👈از همسرتان درخواست کنید ✅
شکایت نکنید!❌
شکایت بر گذشته تأکید میکند و موجب ناامیدی میشود
گاهی ما شکایتهایمان را به صورت سؤال مطرح می کنیم⁉️
از گفتن جملاتی مانند« چرا نمیتونی ...؟ » پرهیز کنید.
« تو باید فلان کار رو میکردی »هم نوع دیگری از شکایت کردن است.⛔️
اما درخواست کردن بر خواستهی شما انگشت میگذارد و به رفتارهای آتی اشاره میکند.
❇️مثلاً « مایلی این کاری رو که من دوست دارم با هم انجام بدیم؟ »
این عبارت یک سوال واقعی هست که ممکنه پذیرفته شود ، رد شود یا به بحث گذاشته شود.
@rkhanjani
﴿اللّٰهُمَاشْفِعقُلۅبُنٰا...﴾🙃♥️
یهدعاینابواسهدلهممون!😌
شبتونبخیر،دوستان🌙✨
@rkhanjani
بیخیالِ حرفِ این و آن باش
وقتی خودت از زندگیاَت لذت ببری
دیگر نگرانِ قضاوتهایِ دیگران نخواهی بود
و این یعنی خودِ زندگی...
•🍓⛱•
🍃 @rkhanjani
#رمان_راز_درخت_کاج 🌲🍃
#قسمت_پنجم
نمی توانستم آرام باشم. دلم برای شهلا و شهرام میسوخت؛ آنها هم نگران حال خواهرشان بودند
بی هوا به آشپزخانه رفتم. انگار رفتن من به آشپرخانه عادت همیشگی ام شده بود. کابینت ها از تمیزی برق می زدند.
بغض گلویم را گرفت. زینب، روز قبل، تمام کابینت ها را اسکاچ و تاید کشیده بود.
دستم را به کابینت ها کشیدم و بی اختیار زیر گریه زدم؛ گریه ای از ته وجود.
دیروز به زینب گفتم: مامان، خیلی در تمیز کردن خانه کمکم کردی. دوست داری برای جبران زحمت هایت چه چیزی برایت بخرم؟تو که دو سال است برای عید هیچ چیز نخریده ای،حالا یک چیزی را که دوست داری بگو تا برایت بخرم.
زینب گفت: مامان، به من اجازه بده جمعه اول سال را به نماز جمعه بروم.دلم میخواهد سال را با نماز جماعت و جمعه شروع کنم .
به زینب گفتم: مادر،ای کاش مثل همه ی دخترها کفشی، کیفی، لباسی می خریدی و به خودت می رسیدی. هر وقت دلت خواست نماز جمعه برو، ولی دل من را هم خوش کن.
صدای گریه ام بلند شده بود. شهلا و شهرام به آشپزخانه آمدند و خودشان را توی بغلم انداختند با اینکه آن شب به خاطر #سال_تحویل ، غذای مفصلی درست کرده بودم، قابلمه هو دست نخورده روی اجاق گاز ماند. کسی شام نخورد.
با آن نگرانی، آب هم از گلوی ما پایین نمی رفت چه رسد به غذا.
#ادامه_دارد...
#نویسنده_معصومه_رامهرمزی
🌸 @rkhanjani
پرسش:
چگونه مي توان حالت قرب به خدا و دلکندگي از دنيا را در طول روز و در کار هار روزمره حفظ کرد و دلبسته دنيا نشد ؟آيا اصلا ممکن است ؟
پاسخ:
یکی از راههای انسان برای رسیدن به آرامش ارتباط با خداست. ارتباط با خدا اصلاً کار سخت و پیچیدهای نیست و میتوان با رعایت بعضی نکات در طول زندگی روزمره این ارتباط را هر روز قویتر کرد. ستاره برای شما این نکات ریز را دستهبندی کرده است. ضمناً اگر هنوز هم در مورد فواید ارتباط با خدا و زمان این ارتباط ابهام دارید حتماً با ما همراه باشید؛
- 20 راه ساده برای ارتباط با خدا و آرامش
1. حین انجام کارهای روزمره ذکر خدا را بگویید.
2. هر روز دقایقی را به داشتههایتان بیاندیشید و خدا را شکر کنید.
3. از خدا برای انجام کارهایی که برای انجامشان بیعلاقه هستید صبوری بخواهید.
4. از خدا برای همه آشنایانتان چیزهای خوب بخواهید.
5. برای اصلاح روابطتان با دیگران از خدا کمک بخواهید.
6. هنگام گپ و گفت با دوستان و آشنایانتان به یاد خدا باشید و از او تشکر کنید.
7. اگر در گذشته اتفاق بدی برایتان افتاده است از اینکه توانستهاید آن را پشت سر بگذارید و خدا شما را تنها نگذاشته است سپاسگزار باشید.
8. بدیها و اشتباهات خود را روی کاغذ بنویسید و بابت همه آنها از خدا طلب بخشش کنید.
9. خدا هر روز با نعمتهایش شما را غافلگیر میکند پس هر روز طوری رو به خدا باشید که بداند قدر این غافلگیری شیرین را میدانید.
10. حتی اگر تا الان هم زندگی به شما سخت گرفته است باز هم خدا را شکر کنید چون همواره آیندهای برای داشتن یک زندگی شیرین وجود دارد.
11. اگر پیش آمده که به کسی غیر از خدا دل ببندید و امیدوار باشید که گره از کارتان باز کند بابتش از خدا طلب بخشش کنید.
12. آدمهای پرحرف زمان کمی برای صحبت کردن با خدا پیدا میکنند پس سعی کنید کم حرف زدن را تمرین کنید.
13. خدا بدون چشمداشت نعمتهایش را به شما داده درحالیکه خیلی از وقت ها از فرمانش سرپیچی کردهاید و دوست خوبی برایش نبودهاید. پس شما هم گاهی بدون چشمداشت به کسانی که دوست نمیدارید هدیه بدهید.
14. حتی وقتی بیمار هستید و از درد آن زجر میکشید بابت این که این بیماری دائمی نیست و خدا سلامتیتان را به شما بازخواهد گرداند از خدا ممنون باشید.
15. خداوند برخلاف مقامات بالا رتبه زمینی تنها مقام والایی است که برای ملاقات کردنش سلسله مراتبی را در نظر نگرفته است. پس از این فرصت بهره ببرید و همواره او را مناجات کنید.
16. برای موقع خوابتان برنامهریزی کنید تا خوابتان هم موجب ارتباط شما با خدا شود؛ قبل از خواب سورههای حمد، ناس و فلق را بخوانید و در حالی که وضو دارید رو به قبله بخوابید.
17. هنگام خواب فقط به خوبیها و نکات مثبت دیگران فکر کنید و در مورد خودتان هم فقط چیزهای مثبتی را که در زندگی دارید مدنظر قرار بدهید و شکرگزاری کنید.
18. هر وقت یکی از عزیزانتان برای شما کاری انجام میدهد همواره در نظر داشته باشید که خدای عزیزتری پشت آنها ایستاده و همواره مراقبتان خواهد بود.
19. از خدا بخواهید که ذهن و زبان شما را از چیزهای مهمل و بیهوده پاکسازی کند.
20. از خدا اراده و پشتکار بخواهید که به جای ارتکاب گناه و توبه کردن اصلاً به سمت گناه نروید.
@rkhanjani
#سلام_امام_زمانم 💚
💚برخاتم اوصیاء،مهدے صلوات
💚برصاحب عصر ما،مهدے صلوات
💚خواهے ڪه خداوند بهشتت ببرد
💚بفرست تو بر حضرت مهدے صلوات
💚اَللّهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّدٍ
💚وَ آلِ مُحَمَّدٍ
💚وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
@rkhanjani
.
هر روز یه هدیه از جانب خداست.
هدف، علاقه ونگرش مثبتت رو از دست نده.
@rkhanjani
┄┅◈🌿✨🌿◈┅┄
به گمانم معجزه یعنی همین
آرامشی که به دلم سرازیر میشود
وقتی که مینشینم به تماشای آیات تــو 😊
┄┅◈🌿✨🌿◈┅┄
#عکس_نوشته
#نکته
#آرامش
╔═🌿✨◈═════╗
@rkhanjani
╚═════🌿✨◈═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اینگونه به زندگی نگاه کنید!
🔴 #استاد_عباسی_ولدی
@rkhanjani
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🍃
#قسمت_ششم
باید کاری میکردم.
نمی توانستم دست روی دست بگذارم .
اول به فکرم رسید به کلانتری بروم،اما همیشه توی مغزمان کرده بودند که یک خانواده ی آبرومند هیچ وقت پایش به کلانتری باز نمی شود .
چهارتایی از خانه بیرون زدیم و در کوچه و خیابان های شاهین شهر به دنبال زینب می گشتیم .
شهرام کلاس چهارم دبستان بود. جلوی ما می دوید و هر دختر چادری ای را می دید، می گفت: حتما آن دختر، زینب است.
خیابان ها خلوت بود.
شب اول سال نو بود و خانواده ها خوش و خرم کنار هم بودند. افراد کمی در خیابان ها رفت و آمد می کردند.
توی تاریکی شب، یکدفعه تصور کردم که زینب از دور به طرف ما می آید، اما این فقط تصور بود.
دخترم قبل از #اذان_مغرب لباس های قدیمی اش را پوشید و روسری سورمه ای رنگش را سر کرد و چادرش را تنگ به صورتش گرفت و رفت. دو تا چشم سیاه قشنگش میان صورت لاغر و سفیدش، معصومیت عجیبی به او می داد.
همین طور که در خیابان های تاریک راه می رفتیم، به مادرم گفتم: مامان، یادته زینب یک سالش که بود، چطور دست کرد توی کاسه و چشم های گوسفند را خورد؟
شهرام با تعجب پرسید: زینب چشم گوسفند را خورد؟
مادرم رو به شهرام کرد و گفت: یادش به خیر؛ جمعه بود و من خانه ی شما آمده بودم. همه ی ما توی حیاط دور هم نشسته بودیم. بابات کله پاچه خریده بود؛ آن هم چه کله پاچه ی خوشمزه ای. زینب یک سالش بود و توی گهواره خوابیده بود. همه ی ما هم پای سفره کله پاچه می خوردیم. مامانت چشم های گوسفند را توی کاسه کوچکی گذاشت که بخورد. من بهش سفارش کرده بودم که به خاطر خواصش چشم گوسفند بخورد.
توی حرف مادرم پریدم و گفتم: کاسه را زیر گهواره ی زینب گذاشتم.
برگشتم که چشم ها را بردارم، کاسه خالی بود.
شهرام گفت: مامان، چشم ها چی شده بود؟زینب آنها را خورده بود؟
گفتم: زینب از خواب بیدار شده بود و دست کرده بود توی کاسه و دو چشم را برداشته و خورده بود. 😁
دور تا دور دهنش کثیف شده بود.
#نویسنده_معصومه_رامهرمزی
#ادامه_دارد....
@rkhanjani
🌷 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) :
💠 دلها هم زنگار می گیرد آنچنان که آهن زنگ می زند.
🌱 پرسیدند : چگونه دل جلا می گیرد؟
☘ فرمود: با تلاوت #قرآن و #یاد_مرگ.
📔 نهج الفصاحه ص ١٨٩
#تلنگر
@rkhanjani
🔺❗️عزيزان ! خودتان را حساب كنيد تا مصداق " يدخلون الجنه يرزقون فيها بغير حساب " باشيد، از بدى ها استغفار كنيد و از خوبى ها حمد كنيد، كه محاسبه ، مراقبه مى آورد و مراقبه ، حضور و حضور، فتوح به دنبال دارد!
📚صراط سلوك ص ۴۹
#علامه_حسن_زاده_آملی
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
@rkhanjani
AUD-20210529-WA0002.mp3
9.15M
#شبهایدلتنگی🌙
منو کی میبری کربلا
حسین جان♥️
🏴۴٠ روز تا ماه عاشقی
@rkhanjani
پرسش:
ببخشيد من يه مشکل بزرگ دارم الان چنين ساله دارم رنج ميبرم به کي پناه ببرم اخه
پاسخ:
در طول مدت زندگی، تغییرات جزو اجتناب ناپذیر آن محسوب می شوند. این شمایید که باید با آنها کنار بیایید.
همه ما در طول مدت زندگیمان کم و بیش با چالش های متفاوتی روبرو می شویم. اغلب افراد در مقابله با مشکلات زندگی سردرگم می شوند و اعتماد به نفس خود را از دست می دهند. این مشکلات می توانند در زندگی شخصی و یا کاری شما به وجود بیایند. افراد در مواقع مواجه با آنها سعی می کنند از مشکل فرار کنند تا از پذیرفتن واقعیت بگریزند. در واقع فرار از مشکلات، بدترین کاری است که می توانید انجام دهید و تنها راه عبور از مشکلات، روبرو شدن با آنها است .
- نکاتی را که در این مطلب می بینید می تواند به شما در گذر از مقاطع چالش برانگیز زندگی کمک کند.
1 - بیش از حد واکنش نشان ندهید
عکس العمل بیش از حد به مشکلات می تواند منجر به اتخاذ تصمیمات نادرست گردد. زمانی که شما درگیر احساسات شدید می شوید و در آن زمان برای موضوعی تصمیم میگیرید، به سبب اینکه منطق در این تصمیم گیری دخیل نبوده است، منجر به پشیمانی شما در زمان آینده خواهد گردید. از این به بعد زمانی که با یک مشکل برخورد کردید از گرفتن تصمیم در لحظات اول خودداری کنید و زمانی که آرام شدید به حل آن بیاندیشید.
2 - واقعیت زمان حال را بپذیرید
همه چیز را همان گونه که هست بپذیرید. خیلی از افراد سعی می کنند تا اشخاص و یا وضعیت های موجودی را که تحت کنترل آنها نیست، تغییر دهند و زمانی که نمی توانند به هدف خود برسند، احساس بدبختی می کنند. سعی کنید با واقعیت روبرو شوید و آنچه هست را بپذیرید، تا بتوانید راجع به آن به درستی تصمیم گیری کنید.
3 - دیگران را مقصر ندانید
بعضی از افراد عادت دارند تا اشتباهات خود را به گردن دیگران بیاندازند و دیگران را مسئول مشکلات پیش آمده برایشان تلقی کنند. بهتر است به جای اینکه انگشت اتهام را به سوی دیگران نشانه روید، به اصلاح اعمال خود بپردازید. مقصر دانستن دیگران تنها باعث پراکنده شدن افراد از دور شما می شود.
4 - جدا شدن را تمرین کنید
سعی کنید تا به نتایجی که در زندگی تان می بینید، وابسته نباشید. به خاطر داشته باشید که هر شخص سلیقه ای مختص به خودش را دارد و ممکن است او مخالف عقاید شما باشد. زمانی که کاری را در زندگی انجام می دهید، توقع نداشته باشید تا همه جریانات بر وفق مراد شما باشند.
5 - بیش از حد تجزیه و تحلیل نکنید
زمانی که شما در رابطه با یک وضعیت و یا یک واقعه بیش از حد فکر می کنید، موجب می شود تا شما نسبت به همه چیز و همه کس قضاوت کنید. همچنین بیش از حد فکر کردن راجع به یک مشکل سبب می شود تا شما اوقات سختی را سپری کنید و به جای دست به کار شدن و رسیدن به هدفتان، در پله اول درجا بزنید. این موضوع بیش از هر چیزی شما را نا امید خواهد کرد.
6 - تغییرات را در زندگی بپذیرید
در طول مدت زندگی، تغییرات جزو اجتناب ناپذیر آن محسوب می شوند. این شمایید که باید با آنها کنار بیایید. بسیاری از افراد از تغییر فرار می کنند و در مقابل آن مقاومت می نمایند. این موضوع به این سبب است که تغییر آنها را از راحتی شان برای مدتی خارج می نماید. ممکن است شما با آنها شاد و یا غمگین باشید، ولی پس از مدتی در خواهید یافت که آنها دائمی نیستند. پس بهتر است تلاشتان را برای پرورش ذهن به منظور حفظ آرامش در این مقاطع از زندگی بکنید.
7 - سبک زندگیتان را با دیگران مقایسه نکنید
یکی از کارهای مشکلی که پیش رو دارید، مقایسه نکردن خودتان با دیگران است. ولی هرچه بیشتر این کار را انجام دهید، از زندگی بیشتر نا امید خواهید شد. افراد زیادی هستند که از شما موفق تر بوده اند و کارهای بهتری در زندگی شان انجام داده اند. ولی این شمایید که داستان زندگی و موفقیت خودتان را رقم می زنید.
@rkhanjani
🤍✨شب زیبـاتـون
🤍✨متبرک بـه
🤍✨گرمی نگاه خـدا
🤍✨الــهی
🤍✨دلخوشیهاتون افزون
🤍✨دلاتون مملو از شـادی
🤍✨و جـمع خـانوادهتـون
🤍✨پراز دلگرمی و عشق و لبخند
🤍✨شبتون بـخیر
🤍✨در پناه خـدای مهربان
@rkhanjani
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🍃
#قسمت_هفتم
شهلا و شهرام زدند زیر خنده. من با صدای بغض کرده گفتم: آن روز همه ی ما خیلی خندیدیم.
شهلا گفت:مامان پس قشنگی چشم های زینب به خاطر خوردن چشم های گوسفند است؟ من گفتم: چشمهای زینب از وقتی به دنیا آمد قشنگ بود، اما انگاری بعد از خوردن چشم های گوسفند، درشت تر و قشنگ تر شد.
دوباره اشک هایم سرازیر شد. شهلا و شهرام و مادرم هم گریه می کردند.
بعد از ساعتی چرخیدن توی خیابانها دلم راضی نشد به کلانتری برویم. تا آن شب هیچ وقت پای ما به کلانتری و این جور جاها نرسیده بود. مادرم گفت: کبری، بیا به خانه برگردیم،شاید خداخواهی زینب برگشته باشد. چهارتایی به خانه برگشتیم. همه جا ساکت و تاریک بود.
تازه وارد خانه شده بودیم که زنگ در خانه به صدا درآمد. همه خوش حال و سراسیمه به طرف در حیاط دویدیم. شهرام در حیاط را باز کرد. وجیهه مظفری پشت در بود. وجیهه دختر سبزه رو و قد بلند آبادانی بود که با زینب دوست بود.
شهلا آن شب به وجیهه زنگ نزده بود،اما وجیهه از طریق یکی از دوست هایش، خبر #گم_شدن زینب را شنیده و به خانه ی ما آمد. وجیهه هم خیلی ناراحت و نگران شده بود. او به من گفت: باید برای پیدا کردن زینب به بیمارستان های اصفهان سر بزنیم؛ زینب بعضی وقت ها برای #عیادت_مجروحین_جنگی به بیمارستان می رود. یکی دو بار خودم با او رفتم.
من هم می دانستم که زینب هر چند وقت یکبار به ملاقات مجروحین می رود. زینب بارها برای من و مادربزرگش از مجروحین تعریف کرده بود، ولی او هیچ وقت بدون اجازه و دیر وقت به اصفهان نمی رفت.
خانه ی ما در شاهین شهر بود که بیست کیلومتر با اصفهان فاصله داشت. با اینکه می دانستم زینب چنین کاری نکرده، اما رفتن به بیمارستان های اصفهان بهتر از دست روی دست گذاشتن بود. من و خانواده ام، که آن شب آرام و قرار نداشتیم حرف وجیهه را قبول کردیم.
وجیهه قبل از رفتنمان به اصفهان، با خانواده اش هماهنگ کرد و همه با هم به طرف اصفهان رفتیم.
#نویسنده_معصومه_رامهرمزی
#ادامه_دارد...
@rkhanjani
#بایدبگذرد🌹🍃
———🌻⃟————
@rkhanjani