انسان بااین همه سرمایه درخسارت است،چرا؟
چون سرمایه هایش رشدی نکرده وسودی نیاورده است،،،،،
درست است که به ثروت،به قدرت،به علم رسیده است،،،،
درست است که اینها زیاد شده اند،اما خود انسان کم شده واسیرشده ،،،،،
واسارتش علامت حقارت است!!!
وعامل این خسارت،عصرها،ومحیط ها نیستند،عامل خسارت خود انسان،خود اوست!!!!
" ان الانسان لفی خسر"
@rkhanjani
#خوشبختی❣
یعنی
لذت بردن از داشته ها
👈اگر مجردی؛ به داشتن خانواده، دوستان، نعمتهای الهی و… فکر کن و شاکر باش…
👈اگر متأهلی؛ از بودن در کنار همسر و فرزندان و خانواده و… شکرگزار باش…
@rkhanjani
#سلام_مولای_من♥
تو را آرزو میکنم چونانکه باغ، بهار را
یا کبوتری دربند ، آسمان را ...
تو را آرزو می کنم چونانکه تشنه، آب را
یا زمین عطشناک ، باران را
یا آسمان ، رنگین کمان را
تو را آرزو می کنم چونانکه بیمار،
طبیب را یا غمزده، حبیب را ...
💐 #بیا_ای_همه_ی_آرزوها🌼
💐 #اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ
🔶✨🔶✨🔶✨🔶✨🔶✨🔶
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸تنها درمان دردهایمان اوست....دردمند #امام_زمان عجل الله باشیم!
👤 حجتالاسلام عالی
اللهم عجل لولیک الفــــرج
@rkhanjani
🍃❤️🍃💞🍃❤️🍃💞🍃❤️
❤️🍃❤️
🍃💞
❤️
#آداب_زناشویی_اسلامی
《زینت زن برای شوهر》
💠پیامبر گرامی اسلام صلّیالله علیه وآله فرمود:
«علیها ان تتطیّب با طیب طیبها و تلبس احسن ثیابها و تزیّن با حسن زینتها و تعرض نفسها علیه غدوة و عشیّة. »
👌بر زن لازم است که بهترین عطر خود را به کار برد و بهترین لباس را بپوشد و به زیباترین شکل زینت کند و خود را صبح و شام بر شوهرش عرضه نماید.
@rkhanjani
✅پرسش:
رفتار خانواده شوهرم عذابم ميدهد. جوري که رفتار بدشان روي همسرم تاثير گذاشته و اوهم با من بد است..عذابم ميدهند. هر کاري ميکنم از من خوششان نمي آيد.چي کار بايد بکنم؟
🌺پاسخ:
براي بهبود شرايط عمل به توصيه هاي زير مهم است:
1- هر مردي چم و قلق خاص خودش را دارد. مردان اگر چه از نظر هيكل و قيافه بزرگ مي شوند، ولي گاهي با مسائل به ظاهر جزيي بهانه گير مي شوند. مردي كه اقتدارش تقويت شود. به نياز شكم (غذا) و جنسي اش توجه شود رابطه اش با همسرش گرم تر است.
2- برخي از مردان فوق العاده روي خانواده خود حساس هستند، زن نبايد اين حساسيت را تحريك كند. برخي از خانم ها وقتي عصباني مي شوند چون زورشان به شوهرشان نمي رسد به خانواده او بد و بيراه مي گويند. اين كار سبب تيره شدن رابطه مي شود.
3- در زماني كه آرامش و آشتي برقرار است زن بايد ارتباط كلامي و غيركلامي با شوهر داشته باشد. هر قدر گفتگو در خانواده بيشتر باشد زمينه سوء تفاهم كاسته مي شود.
4- در به كار بردن واژه ها دقت شود. زني كه تمايل دارد شوهرش بيشتر هوايش را داشته باشد نبايد بگويد مثلا چه طور براي مادر و خواهرت وقت داري براي ما نه. اين سبب تحريك احساسات و حالت دفاعي يا هجومي مرد مي شود. زن در اين موارد بايد بگويد دوست دارم بيشتر با هم باشيم.
5- معاشرت با خانواده هاي گرم و متعادل روي تنظيم رفتار و هيجانات مرد اثر دارد.
6- زن بايد مراقب باشد به خانواده همسر بدگمان و بدبين نباشد، نبايد بدون دليل بداخلاقي شوهر را به خانواده اش نسبت دهد. گاهي مشكلات كاري و تورم و قسط و...سبب تندخويي مرد مي شود. در اين زمان زن بايد ياد بگيرد كه شرايط استراحت شوهر را فراهم كند.
7- اگر واقعا خانواده شوهر، او را پر كرده باشند زن بايد با رفتار و عملكردش كاري كند كه مرد متوجه شود كه اشتباه است البته اگر جايي زن قصوري داشته است عذرخواهي كند و زمينه صلح و آشتي را فراهم كند.
8- اميرمومنان علي(ع) ميفرمايد: الْإِنْصَافُ يَرْفَعُ الْخِلَافَ وَ يُوجِبُ الِائْتِلَاف؛ انصاف، اختلافات را از بين مىبرد و موجب الفت و همبستگى مىشود.[1] نيز ايشان ميفرمايد: «هر كس با مردم به انصاف رفتار كند خداوند بر عزتش بيفزايد».[2] رمز محبوب شدن و مهره مار واقعي را از امام جواد (ع) يا بگيريم ايشان فرمود: با سه خصلت، دوستى را به دست مى آورند: انصاف در معاشرت، همدردى با ديگران در خوشى و ناخوشى، و داشتن قلبى پاك [از گناهان].[3]
9- زن طوري رفتار نكند كه مرد تصور كند او از خانواده اش متنفر است. حتي گاهي خود زن تلفن را به دست شوهر بدهد بگويد تماس و سراغي بگير يا آنها را منزل بياور. البته لازم نيست هميشه زن با شوهرش منزل مادر شوهر برود. همان طور كه دور شدن و كنار كشيدن سبب سردي رابطه مي شود قاطي شدن زياد و بدون مرد حرمت ها را از بين مي برد.
10- خشم و كينه سبب بيماري خود ما مي شود وقتي دل ما انبوه از خشم مي شود ناخواسته اين نفرت را در چهره و چشمان نشان مي دهيم. با دفن كينه ها و بخشش، اولين خدمت را به خودمان مي كنيم چون خشم و كينه ما در درون ما است و خودمان را آزار مي دهد نه فردي را كه نزد ما نيست. خداوند مي گويد اگر دوست داريد خدا از سر تقصيرات شما درگذرد شما هم از اشتباهات ديگران بگذريد.
11- از صدقه، دعا، توسل و تقويت رابطه خود با خداوند كمك بگيريد.
....................
1- تصنيف غررالحکم و دررالکلم ص 394، ح 9116
2- بحارالانوار، ج??، ص??
3- الإمام الجواد عليه السلام : ثَلاثُ خِصالٍ تُجتَلبُ بِهِنَّ المَحَبَّةُ : الإِنصافُ فِي المُعاشَرَةِ، وَالمُؤاساةُ فِي الشِّدَّةِ وَالاِنطِواعِ، وَالرُّجوعُ إلى قَلبٍ سَليمٍ.(كشف الغمّة، ج3، ص 139)
@rkhanjani
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ - زندگی دلبرونه.mp3
1.72M
|•♥️•|
(• #خانـوادهمهـدوے •)
🎙 زندگــے دلبــرانه
⛔️ زندگـي حقوقـے ممـنوع
#استاد_عالی✨
#برید_با_هم_بسازید💛
|•😇•|زندگی رو میسازیم با
امیــــــــد خداوند👇🏻
|•♥️•|@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_هجدهم 💠 در این قحط #آب، چشمانم بیدریغ میبارید و در هوای بهاری حضور حیدر
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_نوزدهم
💠 به محض فرود هلیکوپترها، عباس از پلههای ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر #آب را به یوسف برساند.
به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالیکه تنها یک بطری آب و بستهای آذوقه سهمشان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت.
💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زنعمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند.
من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجرهاش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!»
💠 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه #افطار امشب هم نمیشه!»
عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«انشاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر #داعش را به چشم دیده بود که جواب خوشبینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزادهها انقدر تجهیزات از پادگانهای #موصل و #تکریت جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلیکوپترها سالم نشستن!»
💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، #ایرانیها چطور جرأت کردن با هلیکوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمیشد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش میگفتن #حاج_قاسم و همه دورش بودن، یکی از فرماندههای #سپاه ایرانه. من که نمیشناختمش ولی بچهها میگفتن #سردار_سلیمانیِ!»
لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :«#رهبر ایران فرماندههاشو برای کمک به ما فرستاده #آمرلی!» تا آن لحظه نام #قاسم_سلیمانی را نشنیده بودم و باورم نمیشد ایرانیها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رساندهاند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟»
💠 حال عباس هنوز از #خمپارهای که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمیدونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو #محاصره داعش حتماً یه نقشهای دارن!»
حیدر هم امروز وعده آغاز #عملیاتی را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم میخواهد با #مدافعان آمرلی صحبت کند.
💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمیدانستیم کلام این فرمانده ایرانی #معجزه میکند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لولهها را سر هم کردند.
غریبهها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لولهها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشیها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو میبریم همون سمت و با #خمپاره میکوبیمشون!»
💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با #رشادتی عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط #دعا کن!»
احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمیترسید و برایشان خط و نشان هم میکشید، ولی دل من هنوز از #وحشت داعش و کابوس عدنان میلرزید و میترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم.
💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با دهها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب میشد از خواب میپریدیم و هر روز غرّش گلولههای تانک را میشنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز #رزمندگان را میکوبید، اما دلمان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه #مقاومت بر بام همه خانهها پرچمهای سبز و سرخ #یاحسین نصب کرده بودیم.
حتی بر فراز گنبد سفید مقام #امام_حسن (علیهالسلام) پرچم سرخ #یا_قمر_بنی_هاشم افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم.
💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل #دلتنگی حیدر را نمیدانستم که دلم از دوریاش زیر و رو شده بود.
تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس #احساسش گرما گرفتم و حالا از داغ دوریاش هر لحظه میسوختم.
💠 چشمان #محجوب و خندههای خجالتیاش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بیصدا میبارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را #حسن بگذاریم.
ساعتی به #افطار مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌸 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر محبت خدا در دلمان بیافتد چه می شود؟
🌺🍀🌺🍀🌺🍀
🔺🔸🔹
⇝ پرسمان اعتقادی
https://eitaa.com/joinchat/3397320738C0c4c71fad0
🔺فقط #بالینک به اشتراک بذارید👌
࿐🌸❒○🌼○❒🌸࿐
࿐🌸❒○🌼○❒🌸࿐
هدایت شده از بسوی خدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷با استقامت در میدان حضور انقلابی🌷
مشتاقان اقامه نماز جمعه بعد از ۲۰ ماه وقفه
پ.ن: اولین نماز جمعه تهران پس از کرونا
🌺🍀🌺🍀🌺🍀
🔺🔸🔹
⇝ پرسمان اعتقادی
https://eitaa.com/joinchat/3397320738C0c4c71fad0
🔺فقط #بالینک به اشتراک بذارید👌
࿐🌸❒○🌼○❒🌸࿐
࿐🌸❒○🌼○❒🌸࿐
✍آیت الله مجتهدی(ره) :
هیچ وقت کسی را #شماتت_نکنید.
👈هر کس گرفتاری پیدا کرد، ⛔حق ندارید قضاوت کنید.
نگویید که
"فلانی که این پیشامد برایش اتفاق افتاد، به خاطر این است که فلان کار را کرده است."
❔ما چه میدانیم؟
✳️ما حق نداریم چیزی بگوییم.✳️
🔸در قیامت از ما سوال میپرسند و میگویند:
👈🏻چنین چیزی نبوده و شما اشتباه کردی،🔻
☑️ما او را به خاطر این که #بنده_خوبی بود، گرفتار کردیم.
⁉️شما چه حقی داشتی چنین حرفی زدی؟
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_نوزدهم 💠 به محض فرود هلیکوپترها، عباس از پلههای ایوان پایین رفت و تمام
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیستم
💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را میشنیدم و تلاش میکردم از زمین بلند شوم که صدای #انفجار بعدی در سرم کوبیده شد و تمام تنم از ترس به زمین چسبید.
یکی از #مدافعان مقام به سمت زائران دوید و فریاد کشید :«نمیبینید دارن با تانک اینجا رو میزنن؟ پخش شید!»
💠 بدن لمسم را بهسختی از زمین کَندم و پیش از آنکه به کنار حیاط برسم، گلوله بعدی جای پایم را زد.
او همچنان فریاد میزد تا از مقام فاصله بگیریم و ما #وحشتزده میدویدیم که دیدم تویوتای عمو از انتهای کوچه به سمت مقام میآید.
💠 عباس پشت فرمان بود و مرا ندید، در شلوغی جمعیت بهسرعت از کنارم رد شد و در محوطه مقابل مقام ترمز کشید. برادرم درست در آتش #داعش رفته بود که سراسیمه به سمت مقام برگشتم.
رزمندهای کنار در ایستاده و اجازه ورود به حیاط را نمیداد و من میترسیدم عباس در برابر گلوله تانک #ارباً_ارباً شود که با نگاه نگرانم التماسش میکردم برگردد و او در یک چشم به هم زدن، گلولههای خمپاره را جا زد و با فریاد #لبیک_یا_حسین شلیک کرد.
💠 در #انتقام سه گلوله تانک که به محوطه مقام زدند، با چند خمپاره داعشیها را در هم کوبید، دوباره پشت فرمان پرید و بهسرعت برگشت.
چشمش که به من افتاد با دستپاچگی ماشین را متوقف کرد و همزمان که پیاده میشد، اعتراض کرد :«تو اینجا چیکار میکنی؟»
💠 تکیهام را به دیوار داده بودم تا بتوانم سر پا بایستم و از نگاه خیره عباس تازه فهمیدم پیشانیام شکسته است.
با انگشتش خط #خون را از کنار پیشانی تا زیر گونهام پاک کرد و قلب نگاهش طوری برایم تپید که سدّ #صبرم شکست و اشک از چشمانم جاری شد.
💠 فهمید چقدر ترسیدهام، به رزمندهای که پشت بار تویوتا بود اشاره کرد ماشین را به خط مقدم ببرد و خودش مرا به خانه رساند.
نمیخواستم بقیه با دیدن صورت خونیام وحشت کنند که همانجا کنار حیاط صورتم را شستم و شنیدم عمو به عباس میگوید :«داعشیها پیغام دادن اگه اسلحهها رو تحویل بدیم، کاری بهمون ندارن.»
💠 خون #غیرت در صورت عباس پاشید و با عصبانیت صدا بلند کرد :«واسه همین امروز مقام رو به توپ بستن؟»
عمو صدای انفجارها را شنیده بود ولی نمیدانست مقام حضرت مورد حمله قرار گرفته و عباس بیتوجه به نگرانی عمو، با صدایی که از غیرت و غضب میلرزید، ادامه داد :«خبر دارین با روستای بشیر چیکار کردن؟ داعش به اونا هم #امان داده بود، اما وقتی تسلیم شدن ۷۰۰ نفر رو قتل عام کرد!»
💠 روستای بشیر فاصله زیادی با آمرلی نداشت و از بلایی که سرشان آمده بود، نفسم بند آمد و عباس حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«میدونین با دخترای بشیر چیکار کردن؟ تو بازار #موصل حراجشون کردن!»
دیگر رمقی به قدمهایم نمانده بود که همانجا پای دیوار زانو زدم، کابوس آن شب دوباره بر سرم خراب شد و همه تنم را تکان داد.
💠 اگر دست داعش به #آمرلی میرسید، با عدنان یا بی عدنان، سرنوشت ما هم همین بود، فروش در بازار موصل!
صورت عباس از عصبانیت سرخ شده بود و پاسخ #اماننامه داعش را با داد و بیداد میداد :«این بیشرفها فقط میخوان #مقاومت ما رو بشکنن! پاشون به شهر برسه به صغیر و کبیرمون رحم نمیکنن!»
💠 شاید میترسید عمو خیال #تسلیم شدن داشته باشد که مردانه اعتراض کرد :«ما داریم با دست خالی باهاشون میجنگیم، اما نذاشتیم یه قدم جلو بیان! #حاج_قاسم اومده اینجا تا ما تسلیم نشیم، اونوقت ما به امان داعش دل خوش کنیم؟»
اصلاً فرصت نمیداد عمو از خودش دفاع کند و دوباره خروشید :«همین غذا و دارویی که برامون میارن، بخاطر حاج قاسمِ که دولت رو راضی میکنه تو این جهنم هلیکوپتر بفرسته!»
💠 و دیگر نفس کم آورد که روبروی عمو نشست و برای مقاومت التماس کرد :«ما فقط باید چند روز دیگه #مقاومت کنیم! ارتش و نیروهای مردمی عملیاتشون رو شروع کردن، میگن خیلی زود به آمرلی میرسن!»
عمو تکیهاش را از پشتی برداشت، کمی جلو آمد و با غیرتی که گلویش را پُر کرده بود، سوال کرد :«فکر کردی من تسلیم میشم؟» و در برابر نگاه خیره عباس با قاطعیت #وعده داد :«اگه هیچکس برام نمونده باشه، با همین چوب دستی با داعش میجنگم!»
💠 ولی حتی شنیدن نام اماننامه حالش را به هم ریخته بود که بدون هیچ کلامی از مقابل عمو بلند شد و از روی ایوان پایین آمد.
چند قدمی از ایوان فاصله گرفت و دلش نیامد حرفی نزند که به سمت عمو برگشت و با صدایی گرفته #خدا را گواه گرفت :«والله تا وقتی زنده باشم نمیذارم داعش از خاکریزها رد بشه.» و دیگر منتظر جواب عمو نشد که به سرعت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌸 @rkhanjani
#موفقیت
✨وقتی هیجان های منفی
به سراغ شما می آیند،
این نکته را به یاد داشته باشید که :
💫گره کار به دست تفکر باز میشود
چون نوع احساس شما
بستگی به شیوه تفکر تان دارد...
🌸@rkhanjani