نسیم فقاهت و توحید
#رمان_مسیحا #قسمت_سی_وششم ﷽ حورا: خانم قدیریان با نگاه مهربانی به صورت مشتاقم، گفت: «امام زمان(عج)،
#رمان_مسیحا
#قسمت_سی_وهفتم
﷽
حورا:
یکدفعه صدای ناآشنایی شنیدم: بچه ها دارن... فال شهدا میدن بیایین
دنبال جمعیت رفتم. اما چیزی نصیب دستهای بی قرارم نشد. میدانستم کارم خراب تر از آن است که چنین برکتهایی نصیبم شوند. خودم را کشیدم کنار. سر که بلند کردم، ماکتی روی سکوی کوچک مقابلم دیدم. معنی لرزش قلب را آنجا فهمیدم. جلوتر رفتم و خوب نگاهش کردم. ماکت حرم امام حسین(ع) بود. با چشمهایم وارد حرم شدم با نگاهم مقابل ضریح زانو زدم و با قلبم مشبک های خوشبو را بغل
گرفتم. از ساختمان بیرون رفتم. اشکهایم به سمت لب هایم صف کشیده بودند. زمزمه کردم:
« چیکار کنم؟!»
همان موقع نسیم آرامی دور چادرم طواف خورد و از کنار صورتم عبور کرد. صدای هق هق گریه ام بلند شد. روی زمین نشستم و با خودم فکر کردم روی همین خاک چند نفر به زمین افتادند تا من امروز آزادانه روی این زمین قدم بردارم و کسی متعرضم نشود!
کسی از روبرویم جلو آمد. خم شد. بی آنکه چیزی بگوید کاغذی را که در طلق زرد رنگی پیچیده شده بود، کنارم گذاشت و رفت.
با بهت کاغذ کوچک را از طلق بیرون کشیدم. درونش فقط یک جمله نوشته شده بود:
” سرخی خونم را به سیاهی چادرت امانت سپردم.”
دیگر نمیدانستم با دل مجنونم چه کنم. به خودم که آمدم بچه های اتوبوس دورم جمع شده بودند.
یکی شان میگفت: «خوشبحالش فال شهدا گیرش اومد به ما نرسید. »
حال خراب بود. خانم قدیریان میخواستم مرا درمانگاه ببرد اما اصرار کردم که نمیخواهن. به آب قند راضی شد. دل خیلی شکسته بود از ته دل گریه میکردم. باران گرفت!
وقتی به اردوگاه برای استراحت برگشتیم،تلفن خاموشم را از کیفش بیرون آوردم.با اینکه دلم میخواست گوشه ای تنها بمانم اما میدانستم خانواده ام نگرانم هستند. تلفنم را به برق زدم. بلافاصله پس از روشن کردن موبایلم یک پیام غیرمنتظره روی صفحه گوشی ظاهر شد:
یک شعر از طرف ایلیا بود:
از عشق گذشتم به تو مدیون شدم آخر
در رنجِ غمِ هجرِ تو مدفون شدم آخر
آرام و پر از درد چو یک قاصدک آن روز
از چشم تو افتادم و دلخون شدم آخر
با خطِ سپیدی بسپردی که بخندم
من عهد شکستم زِتو محزون شدم آخر
میخواستم از عشق فدایی تو باشم
اینجا چه هوایی ست که مجنون شدم آخر؟
مردمک چشمانم مثل دستانم میلرزید. خیلی سعی کردم با ایلیا تماس بگیرم اما گوشی او خاموش بود.
سرم را به دیوار تکیه زدم. قطره های اشک در عبور از چشمانم سبقت میگرفتند. دوباره زیر لب زمزمه کردم:
به کجا می کِشانی ام ؟ چه شود ختم ِ کار من؟
تا جمع شویم و برسیم کرمانشاه در حال خودم بودم وقتی رسیدیم استراحتگاه ده نفر از دخترها آمدند نزدیکم حلقه زدند. یکی شان پرسید:« امشب
بحث ریاضی کنیم یا ...؟ »
یکی دیگر از دخترها با شوق گفت: «پزشکی، بحث پزشکی»
دختر سبزه و خنده رویی که روبه رویم نشسته بود، گفت: «پس من شروع میکنم؛ توی يكي از كنفراسا كه يكي از استادای دانشگاه در مورد اعجاز و بلاغت قرآني سخنرانی میکرد؛ مي گفت که اگه یک کلمه از قرآن جا به جا بشه یا حذف و اضافه بشه، معنی آیه ناقص میشه و مفهومو نمی رسونه.
یکدفعه یکی از دانشجوها که تفکرات بی دینی داشت، از جاش بلند شد و گفت: من حرف شما رو قبول ندارم...
به قلم سین کاف غفاری
🌸 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙#استاد_مسعود_عـــالے
أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ ۖ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ .
اگر سپاس گزاری کنید ، قطعاً نعمتِ خود را بر شما می افزایم ، و اگر ناسپاسی کنید ، بی تردید عذابم سخت است .
@rkhanjani
💠....مهارتهای ارتباطی زوجین....
1️⃣ #مهارت_گفتگو:
✳️ مهارت گفتگو با همسر، هنری است که باید به مرور فرا گرفت.
🔹نه تنها در #خانواده، بلکه در محیط کار و حتی بین #دوستان هم بگومگو اجتنابناپذیر است. به عبارتی، مجادله تا زمانی که به راهحل منطقی منجر شود و در عین حال به هیچکدام از طرفین آسیبی وارد نشود، کاملاً طبیعی است.
در واقع ما باید سازنده صحبت کردن را یاد بگیریم!
♦️چند نکته در گفتگو با همسر:
✅ همواره #بامتانت
🔹 آخرین جروبحث شما به فریاد زدن و کوبیدن در منتهی شده است. شاید واقعاً حق با شما بوده است و به حق آنقدر عصبانی شدهاید، اما نکته اینجاست که در گفتگوی سازنده، باید با آرامش مکالمه کنیم.
🔅حتی با آرامش #احساسات جریحهدار شدهمان را بیان کنیم!
✅ وفاداری به سوژه:
🔹اگر کثیف بودن آشپزخانه موضوع جروبحث شماست، پس لطفاً فقط درباره همین موضوع گفتگو کنید. بسط دادن انتقادها به مسایلی که البته بهنظر خودتان بسیار هم به همین موضوع مرتبط است، نتیجه خوبی نخواهد داد.
🔅وقتی شما موضوع را به عدم موفقیت کاری و درآمد کم ارتباط میدهید، از طرف مقابل هم انتظار داشته باشید که برآشفته و هیجانی پاسخگوی شما باشد!
✅ هرچیز به وقتش!
🔹مهارت گفتگو با همسر را میتوان در پیدا کردن زمان و مکان مناسب برای بحث جستجو کرد. درست در زمان پایان کار روزانه و ورود به منزل و یا قبل از خواب، اقدام به بحث کردن نتیجهای جز آشفتگی احساسات طرفین نخواهد داشت.
🔅بله، باید از انباشته نمودن حرف و دلخوریها جلوگیری کنیم؛ اما باید در عین حال، وقتشناس هم باشیم!
✅ با گوش جان شنیدن
🔹شاید حرفی که طرف مقابل میگوید، دلچسب نباشد؛ با این وجود باید بادقت و توجه گوش دهیم. زیرا اولین پیام جروبحث این است که لطفاً به من توجه کن!
‼️خانومهای عزیز! لطفاً از سوهان کشیدن ناخن،
‼️آقایان عزیز! لطفاً از خندههای تمسخرآمیز خودداری کنید.
✅ «من» بهجای «تو»
🔹لطفاً از گفتن این عبارت ویرانگر «تو دوباره …» خودداری کنید که نتیجهای جز برآشفتگی و برهمزدن گفتگو نخواهد داشت.
🔅شنیدن «تو دوباره …» در مخاطب این احساس را ایجاد میکند که «من دوباره مورد اتهام قرار گرفتم! هرچه سریعتر باید از خودم دفاع کنم!».
✅ توافق بهجای تفاهم
🔹راهحل سازنده لزوماً راهحلی نیست که هردوطرف به یک اندازه راضی باشند.
🔅در کار و زندگی شخصی، همیشه قدری انعطافپذیری و همراهی برای رسیدن به سازش، راهگشا است.
✅ عذرخواهی بدون احساس خجالت
🔹زیاده از حد پرحرارت و با کمی بدجنسی بحث کردید! پس #عذرخواهی کنید.
🔅این نشانه "بزرگی و بلوغ فکری" شما است که متوجه تندروی خود شدهاید و قصد دلجویی دارید.
✅ امروز چه کردم؟
🔹پایان هرروز، کارنامه خود را بررسی کنید. امروز چندبار توانستم موفق شوم؟
🔅به عبارتی امروز چندبار توانستم از موقعیت جروبحث و دلخوری، به عنوان شانسی برای گفتگوی سازنده و ارتقای رابطه بهره ببرم؟
#همسرانه
#مهارتها
#گفتگو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rkhanjani
إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا
#نساء ۱
و بدین صورت که
خدا مراقب ماست
———🌻⃟————
@rkhanjani
هرگز کسی را از خودش متنفر نکن!
💫
———🌻⃟————
@rkhanjani
———🌻⃟————
@rkhanjani
🔴 عملی که از تشرف به محضر امام زمان بالاتر است
🔹 آیت الله محمدعلی ناصری :
🔺 امام زمان(عج) در نامه ای به آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی می فرماید «ای سید حوائج مردم بسیار مهم است و حتی از شرف یاب شدن نزد ما بالاتر است، خودت را کوچک بدان و تکبر نداشته باش و همیشه به امور مردم رسیدگی کن».
بنده همیشه طلب خیر برای دانش پژوهان را از خداوند خواستار هستم، معتقدم، حال حاضر زمان کار و اظهار علاقه عموم مردم به ولایت است و این موضوع برای اهل علم دین دو چندان است، زیرا اهل علم سربازان امام زمان (عج) هستند. سعی و کوشش طلاب باید آنگونه باشد که امام زمان (عج) انتظار آن را دارد.
پدرم در مدرسه صدربازار، دوستی به اسم حاج آقا محمد کوفی داشت که از عالمان آن زمان به حساب می آمد، طبق توصیه پدر نزد حاج محمد کوفی ماندم.
یکی از دلایل معروف بودن حاج محمد کوفی این بود که نامه ای از طرف امام زمان(عج) برای آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی آورده بود که شرح آن به این گونه است: «ای سید حوائج مردم بسیار مهم است و حتی از شرف یاب شدن نزد ما بالاتر است، خودت را کوچک بدان و تکبر نداشته باش و همیشه به امور مردم رسیدگی کن».
زمانی که بنده دیدم حاج محمد کوفی چه شخصیت والایی دارند از آن عالم سوال کردم که راه رسیدن خدمت امام زمان(عج) چیست و حاج محمد کوفی پاسخ داد «عمل به تمام مستحبات».
انسان باید تمام کارهایش برای رضای خداوند و امام زمان(عج) انجام دهد؛ «من کان للَّه کان اللَّه له» نشانگر همین معنا و مفهوم است.
سند رشد و تکامل اهل علم، تقوا است و رمز موفقیت در تمام مراحل زندگی و بندگی، جدیت در درس و مطالعه و عبادت است.
امام زمان(عج) ناظر و عالم همه امور است و هرگز از ذکر (یابن الحسن) غافل نشوید، زیرا تمام مشکلات حل خواهد شد.
@rkhanjani
زمانی که فیض کاشانی در قمصر کاشان زندگی می کرد ، پدر خانمش ، ملاصدرا ، چند روزی را به عنوان میهمان نزد او در قمصر به سر می برد .
در همان ایام در قمصر ، جوانی به خواستگاری دختری رفت . والدین دختر پس از قبول خواستگار ، شرط کردند که تا زمان عقد نه داماد حق دارد برای دیدن عروس به خانه عروس بیاید و نه عروس حق دارد به بیرون خانه برود .
از این رو ، عروس و داماد که عاشق و شیدای همدیگر بودند و می خواستند همدیگر را ببینند ، به فکر چاره ای افتادند که نه با شرط مخالفت بشود و نه والدین عروس متوجه بشوند . لذا عروس حیله ای زد و گفت : من فلان موقع به قصد تکاندن فرش به پشت بام می آیم و تو هم داخل کوچه بیا ، همدیگر را ببینیم .
در آن وقت مقرر ، دختر فرش خانه را به قصد تکاندن به پشت بام برد و فرش را تکان می داد و داماد هم از داخل کوچه نظاره گر جمال دلنشین عروس خانم بود و مدام این جملات را می خواند :
اومدی به پشت بوندی اومدی فرش و تکوندی
اومدی گردی نبوندی اومدی خودت و نشوندی
در این حال ، عارف بزرگوار ، ملاصدرا از کوچه عبور می کرد و این ماجرا را دید و شروع به گریه کردن کرد .
او یک شبانه روز بلند گریه می کرد تا این که فیض کاشانی از او پرسید :
چرا این گونه گریه می کنی ؟
ملاصدرا گفت : من امروز پسری را دیدم که با معشوقه خود با خوشحالی سخن می گفت . گریه من از این جهت است که این همه سال درس خوانده ام و فلسفه نوشتم و خود را عاشق خدای متعال می دانم اما هنوز با این حال و صفایی که این پسر با معشوقه خود داشت من نتوانستم با خدای خود چنین سخن بگویم . لذا به حال خود گریه می کنم.
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
#رمان_مسیحا #قسمت_سی_وهفتم ﷽ حورا: یکدفعه صدای ناآشنایی شنیدم: بچه ها دارن... فال شهدا میدن بیایین
#رمان_مسیحا
#قسمت_سی_وهشتم
﷽
حورا:
دختر سبزه و خنده رویی که روبه رویم نشسته بود، گفت: «پس من شروع میکنم؛ توی يكي از كنفراسا كه يكي از استادای دانشگاه در مورد اعجاز و بلاغت قرآني سخنرانی میکرد؛ مي گفت که اگه یک کلمه از قرآن جا به جا بشه یا حذف و اضافه بشه، معنی آیه ناقص میشه و مفهومو نمی رسونه.
یکدفعه یکی از دانشجوها که تفکرات بی دینی داشت، از جاش بلند شد و گفت: من حرف شما رو قبول ندارم، توی قرآن کلماتی به کار رفته، که مناسب اون مکان نیست، مثلا این آیه: (مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ) خداوند دو قلب را در درون مرد قرار نداده است.
اون جوون گفت که هیچ آدمی دو قلب نداره، چرا گفته درون مرد دو قلب قرار نداده؟، به جاي لفظ "رجل" صحيح این بود كه می گفت: مَا جَعَلَ اللَّهُ لِبشر ...
سالن کنفراس یکدست ساکت شده بود و همه منتظر جواب استاد بودن.
استاد سخنران به فکر فرو رفت و می دونست اگه جواب محکمی برای شبهه مطرح شده نگه، ممکنه بقیه دانشجوها هم این شبهه براشون حل نشده بمونه !!!
بعد از چند لحظه استاد با افتخار جواب داد: بله... واقعا هم همین طوره ...تنها مرد به هیچ عنوان امکان نداره دو قلب در بدنش وجود داشته باشه .... ولی زن هر وقت حامله باشه در درونش دو قلب وجود داره، قلب مادر و قلب جنینی که در شکم مادر قرار داره ...
اینجا بود که چهره های دانشجوهای مسلمون بشاش و شاداب شد، و بقیه هم یک معجزه دیگه از قرآنو فهمیدن.
هیچ کلمه ی در قرآن گذاشته نشده مگر اینکه یه جور حکمت ربّانی در اون وجود داره، و بدون شک
قرآن بدون تغییر و بی تحریف حفظ شده.»
برای دقایقی از افکارم بیرون آمده بود و پریِ نگاهم در میان حلقه آنها چرخ میزد. یکی از
دخترها گفت:
«این تازه یکی از جنبه های اعجاز این آیه ست شأن نزول این آیه از سوره احزاب داستان دیگه ای دارهچند نفر از مشرکا و بت پرستا و کفار به پیامبر( ص) گفتن:
نه ما به دین تو کار داشته باشیم نه تو بتهای ما رو انکار کن.
البته چندتا از منافقا هم که بین صفهای مسلمونا بودن این مطلبو تایید کردن و پیامبر رو تحت فشار قرار دادن که اونو قبول کنه ولی این آیه نازل شد که همه بدونن کسی نمیتونه شرک و توحید رو هم زمان تو دلش داشته باشه. هر آدمی یه قلب بیشتر نداره و توش یه حُبّ یا یه بُغض بیشتر جا نمیگیره، بنابراین، در این قلب جز عشق یه معبود جا نمیشه.... »
همان موقع دهمین نفر که تا اون موقع چیزی نگفته بود، گفت: « اصلا شخصیت آدم سالم، شخصیتواحد و خط فکرى واحدى داره، هرجا باشه تنها و در جمع در ظاهر و باطن، در فکر و عمل، همه باید یکى باشه هر طور نفاق توی وجود آدم یه چیز تحمیلى و بر خلاف طبیعتشه.همانطور که توی این
قلب یا حُب یک موجود قرار میگیره یا بغض به اون»
به خودم که آمدم افراد زیادی دورمان جمع شده بودند. یکی از جمع خانم قدیریان بود که با لبخند گفت: «امام علی(ع) فرمودن:"هیچ بندهای از بندگان خدا؛ در محبت ما به واسطه خیر و خوبى که خدا در او قرار داده کوتاهى ندارد؛ زیرا دوست و دشمن ما با یکدیگر مساوى نیستند و محبت و دشمنى ما(با هم) در قلب یک نفر جاى نمیگیرد؛ زیرا براى یک فرد، خدا دو قلب قرار نداده که با یکى دوست بدارد و با دیگرى دشمن؛ دوست ما محبتش خالص است همانطور که طلا را آتش پاک و خالص میکند، دشمن ما نیز همانطور است"»
منکه به جلو خیز برداشته بودم، کمی خودم را عقب کشیدم و پرسیدم:
«اینا رو از کجا میدونید؟ یعنی منبع... »
همان دختر سبزه رو بلافاصله پاسخ داد: «تفسیر المیزان و تفسیر نمونه... »
بلند شدم و دست و صورتم را شستم. در مدت کمی هجوم حجم بزرگی از مفاهیم را به فکر و قلبم درک میکردم. شعری که ایلیا برایم فرستاده بود، را در خاطرم مرور کردم :
میخواستم از عشق فدایی تو باشم
اینجا چه هوایی ست که مجنون شدم آخر
زمزمه وار با خودم حرف میزدم:
پس همیشه...اونم عاشقم بوده!
مگر این چیزی نبود که با تمام وجود دلم میخواست؟ پس چرا حالا که فهمیدم بازم آروم نمیشم؟!
این چه راهیه که آدما برا عبور ازش باید از روی قلبشون بگذرن؟
دلم هوای تازه میخواست. انگار که ریه هایم تار بسته باشند، چادرم را سرم زد و رفتم بیرون ساختمان و در دورترین نقطه محوطه ایستادم.
نفس کشیدم. می خواستم تا انتهای راهی را که انتخاب کرده بودم، بدودم. آنقدر بدودم تا به ایلیا برسم اما هیچ وقت فکرش را هم نمی کردم چه چیزی در نقطه عطف سرنوشتم انتظارم را می کشد.
به قلم سین کاف غفاری
🌸 @rkhanjani
فاطمه! ای که غم از داغ تو، سر می شکند
زیر بار غم تو، کوه کمر می شکند
مرغ حقّ بودی و رفتی سوی باغ ملکوت
جبرئیل است که از داغ تو، پر می شکند
شهادت حضرت فاطمه (س) تسلیت باد
@rkhanjani
┅⊰༻💠༺⊱┅
اَلسَلام ، ای نورِ فَـوقَ کُلً نـور
وارثِ زهرایـی ِ قلبِ صبـور
بی حضورت عاشقـی درمانده گفت:
" رَبّنا عَجـّلْ لَنا یَومَ الظهـور " 🤲🏻
┅⊰༻💠༺⊱┅
#جمعههای_انتظار
#االلهم_عجل_لولیّک_الفرج
╔══.༺.💠══╗
@rkhanjani
✍️ پاییـز رو به اتمام است!
دیگر از پاییز
فقط نمناکیاش مانده!
حتی خش خشی🍁
در گوشِ دلتنگی من
نمی پیچد...
دلواپسی یعنی؛
کوچه های خیس؛
مِنهای رهگذر....💔
آی رهگذرِ موعود!
در روزگار قحطیِ انسانیت
نزدیک است غربتِ پاییز،
دنیا را ببلعد.!
نمیآیی...؟!🥺
#اللهمعجللولیکالفرج🕊
#امام_زمان💔
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چطور میشه به امام زمان نزدیک شد؟
🎙 #استاد_عالی
@rkhanjani
🔴 بهترین الگو برای امام زمان(عج)
🔵 امام عصر علیه السلام می فرمایند:
«اِنَّ لی فی ابنة رسولِ الله اُسوةٌ حَسَنَةٌ»
🌕 الگو و اسوهی نیکوی من دختر فرستاده خدا (فاطمه زهرا «سلام الله علیها») است.
📚 بحارالأنوار ج ۵۳ ص ۱۸۰
@rkhanjani