسیب نرسانید. کسانی را که بر زمین افتادهاند، برهنه و بیآبرو نسازید. اعضای بدن کشتگان را قطع نکنید. وارد خیمههای آنان نشوید. به زنان تعرض نکنید. به هیچکس اهانت و فحاشی نکنید.
❇️ فراخوانی به سوی خدا و جهاد با دشمن خدا
🔻[ در روزهای آغازین ماه صفر، یکی از فرماندهان لشکر شام به نام شمربنابرهه به همراه جمعی از سپاهیان شام به لشکر ما پیوستند و موجب ضعف و تخریب روحیه لشکریان شام شدند. در میان یارانم، در حالی که جمع پرشماری از اصحاب رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نیز در اطرافم ایستاده بودند، سخنرانی کردم: ]
🔻ای مردم، به سخن گوش فرا دهید و آن را به خاطر بسپارید و حفظش کنید. خودبزرگبینی و تکبر شاخهای از احساس قدرت و زورمندی است و فخرفروشی به دیگران، نتیجه کبر و غرور است. به راستی که شیطان دشمنی حاضر است و وعدههای پوچ و باطل به شما میدهد.
🔻بدانید که مسلمان برادر مسلمان است. به یکدیگر اهانت نکنید و همدیگر را خوار نسازید؛ زیرا گذرگاههای دین به یک راه منتهی شده و همه در نهایت، به مقصد میرساند. هر کس از آن راهها حرکت کند، به موفقیت دست مییابد و هر کس راه دیگری در پیش گیرد، از حق دور میافتد و نابود میشود. به طور حتم، مسلمان در امانت خیانت نمیورزد و خلف وعده نمیکند و در سخن گفتن دروغ نمیگوید.
🔻ما اهل بیت رحمتیم که سخن راست میگوییم و رفتار ما صحیح و توأم با میانهروی است. خاتم پیامبران از ما بود و رهبران اسلام در میان ما حضور دارند و قاریان قرآن نیز از ما هستند. ما شما را به سوی خدا، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، جهاد با دشمن خدا، سختکوشی و شدت عمل در راه خدا، کسب رضای الهی، برپایی نماز، اعطای زکات، انجام حج خانه خدا، روزهداری ماه رمضان و پرداخت حقوق صاحبان حق دعوت میکنیم.
🔻از شگفتترین شگفتیها این است که امروز معاویةبنابیسفیان و عمروبنعاص مدعی شدهاند مردم را به یاری دین خدا دعوت میکنند! حالآنکه شما به یقین میدانید من حتی لحظهای به مخالفت با رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نپرداختهام و هرگز نافرمانی او نکردهام؛ بلکه با تمام وجود به یاری او شتافتم...
🔻به خدا سوگند، هر امتی پس از پیامبر خویش گرفتار اختلاف و پریشانی شد، بهیقین در آن اختلاف، اهل باطل بر طرفداران حق پیروزی یافتند؛ مگر زمانی که خدا جز این خواسته باشد!
📚منابع؛
۱. تاریخ طبری، ج۴، ص۶
۲. مروج الذهب، ج۲، ص۴۱۸
۳. الکامل، ج۳، ص۲۹۳
۴. شیخ طوسی، الأمالی، مجلس اول، ح۱۳، ص۱۰
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرالمومنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و سی و نهم
✳️ دعوت معاویه به جنگ تنبهتن
🔸خود به مصاف بیا!
[ در یکی از نامههایی که برای معاویه فرستادم، به وی نوشتم: ]
🔻مرا به جنگ فراخوانده ای. اگر راست میگویی، مردم را به یک سو بگذار و خود به جنگ من بیا و دو لشکر را از جنگ معاف بدار، تا بدانی کدام یک از ما قلبش تیره و تاریک است و پردهٔ غفلت بر دیدگان چه کسی افتاده است.
🔻من ابوالحسنم، کُشندهٔ جدّ تو و دایی و برادر تو، که در روز نبرد بدر سر آنان را شکافتم. امروز نیز همان شمشیر با من است و با همان قلب با دشمنانم روبرو میشوم. نه دین دیگری برگزیدهام و نه پیامبر جدیدی؛ بلکه بر همان راه و روش روشنی هستم که شما با اختیار ترکش کردید و البته با اکراه نیز پذیرفته بودید!
🔸تو خود برای مبارزه با من به میدان بیا
[ جنگ به روزهای سختی رسیده بود و تعداد کشتهها رو به فزونی گذاشته بود. به کمیل گفتم: ]
🔻نزد معاویه برو و این پیغام را به او برسان:
تورا به طاعت و همراهی با جماعت فراخواندیم؛ ولی تو امتناع ورزیدی! اکنون که جنگ و کشتار در میان امت رو به فزونی گذاشته است، تو خود برای مبارزه با من به میدان بیا، تا مردم از این همه سختیها و مصیبتها رهایی یابند.
🔻[ معاویه در اینباره با یارانش مشورت کرد و همگی وی را از آمدن به میدان منع کردند؛ فقط عمروبنعاص بود که او را به این کار تشویق کرد!
معاویه به کمیل پاسخی نداد.
بر بلندی مُشرف به خیمهٔ معاویه رفتم. معاویه بُسربنأرطاة را به مقابله با من فرستاد تا بتواند معرکه را ترک کند؛ اما بُسر نیز با آشکارکردن عورتش توانست جانش را نجات دهد. در این هنگام بود که خطاب به لشکریان شام گفتم: ]
🔻اي مردم شام، به خدا سوگند، ما دربارهٔ هیچ امتی نشنیدهایم که به پیامبری ایمان آورده باشند و پس از آن با اهلبیت آن پیامبر بجنگند، مگر شما مردم!
🔸سخنی موجب شادمانی
🔻[ یکی از بزرگان لشکر معاویه به نام ابرهةبنصباح خطاب به مردم یمن گفت:
وای بر شما ای جماعت اهلیمن! به خدا سوگند، گمان میکنم نابودی شما رقم خورده است! دریغ از شما! میدان را برای این دو مرد خالی بگذارید تا با هم تنبهتن بجنگند. هر یک در این نبرد پیروز شد، ما همگی به او میپیوندیم. وقتی این خبر به من رسید، گفتم: ]
🔻ابرهةبنصباح سخنی نیکو گفته است. به خدا سوگند، از آن لحظه که به سرزمین شام وارد شدهام، هیچ سخنی بیش از این موجب شادمانی من نشده است.
[ ولی معاویه با شنیدن این خبر گفت که ابرهه عقلش را از دست داده و مجنون شده است. قضاوت اهل شام این بود: ابرهه در دین و رأی و شدت عمل از همهٔ ما برتر است؛ ولی معاویه جرأت جنگ تنبهتن با علی را ندارد. ]
📚منابع:
۱. وقعةصفّين، ص۲۲۳
۲. شیخ مفید، الأمالی، مجلس۲۷،ح۱۳، ص۱۰
۳. نهج البلاغه، نامه۱۰، ص۳۷۰
۴. تذکرةالخواص، ص۹۰
۵. أنسابالااشراف، ج۲، ص۳۰۳
۶. الامامةوالسیاسة، ج۱، ص۱۲۶
۷. الفتوح، ج۱، ص۳۴۲
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و چهلم
✳️ شهادت عمار یاسر
🔸چه خوب برادری و چه خوبدوستی
🔻[در یکی از روزهای سخت صفین ، عمار، صحابی بزرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله ، اجازهٔ رفتن به میدان خواست و گفت: ای برادر رسول خدا ، آیا به من اجازهٔ رفتن به میدان نبرد میدهی؟ از او خواستم که مقداری درنگ کند. ساعتی بعد درخواستش را تکرار کرد و بازهم خواستم مقداری درنگ کند. بار سوم اجازه خواست. اشک از چشمانم جاری شد و عمار که گریهٔ مرا دید، عرض کرد: یا امیرالمؤمنین، اکنون همان روزی فرا رسیده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله برایم توصیف کرده بود!
از اسب پیاده شدم و عمار را در بغل گرفتم و صورتش را بوسیدم و گفتم: ]
🔻ای ابایقظان، خدایت از طرف خود و پیامبرش به تو پاداش نیکو دهد. چه خوب برادری و چه خوب دوستی بودی!
🔻[ هردو گریستیم و عمار چنین گفت: اى امیرالمؤمنین، به خدا سوگند، من با آگاهی و بصیرت از تو پیروی کردم؛ زیرا از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که در روز خیبر میفرمود:
« ای عمار، پس از من فتنهای خواهد آمد. در آن هنگام، پیرو علی و حزب او باش؛ زیرا علی با حق و حق با علی است و تو بعد از من با ناکثین و قاسطین جنگ خواهی کرد.» ای امیرالمؤمنین، خداوند به تو بهترین پاداش را عطا فرماید. به راستی که حق را ادا کردی و به خوبی حق را رساندی و برای امت خیرخواهی کردی.
🔻عمار سوار شد و به میدان رفت. در حین جنگ، جرعهٔ آبی خواست که به جای آب، جرعهای شیر به او دادند و او به یاد سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله افتاد که به وی فرموده بود: «آخرین توشهٔ تو از دنیا جرعهای شیر خواهد بود!» عمار حمله کرد و پس از این که چند تن از نیروهای دشمن را بر خاک افکند، به شهادت رسید.
🔻 هنگام شب که در میان پیکر شهدا قدم میزدم ، به پیکر عمار رسیدم. سر او را بر روی پایم گذاشتم و همینطور که اشک میریختم، چنین سرودم: ]
ای مرگ ، چقدر تحمل جدایی و دوری دوستان؟
تو که برای دوستان ، دوستی باقی نگذاشتی!
می بینم که دوستان را خوب میشناسی
با دقت و شناخت سراغ آنان میروی و گلچین میکنی!
🔸بهشت گوارایش باد!
🔻[ صبح به همراه یارانم کنار پیکر خونین عمار حاضر شدیم و در وصف او سخنانی بر زبان آوردم: ]
{ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ }
(ما از آنِ خداییم و به سوی او باز میگردیم.)
اگر کسی در شهادت عمار مصیبتزده و داغدار نباشد ، هیچ سهمی از اسلام ندارد!
خداوند عمار را رحمت کند در آن روزی که برای حشر برانگیخته میشود و نیز رحمت کند در روزی که از او سؤال میکنند!
🔻به خدا سوگند، عمار یاسر موقعیت خاصی داشت. هرگاه سه نفر از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله را نام میبردند ، به یقین عمار نفر چهارم بود و هرگاه چهار نفر را نام میبردند ، عمار نفر پنجم بود. نه یک بار و نه دو بار و نه سه بار ، بلکه بارها از زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدیم که بر بهشتی بودن عمار تأکید کردند. پس بهشت بر او گوارا باد! او همراه حق بود که به شهادت رسید. حق نیز همراه وی بود و هر جا میرفت، حق نیز با او همراهی میکرد. تردیدی نیست که قاتل عمار و کسانی که پیکر او را عریان کردند و کسانی که به وی اهانت روا داشتند ، همگی اهل آتشاند.
🔻[ جلو ایستادم و یارانم پشت سر من ایستادند و نماز را بر پیکر عمار خواندیم و سپس او را به خاک سپردیم. ]
🔸تزویر معاویه با سپاهیانش
🔻[ پس از شهادت عمار ، در میان سپاهیان شام اختلاف افتاد؛ زیرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده بودند: «ای عمار، تو را گروه متجاوز و ظالم خواهند کشت.» معاویه برای توجیه سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: هر کسی که عمار را به جنگ آورده، قاتلش نیز هم اوست!
هنگامی که این توجیه غلط را شنیدم ، در پاسخ وی گفتم: ]
🔻آیا رسول خدا صلی الله علیه وآله نیز قاتل حمزه است؟! مگر نه این که رسول خدا صلی الله علیه و آله او را به جنگ آورده بود؟!
📚منابع:
۱. کفایةالأثر، ص۱۲۲
۲. سوره بقره، آیه ۱۵۶
۳. الطبقاتالکبری، ج۳، ص۲۶۲
۴. تذکرةالخواص، ص۹۳
۵. کشفالغمه ،ج۱ ، ص۲۶۰
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی