أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ🌿
آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش مییابد!
#رعد۲۸
———🌻⃟————
@rkhanjani
∞♥∞
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
فرموده اے براے من دعـا کن
ظہـورم را تقاضـا ازخـدا کن
مداوم عجـل الله است وِردَم
دعايی هم تو بر احـوال ما کن
#التماس_دعایفـرج 🤲
❣ #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ ❣
❣#لَـیِّن_قَـلبی_لِوَلِیِّ_اَمرِک ❣
❣#اللّٰھـُـم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ❣
@rkhanjani
✅بهتــرین زنان از منظـــر مــولای متقیـان
✍️اميــرمؤمنان علــی عليه السلام فــرمودند:
✨بهتـــرين زنان شما پنــج دستـــهاند.
گفتند: آن پنـج دسته كدامند؟ حضرت فرمودنـد:
1️⃣ زنان ســاده و بــىآلايش،
2️⃣ زنان دل رحــم و خوش خــو
3️⃣ زنان هــم دل و همــراه
4️⃣ زنى كه چــون شــوهــرش به خشــم آيد تا او را خشنــود نسازد خــواب به چشمـش نيـايد
5️⃣ و زنــى كه در نبــود شــوهــرش از او دفاع كنــد.
✨چنيــن زنــى كارگــزارى از كارگـــزاران خــداوند است و كارگـــزار خــدا هـرگــز خيانـت نمــىورزد.
📚کافی، جلد۵، ۳۲۵
@rkhanjani
#رمان_مذهبی_از_جهنم_تا_بهشت
#قسمت_بیستم
با صدای گوشی از خواب پریدم. طبق معمول نجمه خانم ساعت نه صبح زنگ زدن که مصدع اوقات بشن. نجمه دوست صمیمی من، شقایق و یاسی بود که از راهنمایی هممون باهم بودیم.
_ سلام مزاحم
نجمه: مچکرم خانم بی معرفت. بعد از این همه مدت یه زنگ نزدی، حالا هم که من زنگ زدم مزاحم؟اصلا قهرم.
_ عشقمی که نجی جونم. تو همیشه عادت داری نه صبح زنگ میزنی.
نجمه: خوب حالا، شارژم الان تموم میشه. هه. زنگ زدم بگم که فردا میخوایم با بچه ها بریم بیرون تو هم بیا.
_ ایول باشه حتما. ساعت چند ؟
نجمه:نه صبح میایم دنبالت.
_ باشه حله. بای جیگرم.
نجمه: بای .
بعد از اینکه با نجمه خداحافظی کردم شماره عمو رو گرفتم.
_ دستگاه مشترک موردنظر خاموش می باشد.
اه. چرا خاموشه ؟
سریع دست و صورتم رو شستم و رفتم تو آشپزخونه.
_ سلام مامی.
مامان : سلام دخترم. ما داریم میریم بهشت زهرا. صبحانهات رو بخور. بعد میزو جمع کن.
_ باش. راستی من فردا با بچه ها دارم میرم بیرون.
مامان: چند تا دختر تنها ؟
_ مامان به خدا بزرگ شدم دیگه.
مامان: کاش نگرانیهای یه مادر رو درک میکردی. باشه برو.
_ فدات
میدونستم راضی نیست ولی اجازه داد دیگه.
امیرعلی: سلام. صبح به خیر. تو نمیای؟
_ وعلیکم برتو. بیام بهشت زهرا آخه؟
امیرعلی: خوب حالا چرا میزنی. خوب همش تو خونه ای. بیا بریم یه حالی هم عوض میکنی.
بیراه هم نمیگفت فوقش اونجا میشستم تو ماشین.
_ باش. پس من برم حاضر شم.
لبخند مامان و امیرعلی نشون دهنده رضایتشون بود. اخه من هیچ وقت نمیرفتم بهشت زهرا. همیشه شعاری که عمو بهم یاد داده بود، این بود که: حالا یکی مرده،پاشیم بریم سر قبرش که چی؟ خل بازیه محضه. و حالا منم داشتم باهاشون میرفتم البته صرفا جهت تفریح.
.
.
.
با صدای امیرعلی بیدار شدم.
امیرعلی: خانم خواب آلو پاشو رسیدیم.
_ اخیش. چقدر حال داد. اینجا بهشت زهراس؟
امیرعلی_ اوهوم. برخیز.
از ماشین رفتیم پایین. بالای سر بیشتر قبرا یه پرچم ایران بود.....
#ادامه_دارد.
#ح_سادات_کاظمی
🌸 @rkhanjani
Part15_جان شیعه اهل سنت.mp3
3.54M
📚رمان " جان شیعه، اهل سنت"(15)
♥️" عاشقانه هاای برای مسلمانان"
رویکرد این اثر وحدت شیعه و سنی است. “جان شیعه، اهل سنت” رمانی بلندی است که حکایت از ازدواجی خاص و زندگی مشترکی متفاوت از چیزی که تا به حال در رمان های عاشقانه خوانده ایم، می کند. این کتاب فراتر از تصور مخاطبانش به مفهوم واقعی اتحاد و برادری بین شیعه و سنی پرداخته است.
✍ اثر فاطمه ولی نژاد
🌸 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا صاحب الزمان
العجل
#سهشنبههایجمکرانی
╔═🍃════╗
@rkhanjani
╚════🍃═╝
4⃣نگاه خود شما به پول
⁉️خود شما چه نگاهی به پول دارید؟ آیا شخصیت خودتان را با پول محک میزنید؟ وقتی در میان یک فامیل پولدار با یک ماشین مدل بالا رفت و آمد میکنید، احساس شخصیت میکنید و وقتی ماشین مدل پایین دارید، احساس حقارت میکنید؟ آیا وقتی در میان همین فامیل، یک مهمانی با چند نوع غذا و سفرۀ رنگین برپا میکنید، احساس خوشبختی میکنید و با یک مهمانی ساده احساس بدبختی میکنید؟
⚠️ اگر این چنین هستید، بدانید که در ازدواج با خانوادۀ پولدار، به مشکلات جدّی برخورد خواهید کرد و تمام زندگی شما در پول و درآمد خلاصه خواهد شد. اگر این چنین نیستید، از این ناحیه برای شما مشکلی پیش نخواهد آمد.
‼️اگر خودت به خاطر پولت به خودت احترام میگذاری، از دیگران چه توقّعی داری؟ تو وقتی ضخامت بستههای اسکناست بیشتر میشود، حس میکنی مساحت شخصیتت بیشتر شده. چه قدر عجیب است که از دیگران انتظار داری چشمهایشان را به دارا و ندار بودنت ببندند و به خودت احترام بگذارند!
✅در کنار این نکات، این مطلب را نیز نباید ناگفته گذاشت که اگر کسی نمیتواند با نگرش دینی به تفاوتهای اقتصادی نگاه کند، حتماً باید با کسانی وصلت کند که از نظر اقتصادی، در سطح او هستند.
📛البتّه دوست نداشتیم چنین توصیهای کنیم؛ ولی وقتی کسی نمیتواند با معیار اسلامی ازدواج کند، نباید فقط ادای آن را در بیاورد و خود و دیگران را به زحمت بیندازد.
📚نیمه دیگرم، کتاب اول،ص ۱۶۶
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
✍️سخنرانی استاد عالی
🎬موضوع: تفاوت اخلاق اروپایی و مسلمانان
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپی بسیار زیبا از بانو گوهرشاد
دیدن این کلیپ رو از دست ندهید
@rkhanjani
« هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ »
اوباشماست هرجاکه باشید...
#حدید۴
———🌻⃟————
@rkhanjani
سلام امام زمانم ❣
السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مُحْیِیَ مَعَالِمِ الدِّینِ وَ أَهْلِهِ...
سلام بر تو و نَفَس مسیحایی تو که روح زندگی را در کالبد مرده ی نشانه های دین خدا می دمد تا قلب اهالی ایمان با تپشی عاشقانه زندگی حقیقی را از سر بگیرند.
اللهم عجل لولیک الفرج
@rkhanjani
#استوری
ما یتیمان آل طاها هستیم
#چهارشنبه_امام_رضایی
———🌻⃟————
@rkhanjani
هرجایِ دنیایی ،
در مسیر حق
موثر باش
حتی اگر شده
به یک اخم یا لبخندی...!
کسی رنج میبرد که رفعت ذکر ندارد،
کسی رنج میبرد که خیال میکند برای خوشی آمده!
تو میخواهی خانه بسازی
ولی آنها میخواهند خودت را بسازند
و آنچه تو را میسازد
همین خانه خراب شدنهاست!
همین شکستنهاست که سازنده میشود.
#منباوردارمدرسختیهاانسانمتجلیمیشود.
———🌻⃟————
@rkhanjani
#رمان_مذهبی_از_جهنم_تا_بهشت
#قسمت_بیست_و_یکم
یه حس خاصی بهم دست داد. نمیدونم دلیلش چی بود.
امیرعلی: اینجا مزار شهداس .
_ اون خوشگله هم اینجاست.
امیرعلی خندید و گفت : اون خوشگله لبنانه.
-من میشینم تو ماشین حوصله ندارم.
امیرعلی: حوصلت سر میره ها.
_ اومممم. خیلی خب بریم .
وارد اون قطعه شدیم. برام جالب بود. یه خانم محجبه که داشت ریسه گل درست میکرد برای قبر یکی از شهدا. یکی دیگه داشت حلوا پخش میکرد. یه پیر زن هم نشسته بود سر قبر یه شهید و داشت گریه میکرد. نمیدونم چرا ولی بدجور دلم براش سوخت . و کمی اونور تر..... نمیتونستم چیزی رو که میبینم باور کنم. یه دختر بچه چهار پنج ساله سرش رو گذاشته بود رو یه قبر و گریه میکرد و میگفت: بابایی. بابا پاشو دیگه. بابا دلم برات تنگ شده.
یعنی باباش شهید شده بود؟ نه مگه میشه ؟ الهی بمیرم. با حس خیسی گونم متوجه شدم حسی که به اون دختر کوچولو داشتم فراتر از یه دل سوزیه ساده بود. اشک ریختن برای کسی که اصلا نمیشناختمش...
برگشتم ببینم امیرعلی چه عکس العملی نشون میده که همزمان با برگشتن من یه قطره اشک از چشمش ریخت. میدونستم که امیرعلی ارادت خاصی به شهدا داره ولی فکر نمیکردم ارادتش در حدی باشه که اشک یه مرد رو در بیاره. دل از نگاه کردن به امیرعلی و اون دختر کوچولو کندم و رفتم یه گوشه وایسادم ؛ واقعا نمیتونستم اشک های اون بچه معصوم رو تحمل کنم. امیر علی هم چند دقیقه بعد اومد ؛
امیرعلی: خواهری من میخوام برم سمت مدافعان حرم ،مامان ایناهم فکر کنم رفتن اونجا. میای؟
اول اومدم بگم نه. ولی یاد اون پسر خوشگله افتادم. امیر میگفت اونم مدافع حرم بوده. تو یه تصمیم آنی گفتم خیلی خب بریم.
وای چقدر شلوغ بود. همه چشماشون خیس بود حتی مردا. و اکثرا هم از اون تیپ آدمایی که من اصلا خوشم نمیومد ازشون. آدمایی مثل مهدی. البته نمیدونم چرا انگار چهره های اینا خیلی معصوم تر از اون گودزیلا بود. یادآوری امیرعلی و برخورداش برام یادآور شد که همه آدما مثله هم نیستن. همچنین برخوردی که از فاطمه و زهراسادات و ملیکا سادات دیده بودم خیلی با برخوردای اون دختر محجبههای دانشگاه و حتی مدرسه فرق داشت.
با صدای امیرعلی برگشتم سمتش.
امیرعلی: سلام حاج آقا. حال شما؟
روحانی: سلام امیرعلی جان. خوبی؟ کم پیدایی از شلمچه که برگشتیم دیگه.......
گفتم شاید امیرعلی دوست نداشته باشه اون حاج آقاعه منو با این تیپ ببینه به خاطر همین رفتم اونور و دیگه حرفاشون رو نشنیدم.
#ادامه_دارد.
#ح_سادات_کاظمی
🌸 @rkhanjani