برای این حجم از گریهای که من دارم یک محرم در سال واقعا کمه.
من هرروز روزی ۳۶۲۵۲۶ بار از روز اول محرم :
- پس کِی شب عباس(ع) میرسه؟!
من تو دلم ۱۵۴۲۴۲۵۲۵۶۱۶۱۷۱۷ پاراگراف حرف مونده که دیگه حتی روم نمیشه به امامحسین هم بگم.
فکر کنم مجددا لازمه که به خواب مصنوعی تو بین الحرمین فرو برم و وقتی از خواب بیدار شدم ببینم که درد و سنگینی و غصه و وزن سنگینِ همه اون حرفا از روی دلم برداشته شده و امام حسین با یه پوف همه ی گرد و خاک های روی دلم رو پوفونده.
جنگ اومد و رفت ولی من هنوز نفهمیدم چرا باید وقتی برقامون میره، اینترنت منم بره.
توروخدا یه کارزاری چیزی راه بندازید دهه اول محرم تمدید بشه. من هنوز اشکام آماده قل قل نشدن که نصف دهه رفته.
به عنوان یک فرهنگ اجتماعی؛
لطفا یاد بگیرید که به هیچ کسی موقع گریه کردنش تو هیئت، موکب، ایستگاه صلواتی یا هرچیز دیگهای خیره نشید. وقتی صدای گریهش بلند میشه عجیب نگاهش نکنید.
یک ذره فقط فهم میخواد این موضوع...
کسی که اضطراب اجتماعی داره و یهو اموشنال شده و میخواد گریه کنه واقعا زیر نگاه شما معذب میشه. مگر گریه کردن غیر طبیعیه؟!
حتی اگه واکنش ناخودآگاهتونه هم کنترلش کنید.
چقدر محرم قشنگه...
آدم بدون عذاب وجدان میتونه غمگین،
ساکت، پفکرده و سرگردون باشه.
هیشکی هم ازش نمیپرسه: چرا؟
نمیشه هم ازت متنفر بود هم برای رفع حوائج اولیه ی حیات بهت نیاز داشت ؛ تو قیمه نجفی نیستی.
اگر به چند سال قبلِ خودم برگردم، شاید بهتر زندگی نکنم ولی قطعا امامحسینیتر زندگی میکنم...