یه اخلاق بدی که دارم اینه که اگر از شروع یک کلونیای، تو کلونی نباشم(یا به عمد دعوت نشم) حتی اگر خیلی اون آدم ها برام مهم باشن خودمو میکِشونم تو سایه.
و اونقدر از دور رصدشون میکنم و ازشون تنفر میگیرم تا ببینم کِی منو به یاد میارن.
معمولا هم ناامیدم میکنن.
یعنی انقدر دیر منو یادشون میاد،
یا دقیقا زمانی منو یادشون میاد که خودم تو تنهاییِ خودم درخشیدم، که برام هیچکدوم اون آدمای مهم زندگیم، دیگه مهم نیستن.
میدونم. رفتار تاکسیکیه.
ولی خیلی خوب ذات اطرافیانم رو بهم نشون میده.
* کلونی میتونه هر جمعی باشه.
جمع شدنشون برای یک تولد، جمع شدن دوستام برای یه بیرون رفتن ساده، جمع شدنشون برای یه فستیوال مجازی حتی.
سلام عزیزم!
پرسیده بودی که چونم.
چونم؟ چون چچِنم.
جمهوریای خودمختار و یکه.
بله تنها هستم
در میانه ی جنگ
تکیه داده به تلالو ذوالفقارِ علی
جسماً سرپا
روحاً بستری.
ذاتاً امیدوار
تماماً درمانده.
روحم به غایتِ سرتا پایش قیژ قیژ سر میدهد
میعهدم که پس از روغنکاری و لایروبیِ آن عزیز دوباره با شما کانتکت شوم.
کنون اما وقت خاموشیست.
بخدا امشب نشستم سر اینکه مثل روزای اول عملم خوشگل نیستم وسط خیابون گریه کردم.
چهره ی جنگ زده ی قحطی زده ی شرقیِ پف کرده ی بدون پروکسیت توقع داری از این بهتر باشه کاربر ایرانی؟
میدونستید یه کتاب وجود داره به اسم «حکام خود سرِ شیعه»؟!
چه اسمی داری آخه لامصبببب.
وای. لحظهشماری میکنم کتابخونه باز بشه برم بگیرمش.
اجداد ناندرتالم که صبح تا شب دنبال شیر و پلنگ و خرس و دایناسور بودن اگه الآن بدونن من به جای اینا دارم دنبال پروکسی میگردم چه فکری با خودشون میکنن؟!
آفلاین بودن بهتر از ایتاگردی
و ایتاگردی بهتر از روبیکا گردیست.
خوابیدن از هرسه تایشان بهتر...
من واقعا مطمئن شدم که پروکسیا جیرهبندی شده. یه شب شهر ما وصله یه شب شهر شما.