نسیم فقاهت و توحید
💗نگاه خدا💗 #قسمت_پنجاهوپنج خیلی وقت بود نماز نخوانده بودم. یادم میآمد بچه که بودم همهش کنار بابا
💗نگاهخدا💗
قسمت_پنجاهوشش
- سارا جان خوبی؟ امیر بهتر شد؟
نگاهش کردم و اشک از چشمانم سرازیر شد.
-انشاءالله که خوب میشه. گریه نکن.
ساحره من را برد سمت زنانه.
همه جا شلوغ بود.
گوشهای نشستم.
مداح شروع کرد به روضه حضرت عباس خواندن.
پشت سرم یک پارچهی بزرگ سیاه بود که رویش نوشته بود: یا فاطمه زهرا.
سرم را گذاشتم زیر پارچه سیاه.
شروع کردم به گریه کردن.
صدای گریه همه بلند شده بود.
انگار همه ی این آدمها خواستهای دارند از صاحب امشب.
شروع کردم به زمزمه کردن.
« یا حضرت عباس ، امشب شب توئه، تو ناامید شدی از بردن مشک به خیمه هاا،تو از رقیه و علی اصغر شرمنده شدی ،تو از رباب شرمنده شدی ،تو رو به نا امیدیت قسم منو نا امید نکن،تو رو به مادرت زهرا قسم نا امیدمنکن...»
ادامه دارد...
🏴 @rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
💗نگاهخدا💗 قسمت_پنجاهوشش - سارا جان خوبی؟ امیر بهتر شد؟ نگاهش کردم و اشک از چشمانم سرازیر شد. -ان
💗نگاه خدا💗
#قسمت_پنجاهوهفت
از هیئت که بیرون آمدم.
محسن و ساحره آمدند کنارم ...
- کجا میخوای بری سارا؟
- میخوام برم بیمارستان.
- سارا خانم ما میخوایم بریم غذا ببریم واسه بچه های پرورشگاه.
شما هم همراه مابیاین میرسونیمتون.
- اره راست میگه اول میریم پرورشگاه بعد میریم بیمارستان.
قبول کردم و همراهشان رفتم.
به پرورشگاه رسیدیم.
-سارا جان تو ،تو ماشین بشین ما میریم غذا رو میدیم و میایم.
- باشه.
صدای بچهها را از پشت در میشنیدم.
صدای خندهها و جیغهایشان.
از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل پرورشگاه.
حیاط پر بود از بچه های قد و نیم قد.
رفتم داخل سالن.
" واییی خدااا چقدر بچه اینجاست.
یعنی هیچ کدومشون پدر و مادر ندارن؟"
داخل یک اتاق چند تا نوزاد بود.
رفتم داخل کنار تختشون.
وقتی بهشون نگاه کردم غمم فراموشم شد.
این بچه ها غمشون از منم بیشتر بود .
با خودم نذر کردم اگر امیر بیدار شود بیایم اینجا و دوتا بچه به فرزندی قبول کنیم .
ساحره امد داخل.
- تو اینجاییی کل کوچه و ساختمونو گشتم.
در راه یک عالمه دسته دیدم. که در دستانشان، پرچم یا حسین و یا ابوالفضل بود.
چشمم به پرچم دوخته شده بود.
که گوشیم زنگ خورد.
بابا رضا بود.
- جانم بابا
- کجایی سارا جان ،هر چی زنگ در و میزنم جواب نمیدی؟
- خونه نیستم بابا ،یه سر رفته بودم هیئت الانم با آقا محسن و ساحره جان داریم میریم بیمارستان.
چیزی شده؟
-امیر به هوش اومده ،اومدم دنبالت ببرمت بیمارستان که خودت الان تو راهی. زبانم بند امده بود،چی شنیده بودم، یا ابولفضل.
ساحره نگران پرسید.
چی شده سارا ،اتفاقی افتاده ،با تو ام دختر؟
- امیییر
-امیر چی؟
- به هوش اومده.
- واااایییی خدایا شکرت.
محسن از خوشحالی از چشمانش اشک میبارید و با استین پیراهنش اشکشرا پاک میکرد.
ادامه دارد....
🏴 @rkhanjani
مقام یاری.mp3
3.98M
🔊 #صوت_مهدوی
📝 #پادکست «مقام یاری»
👤 استاد #عالی
⭕️ اگر جزو حلقهٔ اول و دوم یاران امام زمان (اوتاد و ابدال) شدن کار مشکلیه، جزو حلقهٔ سوم و چهارم شدن اصلا سخت نیست؛ همین الان هم دارن یارگیری میکنن!
@rkhanjani
سلام به همه ی نسیمی های عزیز...😊
در این قسمت از برنامه های کانال سعی داریم خیلی از شبهه هایی که برای دختران با حجاب و علاقه مندان به حجاب پیش می آید را برطرف سازیم...😍😁
متن های ما طوری طراحی شده که در جملات کوتاه و عامیانه گفت گوی هدفمند و خواهرانه ای👭را در پوشش داستانک #حجاب_آمریکایی شروع کنیم..
به طوریکه قبل از بارگزاری متن داستان سوالاتی که قرار است پاسخ دهیم را در کانال قرار میدهیم تا بعد از اینکه شما درباره آنها فکر کردید با قرار دادن قسمتی از داستان به جوابی درست و منطقی برسیم...🙂😘🤗
ممنون از همراهی شما...🌼
🏴 @rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
سلام به همه ی نسیمی های عزیز...😊 در این قسمت از برنامه های کانال سعی داریم خیلی از شبهه هایی که برا
#حجاب_آمریکایی
#چادری_بد_حجاب
#قسمت_اول
🔺چادر به خاطر با حجاب بودن و حفظ حیا و عفت زن....؟
🔺یا چادر به خاطر بی حجاب نبودن؟
🔰روی چمن های خوشبو و کمی خیس شده فضای سبز نشسته به درختی تکیه داده بودم و کتاب🌸گلپوش🌸 رو می خوندم....📖
متوجه خانم به ظاهر محجبه ای شدم که کمی اونور تر روی نیمکت نارنجی و زنگ زده پارک نشست....
پای راستش رو روی پای چپ انداخت و پارچه چادرش رو بالا کشید تا خاکی نشه.....
نا خود آگاه نگاهم افتاد سمت کفش های پاچنه پنج سانتیش که از جلو به حالت صندل باز شده بود...👡
دستش را بالا آورد و ساعت نقره ای و براقش روی دستان سفید و ظریفش درخشید🕒انگار منتظر کسی بود....
نمیدونم کارم درست بود یا نه...🤔
اینطوری کاویدن پوشش یه انسان دیگر اخلاقی بود آیا؟🙄
اما یک چیز باعث نشد که جلو برم و مثل همیشه با یک امر به معروف زیبا به خانم های بی حجاب سعی کنم کمکش کنم...
همان شیء ارزشی روی سرش....
همان چادر مشگی رنگی که بالای شال زرد گل گلی اش گذاشته بود...😓
البته همان شال زرد گل گلی هم باعث نشده بود تا موهای مشکی رنگش که به سمت راست کج شده و با گیره ای به موهایش چسبیده بود دیده نشود...🤦♀
نمیدونم...
شاید اگه اون چادر روی سرش نبود میتونستم بهش بگم یک خانم بد حجاب که احتیاج به یک تذکر و تلنگر دوستانه داره....👩❤️👩
اما با وجود اون چادر نمی شد....
آخه اگه بی حجاب بود چادر چرا؟
اگر با حجاب بود کفش جلو باز بدون جوراب و ساعت نقره ای روی دست سفیدی که کاملا تا روی ساق دستش معلوم بود و موهای کج شده روی پیشانی اش چه بود؟🤷♀😣
دوست داشتم جلو بدم و ازش بپرسم....
بپرسم چادر پوشیدی که با حجاب باشی و از شر نگاه های حرام آلود اطرافت آسوده خاطر؟⁉️
یا روی مانتوی چسب آبی رنگ و شال زرد گل گلیت سرت کردی که بی حجاب حسابت نکن؟⁉️
چادر به خاطر حجاب...؟✅
یا چادر به خاطر بی حجاب نبودن؟❌
طاقت نیاوردم و جلو رفتم...
کنارش روی نیمکت نشستم...
سلام گرمی کردم...سرش رو به طرفم چرخوند و جواب سلامم رو داد....
الان که به چهرش نگاه کردم متوجه ریمل و رژ ملیح صورتیش شدم...💄
گفتم: میتونیم باهم یک گپ دوستانه داشته باشیم؟
کنجکاو بهم نگاهی کرد و پاسخ داد...البته...
جملات توی سرم رو مرتب کردم تا گفت و گوی هدف داری رو شروع کنم....
: چه شال قشنگی رو سرت انداختی...😊
_ممنونم نظر لطفت.. ..😍
_راستش یه موضوعی من رو خیلی کنجکاو کرده و باعث شده بیام پیش شما...میدونین راسیتش طرز پوششتون برای سوال ایجاد کرده...
_پوشش من؟...😳
_خوب...شما که الحمدالله چادری هستین و محجبه دیگه آرایش چرا؟
شما که گرمای این هوارو متحمل میشین بالاخره حیف نیست به خاطر یه غفلت کوچیک گرمای اون دنیا رو هم بچشین؟...☹️
شاید از حرفام متعجب بود😮....شایدم تو دلش به توچهای نثارم کرده و دنبال جوابی می گشت تا سریع راهم رو بکشم برم.....😐
اما من مشتاق تر منتظر جوابم بودم...
کمی فکرکرد و گفت:
_نه عزیزم به این سختی که شما میگین هم نیست....هیچ وقت اون دنیا کسی رو به خاطر نیم سانت دیده شدن دستش و دو لاخ مو نمیندازن جهنم...شما هم سختش میکنین...درباره آرایش هم....یعنی شما میگین یه خانم محجبه حق نداره زیبا باشه؟
حق نداره به خودش برسه و از زیباییش لذت ببره؟
_ نه این رو من نمی گم من....
یهو پریدن وسط حرفم و تند تر ادامه داد....😡
_نه خوب...شما نمیگین....ولی به خاطر همین افراط های شما ما الان اینهمه خانم بی حجاب داریم... من دارم سعی میکنم با این نوع پوشش اون هارو سوق بدم به سمت چادر....که بهشون بگم با چادر هم میشه زیبا باشی و به خودت برسی....میشه چادر داشته باشی و از زیبایی و ظرافت زنونه ت هم لذت ببری...
اینطوری خیلی ها هستن که چادری میشن...
(یا للعجب)😟😶
⬅️ادامه دارد....
🏴 @rkhanjani
🖤 #امام_علی علیه السّلام فرمودند:
🍀 لكُلِّ نعمةٍ مفتاح و مِغْلاقٌ: فمِفْتاحُها الصّبرُ و مغِلاقُها الكَسَلُ.
🍃 براي تمام نعمت ها كليد 🔑 و قفلي 🔒 مقرر شده است،
پس كليد آن صبر و قفل آن تنبلي است.
📖 شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 20، ص 285
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ نقشه شیطان
🔻 شیطان میخواد علاوه بر لقمه حرام، حرام زادگی رو گسترش بده...
سخنران:استاد عالی
✨🕊✨🕊✨
@rkhanjani
❪🌧️✨❫
انسان به همان کسی واگذار میشود که به او اُميد بسته است🌸 - پیامبراکرم‹ص›
ولی از همون جایی که به غیرِ خدا تکیه دادیم میوفتیم؛ دیر یا زود‼️
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
#حجاب_آمریکایی #چادری_بد_حجاب #قسمت_اول 🔺چادر به خاطر با حجاب بودن و حفظ حیا و عفت زن....؟ 🔺یا چادر
#حجاب_آمریکایی
#چادری_بد_حجاب
#قسمت_دوم
راستش رو بخوای یکم جمله بندی کلمات برام سخت شده بود...
چون اون خیلی با #اعتماد_به_نفس بدون ذره ای تردید حرف میزد...😏
شاید متقاعد کردن خانم های #بیحجاب کمی راحت تر باشه...
به خاطر اینکه اون خودش هم تا حدودی میدونه کارش اشتباهه😳 اما چادریِ بدحجاب گاهی خودش رو از لحاظ حجاب خیلی کامل میدونه...😰
متعجب بهش نگاه کردم و پاسخ دادم:
اولا #افراط رد کردن از حرف نبی و خداست
ثانیا کی گفته رعایت اصول و موازین دین اسلام از جمله همین حجاب کامل بی عیب و نقص و بی زرق و برق افراطه؟🤔
این #حجاب_کامل...حرف خداست...
کی گفته اجرا کردن حرف خدا بدون ایراد، اشکاله؟🙄
پس یعنی #نماز آرام و آهسته افراطه🤐
#روزه ی بدون غیبت و ریا افراطه؟😬
ملاک تو تعریف حجاب حرف پیامبر خداست... حرف حضرت زهراست...🌷
وقتی متقاعدشون کردی که مو نباید دیده شه و بدن به جز دست و صورت اونم بدون زینت و آرایش حتی یه رژ کمرنگ یا یه انگشتر جذاب💍پوشیده شه...اونوقت اسمش میشه حجاب...🌸
اونوقته که میشه با افتخار سرت رو بیاری بالا و بگی خوب حالا اگه میخوای تو همه ی مراتب زندگیت برتر باشی ، همونطور که نماز برتر نماز اول وقت و پر از آرامشه، حجاب برتر هم چادره...
شما اجازه نداری برای جذب افراد و زیاد شدن لایک و کامنت اینستات حجاب رو اشتباه تعریف کنی...
اینکه حجاب آمریکاییه خواهر من...
حجاب زنان بعضی کشورا که
یه پارچه مشکی میزنن به صورتشون جای چشمش رو برش میزنن بجاش چشماشون رو حسابی آرایش میکنن...😶
اینکه بدترشد عزیز من...جذابتر شد
خواست بپره تو حرفم که گفتم..😏
_اجازه بده...🖐
یه حرف دیگه هم زدی که فکر میکنم از ریشه اشتباه بود...
چادر و حفاظ و حجاب بدون #حیا و #عفت رقمی نمی ارزه...
البته حیا و عفت هم بدون #حفاظ و حجاب ذره ای ارزش نداره...
این دوتا عین نخ و سوزنن هیچ وقت نمیتونن تنها کارایی داشته باشند...هر دوشون مکمل همن....
#حجاب و #عفاف زن برای پوشیدن زینت ها و ظرافت و لطافت زنونه اونه...برای اینه که یه حریمی برای #گل_سرخ توی باغچه ایجاد کنه و دست هر رهگذری بهش نرسه...
چطوری میخوای ثابت کنی میشه با چادر هم اینارو داشته باشی...؟!اینا که متضاد همن...
به جاش میتونی ثابت کنی یه خانم #چادری همیشه مرتب و شیک پوشی...
من الان خودم سعی میکنم همیشه جلوی چادرم مرتب باشه...هیچ وقت پایینش کثیف نباش ، چروک نباشه...
و البته ...اینجا رو خوب دقت کن...
تو مهمونی های زنونه حسابی به خودم برسم و با لباس مرتب و زیبا ظاهر شم..
خوشاخلاق و خوشصحبت باشم...بگم بخندم...🙂
اگه اینطوری به خودت برسی و از زینت هایی که داری جلوی محارم ودر حد متعارف استفاده کنی خیلی عالی میتونی ثابت کنی یک خانم محجبه همیشه کاراش به جاست و نظام پوششی و اخلاقیش تحت کنترلشه...🤗
سکوت کردم تا اون حرف بزنه...😴آخیش
_خوب البته همه ی حرفهای تو هم درست نیست...
خندیدم...
_چیش اشتباه؟
_اینکه حجاب مانع زیباییه..
من این رو گفتم ؟!😳
_ببین،من نگفتم مانع زیبایی؛ گفتم #حافظ_گلبرگ_لطیف_زن... یعنی مواظبه عطر گل تو خونه و بین دوست و رفیقاش پخش شه...نه تو هر جایی...
⬅️ادامه دارد....
🏴 @rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
#حجاب_آمریکایی #چادری_بد_حجاب #قسمت_دوم راستش رو بخوای یکم جمله بندی کلمات برام سخت شده بود... چو
#حجاب_آمریکایی
#قسمت_دوم
1⃣ افراط چیست؟
2⃣ رعایت حجاب کامل بدون زینت افراط است؟
3⃣ ملاک در جذب افراد بی حجاب چیست؟
4⃣ اجازه داریم به هر نحوه ای نظرشان را به چادر مثبت کنیم و حتی دست و پایشان را باز بگذاریم؟
5⃣ حجاب کامل چیست؟
6⃣ چه زمانی اجازه داریم در باره مبحث چادر مباحثه کنیم؟
7⃣ فقط چادر کافیست؟
8⃣ زینت و چادر مخالف همدیگرند؟
9⃣ را های جذب افراد به چادر...
0⃣1⃣ آیا حجاب مانع زیباییست؟
توجه کنید که تعداد سوالات زیاد است اما تمام جوابها در قالب یک پست ارائه میشه...
🏴 @rkhanjani
309.9K
سوال
❌چرا حجاب اجباری است ؟
✳️ ایا اجبارلجبازی نمیاره⁉️
🏴 @rkhanjani
970K
جواب
پاسخ سوالات زیر در ویس👇
۱. دلم میخواد آزاد باشم!
۲. نه به حجاب اجباری!
۳ اصلا چون مجبورم میکنید لجبازی میکنم!
🎙حجه الاسلام مختاری
🏴 @rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
💗نگاه خدا💗 #قسمت_پنجاهوهفت از هیئت که بیرون آمدم. محسن و ساحره آمدند کنارم ... - کجا میخوای بری
💗نگاه خدا💗
#قسمت_پنجاهوهشت
رسیدیم بیمارستان.
تند تند از پله ها رفتیم بالا.
مریم جون تا من را دید. بغلم کرد:
-واییی سارا امیر به هوش اومده...
رفتم از پشت شیشه نگاه کردم.
دیدم دکترو پرستارها دورش را گرفتند.
فقط زیرلب میگفتم" یا ابوالفضل " و راه میرفتم...
دکتر از اتاق بیرون آمد.
- چی شده آقای دکتر؟
-خدا رو شکر هوشیارشون بالاتر اومده...
فردا انتقالشون میدیم بخش.
از خوشحالی فقط گریه میکردم.
وضو گرفتم و رفتم سمت نماز خانه.
دو رکعت نماز و سجده شکر به جا آوردم.
و شکر میکردم خدایی را که امیر را برگرداند.
بعد چند روز امیر مرخص شد و به خانه برگشتیم.
ناهید جون و بابا رضا خیلی اصرار کرده بودند که امیر را ببریم خانهی آنها؛ ولی من دوست داشتم برویم خانه خودمان.
....
چند ماهی گذشت ...
حال امیر بهتر شده بود ...
صبحی رفتم نان گرفتم و به خانه آمدم و صبحانه را آماده کردم.
- برادر کاظمی ، بیدار شین دیر میشه هااا
ادامه دارد....
🏴 @rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
💗نگاه خدا💗 #قسمت_پنجاهوهشت رسیدیم بیمارستان. تند تند از پله ها رفتیم بالا. مریم جون تا من را دید
💗نگاهخدا💗
#قسمت_اخر
-خواهر سارا نمیشه یه کم دیر تر بریم.
- نه خیر ، تا الانش هم به خاطر بهبودی کامل شما صبر کردم.
-چشم خواهر الان میام.
بعد صبحانه راه فتادیم به سمت پرورشگاه.
امیر چشماش میدرخشید با دیدن بچهها.
با خانم معصومی مسئول پرورشگاه،
رفتیم داخل اتاقی که نوزاد یک ،دو،سه ماهه در آنجا نگهداری میشد.
از خوشحالی دست امیر را فشار دادم.
ما مانده بودیم و این همه فرشتهی کوچک.
خانم معصومی خندیدو گفت: سارا جان آخر کار خودت را کردی.
-من هفت خان رستمو رد کردم تا بتونم اجازه بردن بچه رو، بگیرم.
سوار ماشین شدیم و به سمت بازار حرکت کردیم.
چون هنوز چیزی برای بچه نخریده بودیم.
بچه شروع کرد به گریه کردن. من رانندگی میکردم و بچه بغل امیر بود.
واییی قیافهاش دیدنی بود.
اصلا نمیدانست چه طور نگهش دارد.
از داروخانه برایش شیر خشک خریدم و بچه در بغل امیر خوابش برد.
کلی خرید کرده بودیم برای فسقل پسرمان.
اون شب قرار گذاشتیم اسم پسرمان را ابوالفضل بگذاریم.
زندگیمان سرشار از شادی بود ولی با پا گذاشتن این هدیه خدا به زندگی، شادیمان بیشتر از قبل شد. وضو گرفتیم و نماز شکرانه خوندیم:
❤خدایا شکرت ❤
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
پایان رمان
🏴 @rkhanjani
انسانی که دم از خدا می زند و شبانه روز یک میلیون بار "یاالله" می گوید، اما رفتارش نشان می دهد آدمی است سخت "خودپرست"، خدایش از لفظ تجاوز نکرده است!
#شهیدبهشتی
———🌻⃟————
@rkhanjani
یا امام حسن مجتبی(ع)
سنگ صبـــور مأمن غمها و دردها
ای خانهات پناه همه کوچهگردها
شهادت مظلومانه کریم اهلبیت(ع) تسلیت
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای غریب در وطن، یا حسن
شاه خونین کفن، یا حسن
@rkhanjani