استاد[ #سعادتپرور رحمةاللهعلیه] میفرماید:
در رابطه بین خود و خدا تنگنظر نباشید.
اگر دیدید غذای امروز شما خوب نبود، فکر نکنید #رزق و روزی شما محدود شده است، بلکه نگاه کنید و ببینید امروز چه عنایاتی به شما شده است! آیا زیارت رفتید؟ سلامی به اهل بیت عصمت عرضه داشتید؟ به کسی چیزی آموختید؟
همه اینها #رزق و روزی انسان است. اگر برای انسان #توجه حاصل شود میفهمد که خداوند تبارک و تعالی علی الدوام به او رزق و روزی میدهد.
📚برگرفته از کتاب #رهآورد_آسمان
(شرح حدیث معراج)
•••✾•┈🍃💐🍃┈•✾•••
@rkhanjani
#خانمها_بدانند
وقتی شوهرمون عصبانی شد چکار کنیم؟
در درون هر مردی یک مرد آهنین وجود دارد که موقع مشاجره با همسر فعال میشود
اگر موقع مشاجره و عصبانیت مرد ، چه شما مقصر باشید و چه نباشید، مرد را تایید کنید و یک جمله بگویید
#حق_با_شماست
آن مرد آهنین, درون شوهر فرو کش می کند واو تبدیل به پسر بچه ای خوب ومهربان میگردد.
🍂حالا خانم می تواند در فضایی آرام تر وبه دور از خشونت حرفها ی خود را بزند بدون این که رابطه آسیب ببیند وتنش های زیادی بار بیاید.
🍃از اعجاز این جمله غافل نباشید
با هوش باشید ومرد آهنین درون شوهرتون را رام کنید
#زندگی_مشترک
🌸@rkhanjani
#ازدواج
⁉️ زوج های خوشبخت چه میکنند؟
💠 پژوهشها حاکی از آن است که اگر زوجین در هفته *فقط5ساعت* را صرف زندگی مشترکشان کنند روابط بهتری خواهند داشت.
✅کارهایی که زوجهای #خوشبخت میکنند را به شما توصیه میکنیم:
1️⃣ خداحافظی:
❤️ این زوجها هر روز قبل از #خداحافظی، درباره کارهایی که قرار است در آن روز بکنند هماهنگیهایی را انجام میدهند.
( 2دقیقه در روز، 6 روز در هفته، جمعاً 12دقیقه).
2️⃣ تجدید دیدارها:
🧡 این زوجها در پایان هر روز کاری یک گفتگوی #آرام و #بیاسترس با هم دارند. در این فرصت آنها میتوانند روابط خود را عمیقتر سازند و از خستگی و دل مشغولیهای هم آگاه شوند.
( 20دقیقه در روز، 6روز در هفته، جمعاً 2ساعت در هفته).
3️⃣ ابراز محبت:
💛 این زوجها محبت خود را از طریق رفتارهایی همچون #لمس_کردن هم، #روابط_عاشقانه و #بخشش در مواقع مناسب ابراز میکنند.
( 5دقیقه در روز، 7روز در هفته، جمعاً 35دقیقه در هفته).
4️⃣ قرار هفتگی:
💙 این زوجها یک #قرار_هفتگی دو نفره در فضایی خلوت و #آرامش_بخش برای تازه کردن #عشق خود دارند.
( 2ساعت در هفته).
5️⃣ تحسین و قدردانی:
💜 این زوجها هر روز حداقل 5بار #قدردانی و محبت صادقانهای بین خود رد و بدل میکنند.
( 5دقیقه در روز، 7روز در هفته، و جمعاً 45دقیقه در هفته).
#خوشبختی
#همسرانه
#راهکارها
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
#رمان_مسیحا #قسمت_بیست_ودوم ﷽ حورا: آتوسا یکی از ابروهای هاشورخورده اش را بالاداد نگینی که زیر ابرو
#رمان_مسیحا
#قسمت_بیست_وسوم
﷽
ایلیا:
اینکه حافظ مرا مسیحا خطاب کرده بود. حال خوشی به دلم داده بود. عمو کتاب را به من رسانده بود و من همان شب بازش کردم. زیاد حوصله کتاب قصه و رمان را نداشتم اما وقتی اولش خواندم سرگذشت یک فرمانده واقعی ست، شروع کردم به خواندن. اینکه محمد داستان، شبیه خودم در بچگی پدرش را از دست داده بود یکجورهایی احساس نزدیکی و همدردی در دلم ایجاد کرد. اما فرقش با من این بود که محمد از بچگی رفته بود سراغ کار و برداشتن بار از دوش مادرش ولی من همیشه سرگرم درس و باشگاه و وقت گذرانی با رفقایم بودم و همیشه طلبکار از سرنوشت و تقدیر!
احساس کردم قلبم فشرده میشود. کتاب را بستم و چشم هایم را روی هم گذاشتم. من چقدر با محمد دیروز و سیدطاهای امروز فرق داشتم! چیزی ذهنم را قلقلک داد: تو بیخود به این مسیر نیفتادی!
صبح فردا زودتر از آنچه فکرش را میکردم با یک خبر بد از راه رسید. مادربزرگم دیشب سپرده بود امروز با میثم برویم پرتقالهای باغچه اش را بچینیم،. دیشب هرچه گفت سرشلوغ بودیم و نشد. سراغ میثم را نگرفتم هنوز از او دلخور بودم. خودم رفتم. خانه ی عزیز جانم. هرچه زنگ زدم جواب نداد. به حساب اینکه منتظرم است، کلید را نیاورده بودم. از دیوار کشیدم بالا و پریدم داخل حیاط. خانه سوت و کور بود. رفتم داخل خانه دیدم کسی نیست. دوباره آمدم بیرون به سرم زد بروم حیاط پشتی که یک راهروی آجری باریک و تمیز بود که همیشه بوی نم خاک میداد. یکدفعه دلم ریخت. مادربزرگم را دیدم به صورت خورده زمین. بلندش کردم صدایش زدم ولی جواب نداد. زنگ زدم به عموی بزرگم. حورا جواب داد. نمیخواستم بترسد، عجله ای خواستم گوشی را بدهد به عمو، جریان را گفتم. عمو گفت تنفس و ضربان قلبش را چک کنم و سریع ببرمش بیمارستان. سرم را به قلب عزیزجانم نزدیک کردم. همانطور که او از بچگی هایم سرم را بغل میگرفت. آغوشش هنوز بوی یاس میداد. نفس راحتی کشیدم و خدا را شکر کردم. در راه بیمارستان با بقیه تماس گرفتم اما آنقدر هول بودم که اشتباهی یکبار دیگر به خانه عموی بزرگم زنگ زدم. بازهم حورا جواب داد صدایش تشویش داشت و صدایم التهاب! :
+الو ایلیا
-ببخشید اشتباه گر...
+توروخدا بگو چیشده دق کردم
-هیچی یعنی...
+د بگو دیگه
تا آن موقع نشنیده بودم صدایش را بالا ببرد. با این حال از تحکمی که در کلامش بود، خوشم آمد. همه چیز را گفتم و پرسید کدام بیمارستان میرویم.
به بیمارستان که رسیدم. تلفن هایم را دیگر جواب ندادم. مادربزرگ را بردم اورژانس و افتادم دنبال دکتر و بقیه کارها، عموی بزرگم زودتر از همه رسید و رفت صندوق، کم کم بقیه از راه رسیدند اما نگهبان نمیگذاشت وارد بخش شوند. عمو گفت بروم بیرون به بقیه بگویم حال مادربزرگ وخیم نیست تا از نگرانی دربیاییند.
سلام کردم و داشتم به سوالهایشان جواب میدادم که حس کردم کسی از پشت سر به طرفم می آید. بوی عطر تندی در مشامم پیچید، یکدفعهخودم را کنار کشیدم جوری که شانه ام محکم به دیوار خورد، زن پرستاری که دستهایش پر از وسیله بود، باعجله از کنارم رد شد.
دیدم حورا لبخند کوچکی زد.
گفتم دکتر تاکید کرده امشب باید عزیزجان اینجا بماند، بحث شد که چه کسی آن شب کنار مادربزرگ بیدار بماند. خودم فورا گفتم: «من می مونم»
هیچ کس مخالفت نکرد.
وقت خداحافظی حورا انگار میخواست چیزی بگوید. یکی دوبار دهن باز کرد اما پشیمان شد. آخر سر راه چند قدم رفته را برگشت و بی مقدمه پرسید:
+اون کتابی که از بابام گرفتی رو برا چی میخواستی؟
-یکی از دوستام
+اسمش چیه؟
-سیدطاها
+دوستتو نمیگم، اسم کتابو میگم
-آهان... مسیح کردستان
+خودت... خوندیش؟
-دارم میخونم
+پس... تموم که شد برام تعریفش کن
-فکرکنم از اون کتاباییه که باید خودت بخونی...
انگار دلخور شد که بی خداحافظی رفت.
به قلم سین کاف غفاری
🌸 @rkhanjani
#سلام_مولاجانم
سلام مهدی جان
ای یوسف غایب از نظر، ادرکنی
ایام نمیشود به سر، ادرکنی ...
فریاد تمام شعرهایم این است
ای منجی عالم بشر، ادرکنی ...
یا فارس الحجاز ادرکنی
اللهم عجل لولیک الفرج
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بیعت واقعی با امام زمان(عج)
🔵 کارامون رو با پسند امام زمان و آنچه که او دوست داره تنظیم کنیم.
🎙#استاد_عالی
@rkhanjani
🔹آیت الله حاج آقا مرتضی تهرانی (ره)
انسان برای رسیدن به لذت و کمال مادی، که محدود و متناهی است، باید تلاشِ فراوانی انجام دهد. مثلاً، ابتدا باید به دنبال کسبِ درآمد برود و مواد غذاییِ لازم را بخرد و بِپزَد و سپس چند دقیقه از خوردنِ آن غذا لذت ببرد. انسان برای این لذتِ محدود زحمت بسیاری متحمل میشود.
حال اگر در جهانِ هستی لذتِ معنوی وجود داشته باشد، که این لذتِ معنوی نامتناهی و نامحدود باشد، برای رسیدن به آن انسان چقدر باید تلاش و کوشش کند؟ بدونِ شک برایِ رسیدن به لذتهای معنوی باید تلاشِ بیشتری نسبت به لذتهای مادی صورت پذیرد
@rkhanjani
🌺شادمانترین مردم،
بهترین چیزها را در زندگی ندارند
بلکه آنها بهترین
"برداشت"
را از زندگی دارند.👌
#نکات_آموزنده
#موفقیت
@rkhanjani
‼️ اول #زن باید تغییر کند یا #مرد؟ 🤔
بین زن و شوهری اختلافی پیش امده بود و آن ها برای حل اختلاف خود ، خدمت یکی از علمای بزرگوار رسیده بودند .
خانم می گفت :
من میخواهم همسرم مانند امیرالمومنین (ع) باشد❗️
آقا نیز میگفت من حرفی ندارم اما تو اول مانند حضرت زهرا(س) شو تا من هم مانند امیرالمونین (ع) بشوم ،
این حرف باعث ایجاد دعوایی بین زن و شوهر شده بود .
آن عالم بزرگوار با حالت نیمه جدی به خانم گفتند :
(خانم شما اول مانند فاطمه زهرا(س)باش تا همسرت مانند امیرالمومنین (ع)بشود!
چون قرآن اول گفته (هن لباس لکم)
خانم شما برای مرد لباس باش تا مرد هم از شما یاد بگیرد.
خانم ها نباید ناراحت شوند که چرا زن باید اول تغیر کند .
🌸دلیل این اولویت جایگاه تربیتی زن است,
جایگاهی که مفهوم آن ( از دامن زن مرد به معراج می رود ) است.
🌹برای اینکه خانم ها مدیر تربیتی هستند و هرجا سخن از تربیت و گذشت است ، اول اسم زن ها آمده است.
پیامبر اسلام (ص) ۳ بار احترام به مادر را گوشزد کرده و یک بار احترام به پدر را
و اینکه گفتند بهشت زیر پای مادر است
همه اینها اهمیت و بالا بودن
#ارزش_زن_نسبت_به_مرد_است .
#زندگی_مشترک
@rkhanjani
#همسرداری
❌ #تکرار بیش از حد
⚠️ بعضی مواقع برای تغییر رفتارهای همسرمان، به تکرار بیش از حد متوسل میشویم و مرتب رفتار او را به رویش میآوریم و از او میخواهیم آن را تغییر دهد.
⚠️وقتی مسئلهای بیش از حد تکرار شود، جایگاه و اهمیت خود را از دست میدهد و به مسئلهای پیش پا افتاده تبدیل میشود.
⚠️زن و شوهرها باید توجه داشته باشند که در صورت متوسل شدن به این شیوه، ضمن عصبی کردن طرف مقابل، امکان موفقیت را از دست میدهند.
@rkhanjani
✅دو ساله ازدواج كردم و به امور مذهبی خیلی پایبندم .اما همسرم اهل نماز نیست و میگه پیامبر و ایمه رو قبول نداره
ماه رمضان گاهی روزا روزه میگیره. به مشكل بر میخوره نذر میكنه .حرم امام رضا میره و نماز میخونه اونجا احساس میكنم از رو لجاجت و غرور میگه اعتقادی به دین نداره..
به نظرتون همچین كسی مرتد حساب میشه ؟
✅شما همسرتان را خیلی دوست دارید، اینکه نمازش را گاهی اوقات نمیخواند و به سعادت خودش آسیب میزند موجب ازار شما شده است. مناسب است از محبتهایی که در این سالها به شما داشته است برای او صحبت کنید و بگویید که دوست دارید در دنیا و آخرت در کنار او باشید و او شما را حمایت و پشتیبانی کند. او دست شما را بگیرد و به مراتب بالای بهشت ببرد.
کارهای معنوی و مذهبی دیگری که انجام میدهد را خیلی بزرگ کنید و به او افتخار کنید، تا احساس ارزشمندی و توانمندی در امور معنوی کند. هنگام نماز از او بخواهید که باهم نماز بخوانید. در این شرایط نمازتان را کمی کوتاهتر بخوانید و خیلی به مستحبات نپردازید تا همسرتان با شما همراه شود.
بایستی مراتب بالای ایمان را به همسرتان تحمیل نکنید تا بتدریج او نیز رشد کند و نماز با مستحبات بسیار بخواند.
درباره گذشته سرزنش نکنید، درباره آینده نگران نباشید، بلکه از او نماز امروز را بخواهید.
درباره احساسات خودتان هنگامی که او نماز میخواند صحبت کنید، بگویید که به او افتخار میکنید که نماز میخواند.
در نهایت بدانید که شما نمیتوانید افکار و احساسات و رفتار همسرتان را کنترل کنید، تنها میتوانید او را به راه راست تشویق کنید، او خودش بایستی تصمیم بگیرد که سعادت حقیقی را انتخاب کند. در درونتان بدانید که اگر همسرتان نماز نخواند، کافر نشده است، بلکه مؤمنی ضعیف الایمان است و شما بایستی او را دوست بدارید و به او محبت کنید چون مردی مؤمن است، اگرچه دچار ضعفهای بزرگی هست اما از دایره ایمان خارج نشده است.
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
#رمان_مسیحا #قسمت_بیست_وسوم ﷽ ایلیا: اینکه حافظ مرا مسیحا خطاب کرده بود. حال خوشی به دلم داده بود.
#رمان_مسیحا
#قسمت_بیست_وچهارم
﷽
ایلیا:
تا صبح بالای سر مادر بزرگ کتاب خواندم. حالش بهتر بود. دکتر میگفت خدارو شکر سکته نبوده و یکی دو روز دیگر میتواند برگردد خانه البته باید تحت مراقبت باشد. عمه ام زنگ زد. قرار شد از شهرستان بیاید و یک مدت خانه عزیزجان بماند. منهم برگشتم خانه و وسایلم را جمع و جور کردم زنگ زدم به سید طاها و گفتم فردا میروم پیششان. یک خنده مردانه ای کرد که سرحال آمدم. گفتم کتاب را گیرآوردم و برایش می آورم اما گفت: من خوندمش فقط میخواستم تو هم بخونیش.
تلفن را که قطع کردم حورا پیام داد: امروز میای دانشگاه؟
نوشتم:باید بیام اما کمی دیرتر... یکم کار دارم. اما اگر بگی بیام برسونمت؟
جوابی نداد. خریدهای خانه را انجام دادم و دوش گرفتم. ناهار خوردم و کمی با مادرم حرف زدم. بعد برای کلاس بعد از ظهر استاد صادقی، راهی دانشگاه شدم. خسته و کوفته بودم و چشم هایم از سرخی راه نداشت. بعد از کلاس تازه یادم آمد نماز ظهر و عصرم را نخواندم. رفتم وضو گرفتم و راهم را کشیدم سمت نمازخانه.
بعد از نماز وقتی کفش هایم را می پوشیدمکه میثم را دیدم:
-سلام داداش🙃
+گیرم که علیک سلام😒
-ایلیا تو هنوز سر اون قضیه ناراحتی؟ 😀
+نه پس خوشحالم😐
-خب آخرش چیشد؟🤔
+به کوری چشمت دارم برمیگردم سر پروژه😁
یکدفعه یک بسیجی آمد طرفمان، میثم گفت: یاابوالفضل باز یکی از اینا😑
به هردومان سلام کرد و رو به من گفت: شما آقا ایلیا هستین درسته؟ 🙂
گفتم: بااجازه تون😐
بسته ای دستم داد و گفت: حالا که راهی هستین اینو برسونید دست سیدطاها... لطفا🖐️
همان موقع با شنیدن صدای حورا جا خوردم: «باز میخوای بری؟»
چشمهایش پر از حیرت و حسرت بود.
مشتم را آهسته باز کردم بسته را گرفتم و رفتم طرف حورا آهسته گفتم:
+این دو هفته هم نیومده بودم که بمونم...
- دیگه کجا؟
+میخوای بعدا راجع بهش حرف بزنیم اینجا...
-چیه آبروت میره جلو دوستات با من حرف بزنی؟ خب بهشون بگو این دختر بدبخت دخترعمومه که من اصلا آدم حسابش نمی کنم...
+خواهش میکنم آرومتر بیا بریم تو محوطه حرف بزنیم.
به طرف فضای سبز دانشگاه رفتم. حورا هم با عصبانیت دنبالم راه افتاد. چند قدم جلوتر
کلاسورش را بالا برد و محکم به شانه ام کوبید و گفت: میخوای جوابمو بدی یا نه؟
دلیل رفتارش را نمی فهمیدم. به طرفش برگشتم و آرام گفتم:
+چی میخوای بدونی؟
-کجا میخوای بری؟
+سر پروژه
-سر پروژه یا پیش بسیجیا؟
+خب اونا هم هستن چون آقا گفته برن روستا برا کمک به بچه های محروم...
-آقا کیه؟ کدوم روستا؟
+رهبر که...
-باورم نمیشه!
+چی رو باورت نمیشه؟
-اینکه بسیجی شده باشی! ولی... تو ورزشکار بودی ایلیا
+هنوزم هستم
-ولی تو فرق کردی، خیلی...
+هر تغییری بد نیست. اینو یه روز خودت گفتی
-آره ولی تو...ازم دور شدی ایلیا
+گاهی وقتا دور شدن مقدمه نزدیک تر شدنه...
گریه چشمان شیشه ای حورا را لبریز کرد. خداحافظی نکرد. نگذاشت جمله دیگری بگویم. فقطدوید و از کنارم عبور کرد. احساس کردم قلبم از جا کنده می شود. دلیل بالارفتن ضربان قلبم را نمی دانستم... شاید هم میدانستم ولی نمی خواستم باور کنم!
به قلم سین کاف غفاری
🌸 @rkhanjani
و عسی ان تکرهوا و هو خیر لکم...
و عسی ان تحبوا و شر لکم ...
———🌻⃟————
@rkhanjani
#روزمان_را_چگونه_آغاز_کنیم
———🌻⃟————
@rkhanjani