قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّىٰ-
حقّا فلاح و رستگاری یافت
آن کسی که تزکیه نفس کرد.
#اعلی۱۴
+مادائمبهدیدارخدانزدیکمیشویم
وبرایدیدارحقبهجانیپاکنیازداریم
———🌻⃟————
@rkhanjani
اگر آن ترک شیرازی😍😍😍😍😍😍
#💕💕💕💕💕
#اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد_وعجل_فرجهم
💚💚💚💚
———🌻⃟————
@rkhanjani
از من پرسید :
"نقطه ضعفت چیست ؟ "
جواب دادم : " من حساسم ، کوچک ترین چیزها اذیتم میکنند ... "
بعد پرسید :" نقطه قوتت چیست ؟"
جواب دادم : "همان چیزهای کوچک میتوانند خوشحالمم کنند."
😊😊
———🌻⃟————
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درمان افسردگی
———🌻⃟————
@rkhanjani
🍃🌷 هفتم آذرماه ، اولین سالگرد شهادت مظلومانه سردار سرافراز اسلام، دانشمند بزرگ هسته ای کشور، پیشتاز در تولید علم و قدرت دفاعی ، شهید حاج محسن فخری زاده گرامی باد.
🍃🌺 هدیه به روح مطهر این عابد زاهد و دانشمند مومنِ متعهد ، فاتحة مع الصلوات.
🌿 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🌿
@rkhanjani
...معنای زندگی در سایهی هدفمند بودن...
💠 قوانین هدفگذاری صحیح در زندگی1️⃣:
♦️ قانون شماره یک:
🔆 اهدافی را دنبال کنید که مطابق با ارزشهای شما باشد.
🔰 از نظر بسیاری افراد، "اهداف کاری" و "اهداف زندگی شخصی" تفاوت زیادی ندارند، اما اگر اهداف کاری شما همسو با اهداف زندگی شخصی شما نباشد، قطعا در ادامه درمانده و #ناامید خواهید شد.
🔰 بهتر است از سنین #جوانی و در ابتدای راه، تصمیمی مناسب مطابق #ارزشها و #علایق خود برای تعیین اهداف کاری داشته باشید تا در ادامه #انگیزه و شور و شوق بیشتری داشته باشید.
🔰 بسیاری از افراد در دوران جوانی به دنبال انتخاب یک رشته برای پیدا کردن #کار_مناسب هستند و پس از اینکه دوران تحصیلی را پشت سر گذاشتند هم دنبال یک کار در یک شرکت بزرگ با #موقعیت_شغلی امن هستند، تا بتوانند مشغول به کار شوند و پس از یک مدت طولانی و حدود سی سال بازنشسته شد.
🔰 بعد از آن هم در انتهای زندگی قرار دارند و ممکن است فاصله چندانی با مرگ نداشته باشند و یقینا سی سال زندگی کردن بصورت یکنواخت بسیار خسته کننده و در برخی موارد نفرتانگیز میشود.
‼️پس بهتر است هرچه زودتر #ارزشهایتان را مشخص کنید؛ چه چیزی به زندگی شما معنا میدهد؟ چه چیزهایی #دوست دارید؟ با چه چیزهایی #احساس_بهتری پیدا میکنید؟
#جوان
#هدفمند
#انگیزه_قوی
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
...معنای زندگی در سایهی هدفمند بودن... 💠 قوانین هدفگذاری صحیح در زندگی1️⃣: ♦️ قانون شماره یک: 🔆
اگر والدین باور میکردند که نپرداختن به امور تربیتی میتواند فرزند آنان را در مسیر چه انحرافاتی (اعتیاد،...) قرار دهد، انگیزۀ کافی برای پرداختن به مسائل تربیتی را پیدا میکردند؛
البته همیشه لازم نیست انحراف تا این اندازه هم پیشرفت کند. همین که یک جوان با گرایش به مسائل ضداخلاقی، عمر خود را ضایع میکند و به جای این که بتواند کاری برای خود و جامعه انجام دهد، موجودی بیاستفاده میشود، ضرر بزرگی به خانواده و جامعه وارد شده است.
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
#رمان_مسیحا #قسمت_بیستم ﷽ حورا: جمعه بعد از ناهار، مادربزرگم با اصرارهای من و ملینا کتاب اشعار حا
#رمان_مسیحا
#قسمت_بیست_ویکم
﷽
حورا:
تمام سالهای زندگی ام را زیرو رو کردم، دیدم همه جایش عطری از ایلیا دارد. من همیشه مورد حمایت ایلیا بودم و ایلیا بی آنکه بداند همیشه مورد علاقه ی من بود!
پای منطقم را از گلوی احساسم برداشتم و نجوا کردم: نه! اگه قشنگ نبود بازم دوستش داشتم.
و با تکرار این حقیقت کمی آرام گرفتم. فردا صبح زود با صمیمی ترین دوستم قرار داشتم.
دلم میخواست برای کسی درد دل کنم بی ترس از مأخذه شدن و نصیحت شنیدن. دوست داشتم از کسی کمک بخواهم بدون آنکه منتی بپذیرم یا قضاوت شوم.
وقتی به میدان آزادی رسیدیم، آتوسا را ندیدم. کمی به اطراف نگاه کردم بعد تلفنم را برداشتم اما پیش از آنکه به او زنگ بزنم کسی از پشت سر هلم داد. ترسیدم، برگشتم و هم صدا با آتوسا از خوشحالی جیغ کشیدم. همدیگر را بغل کردیم. نزدیک گوش دوستم، گفتم:
«یه دنیا باهات حرف دارم»
آتوسا خندید و گفت: «همه یه دنیا هم درمورد ایلیاست مگه نه؟»
بعد موبایلش را از کیفش بیرون آورد و آهنگ محبوبش را پخش کرد.
روی چمن کنار هم نشستیم. بعد از یک دقیقه آتوسا پرسید: «قراره تا شب به زمین خیره بمونی؟
نکنه اومدی چمنای اینجا رو کوتاه کنی کنی؟ بنال ببینم چه خبر؟ ایلیا از لک دراومد یانه؟ باهات خوب شد دوباره؟»
لاک ناخن آبیم را با ناخن دیگرم خراش دادم و گفتم: «ایلیا که همیشه خوبه... »
آتوسا روی چهار زانو نشست و با صدای بلند تری گفت: «خیلی خب بابا این ایلیای شما یدونه ست
واسه نمونه ست! حالا بگو»
نگاهم را در نگاه آتوسا محکم کردم و گفتم:
+هنوز باهام سرسنگینه یعنی مثل قبل نیست.
_با بقیه چطور؟
+چی؟
_رفتارش با بقیه چطوره؟
+خب با بزرگترا که با احترام بیشتری رفتار میکنه ولی با آرش و سعید و میثم و صادق مثل قبله تازه با
میثم رفیق تر شده از وقتی باهم از اردوی کرمانشاه اومدن...
_خب پس باتو مشکل داره....بذار ببینم حالا بغض نکن....با....با بقیه دخترا چطوریه رفتارش؟
+نمیدونم،منظورت چیه؟
_یعنی میخوام ببینی با تو حال نمیکنه یا واس کل دخترا تریپ بچه مثبت سربه زیر میاد؟
+چه طرز حرف زدنه آخه!
_باشه من اَخ تو بَه، حالا بگو ببینم.
+نمیدونم یعنی از وقتی اومده باهم جایی نرفتیم.
_خب باهاش یه قرار بذار...
+بهت میگم پیامامم یکی درمیون و جدی جواب میده اونوقت بیاد باهام دور دور؟
_خیلی خب چرا عصبی میشی...ببین شما هرهفته خونه مامان بزرگت دورهمین دیگه؟
+آره تقریبا
_خب به بابات بگو پیشنهاد بده این هفته بیرون جمع شید یه پارکی فضا سبزی جایی...
+هووم چه فکر خوبی، آتی مرسی!
_ایشالا بهش برسی
+حالا تو بگو چرا حالت گرفته ست آتی؟
_هیچی تو راه که بودم چندتا از این بچه ژیگولایی که صنعتی و سنتی رو قاطی میزنن مزاحمم شدن به جان خودم هرچی فحش بلد بودم نثارشون کردم ولی مگه ول میکردن بیشرفا هیچ خری هم نبود
این وقت روز ازش کمک بخوام...
+مسیری که میای شلوغه که!
_ایستگاه قبلِ انقلاب پیاده شدم که برم شهروزو ببینم که اینجوری شد.
+چقدرم رنگت پریده ها توکه همیشه میگفتی من از همه مردا مردترم هیچ عنتری نمیتونه...
-به جون حوری همینا بودن...
آتوسا از جایش پرید و تکرار کرد: «به جان خودم همینا بودن!»
سرم را به سمت امتداد نگاه آتوسا چرخاندم. دو پسر جوان را دیدم که از ماشین خارجی پیاده شدند یکی شان که کتِ سفیدی پوشیده بود، به طرف مان آمد. آتوسا خم شد و دستم را کشید و گفت:
« دِ پاشو دیگه لامصب مگه نمی بینی رسیدن»
کوله ام را برداشتم و دنبال آتوسا از میدان بیرون رفتم. جلوتر از آزادی می خواستیم ماشین بگیریم که کت سفید باگام های بلند خودش را به ما رساند.
آتوسا یک قدم جلو رفت و تشر زد: «چه مرگته؟ واس چی از صب افتادی دنبالم؟»
کت سفید اخمی کرد و گفت:«چه عصبانی!»
آتوسا نگاهی به اطراف انداخت و گفت: «دادمیزنم ها اصلا زنگ میزنم پلیس بیاد جمعت کنه ها...»
پسر کت سفید پوزخندی زد و گفت: «به چه جرمی؟ من فقط میخوام دوکلام حرف بزنم»
به قلم سین کاف غفاری
🌸 @rkhanjani
«عزم» غیر از «هَوَس» است. هَوَسِ خوبشدن را همه دارند! این، راهگشا نیست. عزمِ بر خوبشدن مهم است.
#استاد_میرباقری
🌸@rkhanjani
✅پرسش:
چرا وقتي که خانمها از خيانت شوهراشون صحبت ميکنن شما پيشنهاد ميدهيد که خانمها به خودشون رسيدگي کنن و چرا خيانت مردها به پاي کوتاهي زنها نوشته ميشه اما اگر زني خيانت کنه که خيلي کم پيش اومده تنها راهکار براي اون زن طلاقه غافل از اينکه متأسفانه توي مملکت ما مردها هم براي زنهاشون هميشه کمبودهايي دارن اما هيچ وقت ديده نشده و هميشه حق با مردها بوده
✅پاسخ:
ممنون كه بازخورد مي دهيد و نظر خود را در رابطه با پاسخ ها بايد مي كنيد و سبب ارتقا كم و كيف پاسخ ها و دقت ما مي شويد.
بزرگوار اي كاش اشاره مي فرموديد كه آيا پاسخ خاصي مد نظر شما هست يا نه.
خيانت از مرد و زن، هر دو، زشت است. اسلام گناه و خيانت مرد و زن، هر دو، را با توبه مي بخشند و تشويق مي كند ما نيز توبه پذير باشيم و در صورت توبه حقيقي از لغزش و خطاي هم بگذريم. مشاوران روان شناس و مشاوران ديني تلاش مي كنند با روش هاي مختلف كه در صورت خيانت و عهد شكني رابطه زناشويي را ترميم كنند و ريشه خيانت را از بين بردارند و صلح بر قرار كنند ولي در عمل آنچه اتفاق مي افتد به دليل نفقه و مهريه دادن مرد، صفات جنسي و زيستي و روان شناختي مردان و زنان عملا نسبت به زنها كمتر مي توانند خيانت همسر را ببخشند. حتي آمار در آمريكا نشان مي دهد كه زنان عملا بعد از ازدواج وفادارترند ولي مردان بيشتر خيانت مي كنند و بخشي از خيانت ها با دختران و زناني است كه همسر ندارند. نيز مردان زيادي عملا موقع بارداري همسرشان در آمريكا رابطه جنسي ديگري را تجربه مي كنند. تجاوز جنسي به همجنس يا غيرهمجنس يا حيوانات، بين مردان شيوع بيشتري دارد.
علل تنوع طلبي مردان
- مرد با خارج از خودش در ارتباط است با درون خودش در ارتباط است
- از نظر زيستي زن آسيب پذيرتر و محدودتر است (بارداري)
- مرد آزادي عمل و امكانات (قدرت و مال) بيشتري داشته و در طول تاريخ در جوامع مختلف چند زني بوده است. بسياري از زنان حاضر مي شدند، همسرِ مرد قدرتمند و پولداري شوند.
- در حيوانات با توجه به قدرت، زنان بيشتري داشتند.
- مهريه اي كه در جوامع مختلف مرد مي دهد عملا در ازاء تملك جنسي از زن است.
- انحرافات و اختلالات جنسي بين مردان بيشتر از زنان است.
اسلام آمده با حدود شرعي و عقلي، تنوع طلبي مردان را چهار چوب داده است و مانع خيانت و عهدشكني و ضايع كردن خانواده ها شده است. برخلاف تصور افرادي كه شناخت كمي از اسلام دارند اسلام براي گرفتن همسر دوم شروطي دارد كه راحت نيست و مانع اجحاف و ظلم به زن اول و دوم مي شود و عملا افراد كمي مي توانند دو همسر داشته باشند.
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_امام_زمانم✨
مۍشودروشنۍچِـشمِمنازراهبرسد...؟
انتظآرمنازامروز،بہآخَـربرسد...؟
درڪویر؎ڪهپرازسوزوپرازتشنگۍست؛
مۍشودشبنمۍاَزآیہڪوثربرسدシ..!؟🤍
السلامعلیڪیابقیھاللہ🌱
#اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌸
____◇___•🦋•___◇____
@rkhanjani
____◇___•🦋•___◇____
#پاےدرسدلღ
💠اگر قطعهای از زندگی شما را امام زمان(علیه السلام) تعیین کرده باشد، ارتباط شما با آن قطعه چگونه است؟
✍ #استاد_پناهیان :
✳ کلّ قطعات زندگی ما را خدا برای ما تعیین کرده
اگر به فرض مثال، امام زمان شما به شما فرموده باشند
«شما در این رشته تحصیل کنید، شما در این مدرسه درس بخوانید،
👈🏻شما در این خانه یا در این محله زندگی کنید،
🔹شما این همسر یا این شغل را انتخاب کنید...»
🔶بعد شما میروید این شغل، این مدرسه، این همسر یا این خانه را انتخاب میکنید
و یک عمر هم عشق شما به این است که «آقا و مولایم فرمودهاند»
✳اگر شما بر اساس چنین رؤیایی، خانهای را بخرید، دیگر با بد و خوب آن خانه میسازید،
🔴 اگر هم گیرِ یک همسایۀ بد بیفتید، صبر میکنید و میگویید:
✅«چون آقا گفتهاند به اینجا بیاییم؛ پس حتماً تحمل اذیتهای این همسایه، بخشی از امتحان من است...»
💢اگر یک قطعهای از زندگی شما را امام زمان(علیه السلام) تعیین کرده باشند، ارتباط شما با آن قطعه از زندگی خودتان کاملاً متفاوت خواهد شد.
🔆حالا فکر کنید به اینکه کلّ بساط زندگی را چه کسی برای ما فراهم کرده است؟
🔰چه کسی اینطوری طراحی کرده است که ما به حیات پرتکاپوی خودمان ادامه بدهیم و به یک نقطهای برسیم؟
✅کلّ زندگی ما را خدا برای ما تعیین کرده است،
اصل زندگی ما را خدا تعیین کرده و ما را درون این زندگی قرار داده است.
🔶 این جزئیاتی که در حیات ما اتفاق افتاده، همه را خدا طراحی کرده است،
🔴نه ابلیس!
✳همۀ اینها طراحیشده توسط پروردگار عالم است و ما باید دست خدا را هم بهخاطر این زندگی ببوسیم
|🌿@rkhanjani
💥 کسی که از یک حَبّهقند نمیگذرد، چطور میتواند از یک کلّهقند و از کارخانۀ قند بگذرد؟!
◀️ «انسانی که با دنیا تسویهحساب کرده، میتواند اهل سبقت نسبت به آخرت باشد و اِلّا کسی که هزار هوس دنیایی در دلش هست، این هوسها کِی میگذارند که آدم اهل سبقت باشد؟ یک هوسش مانع میشود؛ یک آرزویش مانع میشود.
◀️ آنهایی که با همهچیز تسویهحساب کردند اهل سبقتاند. آنهایی که یک عمر تمرین کردند و از لذتهای کوچک گذشتند و اهل ایثار در کوچکها بودند، در همۀ هستی خودشان هم میتوانند اهل ایثار و سبقت باشند و در پیشِ روی سیدالشهدا(ع) خونشان را بدهند و دون الحسین(ع) شهید بشوند.
◀️ یک عزیزی تشبیه زیبایی داشت، میفرمود اگر کسی از یک حبهقند نگذشت چطور از یک کلهقند میگذرد؟! اگر از یک کلهقند نگذشت چطور از کارخانۀ قند میگذرد؟
تمرین میخواهد! آدم در آن روزی که باید در مقابل یک حبۀ قند مقاوم باشد و نیست، چطور از خود انتظار دارد که وقتی کارخانۀ قند پیشنهاد شد گذشت کند؟ انسانی که با هوسهای کوچکش درگیر نیست و زیر پای هوسهای کوچکش قرار دارد و در چنگال هوسهای کوچکش اسیر است و تمرین نکرده که عبور کند، چطور میتواند در صحنهای که همۀ آمال و آرزویش میآید، اهل سبقت و سرعت باشد و کوتاه نیاید؟
◀️ آن کسانی که در کمک کردن به دین و در یاری کردن اولیاء خدا اهل سبقت و جلودار بودند، این خصوصیت را داشتند که اهل سبقتها و سرعتها و معرفتها و توجه به غنیمتها و فوزها بودند و از این غنیمتها و فوزها غافل نبودند و در پشتسر، تمرینهای مستمر اینها برای سبقت جستن و جلوداری در نصرت دین خدا و اولیاء الهی بوده است.»
#استاد_میرباقری
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
#رمان_مسیحا #قسمت_بیست_ویکم ﷽ حورا: تمام سالهای زندگی ام را زیرو رو کردم، دیدم همه جایش عطری از ایل
#رمان_مسیحا
#قسمت_بیست_ودوم
﷽
حورا:
آتوسا یکی از ابروهای هاشورخورده اش را بالاداد نگینی که زیر ابرویش چسبانده بود، برقی زد.
من از همان جایی که ایستاده بودم داد زدم:« برو پی کارت بیشعور»
خون در چهره کت سفید دوید اما لبخند تصنعی زد و رو به آتوسا پرسید:
« توکه مثل دوستت اُمل نیستی؟»
بعد نگاه خریدارانه ای به آتوسا انداخت. آتوسا عصبانی و دلشکسته به او پشت کرد و به طرف من قدم برداشت که کت سفید، گیس آتوسا را کشید جوری که کشِ مویش در مشتِ کت سفید ماند. آتوسا جیغی کشید و داد زد: « داری چه غلطی میکنی عوضی؟»
کت سفید با خونسردی گفت:« کاری میکنم که دلم میخواد، مثل خودت»
من شروع کردم به داد و فریاد و کمک خواستن از مردم. چندنفری جمع شدند و با موبایلهایشان فیلم گرفتند. یکدفعه مردجوانی از موتورش پایین پرید و سمت ما آمد. بلافاصله دوستان کت سفید که تعدادشان با او به شش نفر میرسید، از آن طرف میدان از ماشین پیاده شدند و با مرد جوان درگیر شدند.
دونفرشان دستهایش را گرفتند و کت سفید ریشش را محکم گرفت. یکی شان چاقوی بزرگی از جیبش بیرون کشید و به طرف مردجوان حمله کرد.
من درمیان داد و فریادهایم رو به مردم التماس کردم:«توروخدا تورو امام حسین بیایین کمک....»
چندنفر که انگار تازه به خودشان آمده بودند جلو آمدند . یکدفعه نوجوان کوتاه قدی که چاقو کشیده بود از دوستانش جدا شد و فریاد زد: «خیط شد جیم شین برو بچ»
دیگر طولی نکشید که اطراف میدان آزادی از کت سفید و دارو دسته اش، پاک شد. من شال و کیف آتوسا را از زمین بلند کردم و به طرف آتوسا رفتم. بعد باهم به سمت مردجوان رفتیم که آورکتش را درآورده بود و روی گردن خونی اش میفشرد.
آتوسا مقابلش ایستاد و نگران پرسید:«میخوای زنگ بزنم اورژانس؟»
مردجوان روی زخمش را فشرد و گفت:«نه، فقط روسریتو سرت کن»
همان لحظه موبایلم زنگ خورد. خواهر کوچکم بود که با عجله گفت: «بابا داره میاد خونه چون گفتی حال نداری بری دانشگاه و بیاد ببینه رفتی با دوست...»
تلفن را وسط حرف هایش قطع کردم.
برای دوستم تاکسی گرفتم و خودم هم فورا به خانه برگشتم.
به خانه که رسیدم هنوز قلبم تند میزد. سریع لباسهایم را عوض کردم و رفتم طرف کتابخانه که صدای بسته شدن در خانه راشنیدم.
پدرم بلند سلام کرد. سلامی گفتم و خودم را کم توجه جلوه دادم. شاید اتفاقی دست بردم سمت آخرین کتابی که دفعه پیش خوانده بودم: ”دریچه مخفی!” بازش کردم :
روی دو زانو نشستم. گرمای خورشید را روی موها و دستانم حس میکردم اما پشت پلک هایم یخ کرده بود. درخشش کوچکی از چمن های کنار پای راستم شروع شد و در مردمک چشمانم شکوفا شد.
نمی دانستم آن چیست ولی نمی خواستم لمسش کنم. ناگاه دگرگونی در محیط اطراف با تغییر اندازه
مردمک چشمانم شروع شد.
چیزی شبیه طوفان اما خفیف تر، پیرامونم به جنب و جوش افتاد. برگهای فرو افتاده ی درختان دورم
حلقه میزدند و در دستان باد پراکنده میشدند. ناگاه احساس کردم هجم بزرگی از انرژی برقلبم وارد شد. جوری که انگار مدتها برعکس آویزان شده باشم، خون در صورتم دوید. باورم نمیشد. صورت پدرم را
مقابلم دیدم. چشمهایش به من میخندید ولی لبهایش بسته بود. به طرفش دویدم و کبوتر بغضم را در
آسمان آغوشش، رها کردم. سرم را به بازوهای محکمش تکیه دادم و گفتم: منو ببخش.
موهای کوتاهم را نوازش کرد و با مهربانی گفت:تقصیر تو نیست ماری... "
سنگینی نگاه پدر را حس کردم. برگشتم طرفش.
به قلم سین کاف غفاری
🌸 @rkhanjani
✅پرسش:
دو روز پيش شوهرم اومد خونه ي مادرمينا و گفت شام بريم خونه ي مادر شوهرم منم نرفتم چون اونا خيلي بي احترامي بمن ميکنن بچم چهل روزشه خودشم ج تلفن نميده ميگه اخلاقت بده و تا معذرت خواهي نکني باهات حرف نميزنم .....خلاصه مادر سوهرم خيلي دخالت ميکنه چ راهکاري داريد حالا گفتن ميخوايم طلاق بديم چيکار کنم بخاطر بچه و حرص خوردن پدر و مادرم ناراحتم
🌺پاسخ:
بزرگوار قبل ازهر چيز تولد فرزندتان را به شما تبريك عرض مي كنم.
يكي از اختلافات رائج، مباحث عروس و خانواده شوهر است. اين اختلافات علل مختلفي دارد عمده ترين آنها عبارتند از:
پيش داوري و ذهن خواني: معمولا چون در فرهنگ ما ذهنيت قالب اين است كه عروس و مادر شوهر نمي توانند با هم صميمي باشند از قبل ذهن طوري تنظيم مي شود كه ناخودآگاه روابط به سمت تيره شدن و سوءتفاهم مي رود
مداخله: گاهي خود افراد مداخله گر هستند يعني بدون توجه به حريم خصوصي ديگران در زندگي آنها سرك مي كشد.
بدگويي: گاهي افرادي از روي غرض و مرض به جاي ايجاد صلح و آشتي با وسوسه ها و بدگويي روابط را تيره مي كنند.
واقعا گاهي مادر شوهر قصد مداخله ندارد ولي تصور مداخله گر بود سبب مي شود با او سرد برخورد شود مثلا براي تربيت فرزند، عروس مي گويد من مادرم چرا او بايد تذكر بدهد و گوشه كنايه بزند ولي مادراني هم كه با ما مشاوره مي گيرند مي گويند ما هم نوه خودمان را دوست داريم و اگر چيزي مي گوييم از روي غرض نيست تجربه خود را مي گوييم.
مادرشوهر مداخله گر
اگر واقعا مادر شوهري مداخله گر باشد نبايد با او در افتاد به خصوص اگر فرزندش متوجه مداخله هاي او نيست و حس مادر و فرزندي مانع توجه به دخالت ها باشد. بايد طوري زندگي كنيد كه شوهرتان متوجه شوند و ايشان مادرشان را جهت دهند. در روابطي كه مستمر است نبايد خودخوري كرد و نبايد تهاجمي و پرخاشگرانه برخورد كرد بايد با قاطعيت برخورد كرد قاطعيت به معناي تند و تيزي و موشك جواب فشنگ نيست. قاطعيت يعني صميمي بودن، صريح بودن، احترام متقابل و احترام به آزادي طرف مقابل.
شما هسته زندگي خود و شوهرتان را با چنگ و دندان حفظ كن. نبايد براي اين روابط كل زندگي متأثر شود وگرنه به تدريج از كاه كوه مي سازيد و حتي نمي توانيد نقاط مثبت زندگي همسرتان را ببينيد او هم همين طور متقابلا روي لجبازي مي افتد و براي هيچ اصل زندگي زناشويي شما تيره مي شود.
اينجا با ترفند صلح برقرار كنيد ولي براي روابط بعدي بايد حساب شده تر برنامه ريزي كنيد. اگر مقدور است از واسطه اي مقبول كمك بخواهيد غيرمستقيم با وساطت زمينه ارتباط را فراهم كند.
كينه ها و نفرت هاي درون خود را دفن كنيد بخشش به شما كمك مي كند تا خودتان آرام باشيد و بالاترين خدمت به خودتان است و البته معامله با خداوند است خدا فرمود: ببخشيد شما دوست نداريد بخشيده شويد؟
آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
✅تذكر روان شناختي:
تلاش كنيد با خواب كافي و استراحت و رسيدگي به تغذيه، ارتباط با دوستان قديمي و همدل، نوشتن خاطرات تلخ و نگراني ها(پالايش رواني) و ارتباط با خداوند و ائمه(ع)، صدقه، دعا، ظرفيت جسمي و ذهني، اجتماعي و معنوي خود را افزايش دهيد. ايام بارداري و زايمان ممكن است ظرفيت شما را كاهش مي دهد و شما را حساس و زودرنج مي كند.
🌺
☘🌺@rkhanjani
🌺☘🌺
⭕️ بزرگراه آسمان
✳️ اینجا کوچهای بنبست در روستای "کوم له" شهرستان لنگرود است.
✳️ در این کوچه ۹ شهید از رزمندگان دفاع مقدس زیسته و تربیت شدهاند و برای همین در این کوچه هم خانواده ۳ شهید هست و هم خانواده ۲ شهید آن هم در حالی که کمتر از ۱۰ خانه در این کوچه وجود دارد!
✳️ این کوچه بنبست "بزرگراهی به آسمان" است و ارزش آن به برکت شهدایی که در آن نفس کشیده و به ملکوت رسیدهاند، از همه دنیای رنگین دنیاطلبان بیشتر است. این کوچه در آسمانها مشهور است و زیارتگاه فرشتگانی است که از نور و عطر ۹ شهید آن سرمست و مدهوشند!
✳️ این کوچه سند حقانیت امام و انقلاب اوست، سند برتری امت خمینی بر یاران رسول الله است و تضمین اتصال قیام روح خدا به صبح ظهور ...
@pas_kouchehaie_enghelab
#روزمان_را_چگونه_آغاز_کنیم؟
#باامید
———🌻⃟————
@rkhanjani