فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به عشق علے... ⃟⃟💚 ⃟⸙
🌸روزشمار
🌸 ۵ روز تا عید غدیرخم🎉🎊
🌱على معناى دریا در کویر است
✨نفوذش در عدالت بى نظیر است
@rkhanjani
✍️سوال کاربر
👨🏻👂👵🏻 همسرم همش گوش به فرمان مادرش هست...
👨🏻 همسر من فردی با عقاید مذهبی هستند ولی اخلاق بدی دارند و خیلی گوشش به حرف مادرش هست به طوری که ایشون بعضی جاها که من راضی نیستم برای زندگی من تصمیم میگیرن، چون من ناراحت میشم پنهان کاری میکنند و مادر شوهرم خیلی با سیاست رفتار میکنه واصلا به روی خودش هم نمیاره، دارم دیوونه میشم و با وجودی که خیلی مقید بودم، دارم از همه چیز متنفر میشم و چون میدونم که دارم به عقایدم از روی لجبازی پشت میکنم خیلی عذاب وجدان دارم و باعث گناهم میشه.
🙏 تو رو خدا راهنماییم کنید.
📚 پاسخ مشاور:
❇️ عدم وجود تجربه، گاهی مسائلی را برای خانواده ها و زوج های جوان به وجود میآورد که با گذشت زمان و افزایش تجربه درمییابیم از راههای دیگری هم برای حل تعارض میتوان استفاده کرد.
1️⃣ در روابط کلامی باید به مواردی توجه داشت: در نحوه صحبت، همسرتان باید متوجه شوند که شما با مادر ایشون دشمن نیستید. به ایشون بفرمایید که دوست دارید در مواردی نظرات مادرشان را هم جویا شوید. با این کار مخفی کاری همسر کاهش پیدا میکنه و این طرز فکر که شما در مورد مادرشون موضع گرفتید به مرور از بین میرود.
2️⃣ برای تأثير صحبت بر طرف مقابل هم اگر ارتباط عاطفی با همدیگر دارید، ابتدا باید روابط عاطفی قوی شود. ارتباط همسر شما و مادرشون به دلیل رابطه عاطفی که بین مادران و پسران وجود دارد قوی است، این رابطه عاطفی تاثیر حرف ایشان را بیشتر میکند، سعی کنید از راه درست این رابطه برقرار بشود.
3️⃣ برای این که صحبت شما اثربخش باشد ابتدا باید نیاز او را تامین کنید. کمی در مورد تفاوتهای مردان و زنان مطالعه کنید. مرد اقتدار طلب است، در طرز صحبت کردن سعی کنید اقتدار ایشان را حفظ کنید، گاهی اوقات گفتن یک چشم و همراهی با ایشون میتواند تاثیری مثبت در روابط بعدی ایجاد کند.
4️⃣ دقت کنید یک شخص قوی مذهبی، در هر شرایطی که قرار بگیرد سعی میکند شرایط را در دست بگیرد، نه اینکه خود مغلوب شرایط شود، هیچ کسی با لجبازی به نتیجهای که میخواهد نمیرسد، وقتی که عملکرد شما درست باشد به مرور زمان، هم همسر و هم اطرافیان متوجه این امر شده و تغییر موضع خواهند داد.
#مشاوره
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
🆔 @rkhanjani
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
زیارتنامه امام هادی علیه السلام
🔰السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ الزَّکِیَّ الرَّاشِدَ النُّورَ الثَّاقِبَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ
🔰السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صَفِیَّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا سِرَّاللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حَبْلَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا آلَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا خِیَرَهَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صَفْوَهَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللَّهِ
🔰 السَّلامُ عَلَیْک یَا حَقَّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ الْأَنْوَارِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا زَیْنَ الْأَبْرَارِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا سَلِیلَ الْأَخْیَارِ
🔰السَّلامُ عَلَیْکَ یَا عُنْصُرَ الْأَطْهَارِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّهَ الرَّحْمَنِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رُکْنَ الْإِیمَانِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلَى الْمُؤْمِنِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ
الصَّالِحِینَ
🔰 السَّلامُ عَلَیْکَ یَا عَلَمَ الْهُدَى السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حَلِیفَ التُّقَى السَّلامُ عَلَیْکَ یَا عَمُودَ الدِّینِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ،
🔰السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ سَیِّدَهِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْأَمِینُ الْوَفِیُّ
🔰 السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَلَمُ الرَّضِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الزَّاهِدُ التَّقِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْحُجَّهُ عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا التَّالِی لِلْقُرْآنِ
🔰السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُبَیِّنُ لِلْحَلالِ مِنَ الْحَرَامِ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْوَلِیُّ النَّاصِحُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الطَّرِیقُ الْوَاضِحُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّجْمُ اللائِحُ
🔰أَشْهَدُیَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ أَنَّکَ حُجَّهُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ خَلِیفَتُهُ فِی بَرِیَّتِهِ وَ أَمِینُهُ فِی بِلادِهِ وَ شَاهِدُهُ عَلَى عِبَادِهِ،
🔰وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ کَلِمَهُ التَّقْوَى وَ بَابُ الْهُدَى وَ الْعُرْوَهُ الْوُثْقَى وَ الْحُجَّهُ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ
الْمُبَرَّأُ مِنَ الْعُیُوبِ وَ الْمُخْتَصُّ بِکَرَامَهِ اللَّهِ وَ الْمَحْبُوُّ بِحُجَّهِ اللَّهِ وَ الْمَوْهُوبُ لَهُ کَلِمَهُ اللَّهِ وَ الرُّکْنُ الَّذِی یَلْجَأُ إِلَیْهِ الْعِبَادُ وَ تُحْیَا بِهِ الْبِلادُ
🔰وَ أَشْهَدُ یَامَوْلایَ أَنِّی بِکَ وَ بِآبَائِکَ وَ أَبْنَائِکَ مُوقِنٌ مُقِرٌّ وَ لَکُمْ تَابِعٌ فِی ذَاتِ نَفْسِی وَ شَرَائِعِ دِینِی وَ خَاتِمَهِ عَمَلِی وَ مُنْقَلَبِی وَ مَثْوَایَ وَ أَنِّی وَلِیٌّ لِمَنْ
وَالاکُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاکُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَ عَلانِیَتِکُمْ وَ أَوَّلِکُمْ وَ آخِرِکُمْ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی [وَ السَّلامُ عَلَیْکَ] وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ.
@rkhanjani
🥰💚
#امید
———🌻⃟————
@rkhanjani
خیزید و ببینید تجلای خدا را
در بیت ولا مشعل انوار هدا را
آن عبد خدا وجهۀ معبودنما را
رخسار علی ابن جواد ابن رضا را
در نیمه ذیحجه نـدا داد منادی
تبریک که آمد به جهان حضرت هادی
#عیدآسمانی💫🌺
#میلاد_امام_هادی(ع)💫🌺
#بر_شیعیان_جهان_مبارکبارد💫🌺
———🌻⃟————
@rkhanjani
حضرت امام هادی(سلاماللهعلیه) در مجموعۀ آثار و برکاتی که از ائمّۀ هدیٰ (علیهمالسّلام) رسیده است، این خصوصیّت را دارد که در ضمن زیارت، مهمترین فصول مربوط به مقامات ائمّه (علیهمالسّلام) را با بیان وافی و شافی، با زیباترین تعبیرات بیان کردهاند. زیارت جامعۀ کبیره، از این بزرگوار است؛ زیارت امیرالمؤمنین در روز غدیر که یکی از غُرَر تعبیرات و فرمایشات ائمّه (علیهمالسّلام) است، از این بزرگوار است.
رهبر انقلاب اسلامی ۱۳۹۷/۰۱/۰۱
———🌻⃟————
@rkhanjani
به #امید بازگردیم😊
———🌻⃟————
@rkhanjani
#امید
———🌻⃟————
@rkhanjani
هیچڪس آنقدر فقیـر نیست که نتواند
لبخندۍ به ڪسے ببخشد و آنقـدر ثروتمند
نیست ڪه نیازۍ به لبخند دیگران نداشته باشد. ☺️
#امید
———🌻⃟————
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به عشق علے... ⃟⃟💚 ⃟⸙
🌸روزشمار
🌸 3 روز تا عید غدیرخم🎉🎊
عمری است که دم به دم علی میگویم
در حال نشاط و غم، علی میگویم
یک عمر علی گفتم و ان شاالله
تا آخر عمر هم، علی میگویم
#استوری #تولیدی #روزشمار_غدیر
@rkhanjani
رمان #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت5
آخرین کلاس که تمام شد پالتوام را از روی تکیه گاه صندلی برداشتم و زود از کلاس بیرون زدم. باید زودتر به سر کارم می رفتم.
بعداز دانشگاه در شرکت فروش میلگرد کار می کردم. برایشان مشتری پیدا می کردم. به جاهایی که می خواستند ساختمان بسازند، میرفتم. شماره تماسشان را پیدا می کردم و زنگ می زدم. شرکت رامعرفی می کردم تا میلگردهایشان را از ما بخرند.
خریدهای خانه همیشه با من بودوحقوقم راحت کفاف همه ی هزینه های خودم و مادرم را می رساند. البته مادرم خودش حقوق پدرم را داشت، ولی خوب من هم گاهی در مخارج کمکش می کردم.
کنار ماشین که رسیدم باران شروع شد. سریع پشت فرمان نشستم و روشنش کردم و راه افتادم. هوا سرد تر شده بود.به خیابون اصلی که رسیدم. راحیل را دیدم که منتظرتاکسی کنار خیابان جدی و با ابهت ایستاده بود. متانت و وقارش به باران دهن کجی می کرد. به من برخورد که هم کلاسیام کنار خیابان ایستاده باشد.
🔷🔶🔹🔶🔷🔸🔷🔶
جلو پایش ترمز زدم و شیشه راپایین کشیدم و سرم را کج کردم تا صدایم به او برسد.
نمی دانستم چه صدایش کنم فامیلیاش را بلد نبودم. فکر کردم شاید خوشش نیاید اسم کوچکش را صدا کنم، برای همین بی مقدمه گفتم:
–لطفا سوار شید من می رسونمتون، به خاطر بارندگی، حالا حالا ماشین گیرتون نمیاد.
سرش را پایین آوردتا بتواند من را ببیند، با دیدنم گفت:–نه ممنون شما بفرمایید.مترو نزدیکه دیگه با مترومیرم.حالا از من اصرار و از او انکار.
نمی دانم چرا ولی دلم می خواست سوارش کنم. انگار یک نبرد بود که من می خواستم پیروز میدان باشم.
پیاده شدم و ماشین را دور زدم با فاصله کنارش ایستادم و خیلی جدی گفتم:–خانم مم...ببخشید من اسمتون رو نمی دونم.
همانطور که از حرکت من تعجب کرده بود، به چشم هایم نگاه کرد و آرام گفت:– رحمانی هستم.ــ خانم رحمانی لطفا تعارف رو کنار بزارید.
می خواستم بگویم شماهم مثل خواهرم، ولی به جایش گفتم: –فکر کنید منم راننده تاکسی هستم، بعد اخم هایم را در هم کردم و گفتم:– به اندازه ی راننده تاکسی نمی تونید بهم اعتماد کنید؟
چشمهایش را زیر انداخت و گفت: –این حرفا چیه، من فقط...نگذاشتم حرفش را تمام کند، در عقب ماشین را باز کردم و گفتم:– لطفا بفرمایید،در حد یه همکلاسی که قبولم دارید.با تردید دوباره نگاهی به من انداخت و تشکر کرد و رفت نشست.
🔷🔶🔹🔶🔷🔸🔷🔶
من هم امدم پشت فرمان نشستم و حرکت کردم. آهنگ عاشقانه ایی در حال پخش بود، از آینه نگاهی به او انداختم سرش در گوشیاش بود. چند دقیقه که گذشت سرش را بلند کرد و گفت:
–ببخشید که مزاحمتون شدم،لطفا ایستگاه مترو نگه دارید.ممنون
صدای پخش را کم کردم تا راحت تر صدایش را بشنوم.–نه خانم رحمانی می رسونمتون.
خیلی جدی گفت: –تا همین جا هم لطف کردید، ممنونم.
بیشتر اصرارنکردم صورت خوشی نداشت. گفتم:
–هر جور راحتید، دوباره صدای پخش را زیاد کردم.
نگاهی با اخم از آینه نثارم کرد و گفت: – لطف میکنید صداش رو کم کنید
ــ اصلا خاموشش می کنم، به خاطر شما صداش رو زیاد کردم، گفتم شاید بخواید گوش کنید.
ــ من این جور موسیقی هارو گوش نمیکنم.
دوباره به خودم جرات دادم و گفتم:– پس چه جورش رو گوش می کنید؟
به روبرو زل زد و گفت:–این سبک موسیقی ها آدما رو از حقیقت زندگی دور می کنه.لطفا همینجا نگه دارید، رسیدیم. بعدهم تشکر کردو پیاده شد.همانطور که رفتنش را نگاه می کردم. حرفهایش در ذهنم میچرخیدند.
✍ #بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد...
✿➣•••••≈≈≈
@rkhanjani
✿➣•••••≈≈≈
رمان #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت6
حرفش را در ذهنم تکرار کردم. منظورش چه بود آدمهارا از حقیقت زندگی دور می کند.
ای بابا این دختر چرا حرف زدنش هم بابقیه فرق دارد.
هفته ی بعد روزی که تاریخ تحلیلی داشتیم. همان درسی که راحیل جزوه از سارا گرفته بود. راحیل باز غیبت داشت.از سارا دلیلش راپرسیدم گفت:
–نمی دونم هفته ی پیش هم نیومده بود.
باخودم فکر کردم فردا جزوهام رابرایش می آورم .فردا زودتر سر کلاس حاضر شدم و منتظر نشستم، بچه ها تک تک وارد کلاس می شدند.پس چرا نیامد؟
🌺🌸🍀🌺🌸🍀🌺🌸🍀
بعد از کمی صبوری بالاخره امد. وارد کلاس شد سرش پایین بود، تا رسید به ردیف جلوی من، بلند شدم و با لبخند گفتم:–سلام خانم رحمانی.سرش را بلند نکرد فقط آرام جواب سلامم را داد، حتی یک لبخند ناقابل هم نزد.وارفتم.
کم نیاوردم، جزوه ام را از کیفم درآوردم و مقابلش گرفتم و گفتم:–خانم رحمانی این جزوه دیروزه، نیومده بودید، گفتم براتون بیارم.
باتردید نگاهم کردو گفت:–چرا زحمت کشیدید از بچه ها می گرفتم،
لبخندی نشاندم روی لبهایم و گفتم: –زحمتی نبود،خواستم جزوه من باشه دستتون که زیر مطالب مهم رو هم بی زحمت برام خط بکشید.
با اصرارم جزوه را گرفت و گفت:–ممنون، فردا براتون میارم.ــ اصلا عجله ایی نیست.
🌺🌸🍀🌺🌸🍀🌺🌸🍀
سرجایش نشست.حداقل یک لبخند میزدی، دلم خوش باشد که خود شیرینی ام را تایید کردی.
سر جایم که نشستم دیدم سارا از آن سر کلاس به ما زل زده، جلو که آمد زیر لبی گفت:
–به به می بینم که جزوه ردو بدل می کنی، با خونسردی گفتم: –اشکالی داره؟
–نه، فقط، نه به اون دفعه که شاکی شدی جزوه ات رو دادم...نگذاشتم حرفش را تمام کند.
– اون بار نمی دونستم هم کلاسی خودمونه.
گردنش را بالاوپایین کردو گفت:
–اوووه بله، و رفت نشست.
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد...
✿➣•••••≈≈≈
@rkhanjani
✿➣•••••≈≈≈