#دام_شیطان
#قسمت_بیست_ششم 🎬
برای آقای محمدی؛
همه چیز را نوشتم,اما از آتیشی که دیدم چیزی نگفتم ,آخه میترسیدم باور نکنه مسخرهم کنه.
بابا از سرکار اومد,بهش گفتم چی شده و..
بابا گفت:دخترم دوباره مشکل برات درست میشه,هاا
گفتم :بابا تو سفر کربلا با امام حسین ع عهد کردم تا اینا رو رسوا نکنم از پا ننشینم, الآن فک کنم وقت وفای به عهد رسیده.
بااین حرفم,اشک تو چشمای بابا حلقه زد و دیگه مخالفتی نکرد.
شب بابا آمد تو خونه و یک کاغذ داد بهم و گفت:آقای محمدی داده برات.
کاغذ و باز کردم, بعد از سلام و علیک , اکیدا سفارش کرده بود که به هیچ وجه مشکوک رفتار نکنم و اونا متوجه نشن من به کسی راجع به این موضوع صحبت کردم.
آقای محمدی نوشته بود:باهاشون همکاری کن و طوری برخورد کن که باهاشون هم عقیده هستی.
و هیچ ترسی به خودت راه نده چون نیتت خیره ,خدا حامیت هست و بعد از خدا ما هم برای محافظت از شما ,نامحسوس مأمور میزاریم.
فقط تا میتونی تو دلشون جا کن و تو عمق انجمنشون نفوذ کن...
فردا رفتم دانشگاه,مثل قبل عادی بود,اما با معینی تماس نگرفتم,دوست داشتم یه چند روز بگذره تا فک نکنه نقشه ای درسر دارم.
بعد از کلاسا رفتم دفتر ابراهیمی,استاد تا من را دید گفت:دختر تو اعجوبه ای,یکی از فرمولات رو بررسی کردم,تا اینجا که اشکالی نداشته ,اگر بخواهی با دکتر معینی روش کارکنیم؟؟
گفتم:استاد اگر امکان داره خودتون بررسی کنید.
استاد:مشکلی نیست,حتما..
میخواستم برم خونه, بابا دو ماهی بود برای من, پراید خریده بود ,تا آماده سوارشدن بودم دیدم ,اه دو تا چرخش پنجره..
حالا چیکار کنم؟!
کدوم نامردی اینا را پنچر کرده؟
من که پنچرگیری بلد نیستم ,بعدشم یه زاپاس بیشتر ندارم.
همینطور که باخودم کلنجار میرفتم,دیدم یه شاسی بلند برام بوق میزنه..
باخودم گفتم:اراذل واوباش, لااقل از همین چادرم شرم کنید...
دیدم نه بابا ,بوق ماشین را داره میسوزونه, میخواستم بهش تند بشم و دعواش کنم ,تا نگاه کردم دیدم ای وای معینی هستش.
سرم را انداختم پایین و گفتم:ببخشید یکی ماشینم را پنچر کرده..
معینی:خوب بهتر,یه سعادت نصیب ما میشه در خدمت یک نخبه باشیم..
گفتم:نه ممنون,تاکسی میگیرم..
معینی:خواهش میکنم خانم سعادت , تشریف بیارید ,میرسونمتون.
من که از خدام بود زودتر ته و توی ماجرا را دربیارم.
باکلی خجالت سوار شدم.
و معینی انگار به هدفش رسیده لبخندی شیطانی زد و راه افتادیم...
#ادامه_دارد ..
#رمان
@rkhanjani
┅⊰༻💠༺⊱┅
لبخند میزنم، لبخند میزند؛
داد میزنم، داد میزند؛
اخم میکنم، اخم میکند.
این نقش من است.
من مادر هستم.
من زن خانواده هستم.
هرچه میکنم ضرب در همهی اعضا میشود و دوباره در خودم، در فضای خانه و در برخورد همه ظاهر میشود.
من زنم با همهی زنانگیام
و رسالتم این است که شاداب باشم و شاد کنم؛
مهر بورزم، و مهر بگیرم؛
عشق بورزم و عاشقانگی را مهمان دل همهی خانواده کنم؛
تا فرزندان در اعتدال و آرامش رشد کنند؛
تا زندگی «من» زندگی «ما» شود.
┅⊰༻💠༺⊱┅
#سبک_زندگی
#خانواده
#مادرانه
╔══.༺.💠══╗
@rkhanjani
╚═══.💠༺.═╝
هدایت شده از مکتب امام
سلسله گفتگو های تحول توحیدی و ایران قوی- ج 4.mp3
20.12M
📢#صوت
سلسله گفتگوهای گروهی #تحول_توحیدی و #ایران_قوی
🗳 گفتمان انتخابات ۱۴۰۰
#جلسه_چهارم: تحلیل فرمایشات رهبری و شرایط کنونی جامعه
🗓مورخ: پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰
--------------------------
🔰گفتمان توحید
@goftemane_tohid
پروردگارا مرا تنها مگذار..
#انبیاء۸۹
———🌻⃟————
@rkhanjani 🌱
♦️یکی از کشاورزان منطقه ای، همیشه در مسابقهها جایزه بهترین غله را به دست میآورد و به عنوان کشاورز نمونه شناخته شده بود. رقبا و همکارانش، علاقهمند شدند راز موفقیتش را بدانند. به همین دلیل، او را زیر نظر گرفتند و مراقب کارهایش بودند. پس از مدتی جستجو، سرانجام با نکته عجیب و جالبی روبرو شدند. این کشاورز پس از هر نوبت کِشت، بهترین بذرهایش را به همسایگانش میداد و آنان را از این نظر تأمین میکرد. بنابراین، همسایگان او میبایست برنده مسابقهها میشدند نه خود او.
کنجکاویشان بیشتر شد و کوشش علاقهمندان به کشف این موضوع که با تعجب و تحیر نیز آمیخته شده بود، به جایی نرسید. سرانجام، تصمیم گرفتند ماجرا را از خود او بپرسند و پرده از این راز عجیب بردارند.
کشاورز هوشیار و دانا، در پاسخ به پرسش همکارانش گفت: چون جریان باد، ذرات بارورکننده غلات را از یک مزرعه به مزرعه دیگر میبرد، من بهترین بذرهایم را به همسایگان میدادم تا باد، ذرات بارورکننده نامرغوب را از مزرعههای آنان به زمین من نیاورد و کیفیت محصولهای مرا خراب نکند!
ما هر کیفیتی که به دیگران ارائه دهیم را درحال بازگشت به خودمان خواهیم دید
💫
———🌻⃟————
@rkhanjani 🌱
#پروفایل😊👌
#تاثیراتِ_مثبت_داره
———🌻⃟————
@rkhanjani 🌱
⁉️#چرا_رای_بدم؟3⃣
📍معقول ترین، تجربی ترین و کم خطرترین نشانه اعتراض به عملکرد دولت قبل...
ادامه دارد...
#انتخابات
#تولیدی
منبعمتن: خبرگزاری فارس
🌸@rkhanjani
مهم ترین عامل لجاجت نوجوان و تقویت انگیزه او در رسیدن به خواسته غیر منطقی، این است که حق انتخاب را از او بگیرید. پس در برابر خواسته های غیرمنطقی نوجوان خود، بی درنگ «نه»نگویید.
بلکه با سردی بگویید؛ نظری ندارید و او خود باید انتخاب کند. او بی درنگ می فهمد که با این خواسته اش موافق نیستید؛ ولی چون با صراحت مخالفت نکردید و حق انتخاب را به او دادید، به احتمال فراوان، همان چیزی را بر می گزیند که شما خواسته اید.
@rkhanjani