#انگیزشی
بیشتر آدمها،
در نوعی بی خبری همیشگی زندگی میکنند...!
آنها همیشه امیدوارند،
که چیزی اتفاق بیفتد و زندگیشان را دگرگون کند!
حادثهای، برخوردهای اتفاقی، بلیت برنده بخت آزمایی، تغییر سیاست و حکومت...!
آنها هرگز،
نمیدانند که همه چیز
از خودشان آغاز می شود...!
✍ مایغیروا بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم✅
💞 @Khanjanidroos
سلام آقا
یک جهان روضه
و یک چشم پر از نم داری
آه، آقای غریبم به دلت غم داری..
دردِ بی مادری ای کاش دوایی میداشت
فاطمیّه شده و اشک دمادم داری
@Khanjanidroos
به خدا که وصل شوی،
آرامش وجودت را فرا میگيرد.
نه به راحتی میرنجی،
و نه به آسانی میرنجانی.
آرامش، سهم دلهايیست
که به سمت خداست.
@Khanjanidroos
🔴 #روانشناسی_مردان
💠 برای مرد هیچ چیز آزاردهندهتر از این نیست که ببیند همسرش #افسرده و ناامید است.
💠 چرا که مردان با دیدن این حالت احساس میکنند فردی بیلیاقت و #ناتوان هستند که نتوانستهاند همسرشان را شاداب نگه دارند!
💠مردان خود را عامل اصلی خوشحالی و ناراحتیهای همسرشان میدانند.
💠 پس تصور نکنید وقتی ناراحتید او #سنگدل و بیتوجه است. او گاهی مهارت ارتباط را بلد نیست.
🍃❤️ @khanjanidroos
🔴 قدم اول برای رسیدن به حال خوش معنوی
#استاد_پناهیان:
✅حال خوش معنوی یعنی لذت بردن از اینکه احساس کنی در پناه خدا هستی! این کِیف- از یک مرحلهای به بعد- اشک آدم را هم جاری میکند.
✅هر گریهای نشانۀ حال خوش معنوی نیست؛ این گریه باید ناشی از یک قلب #شاد باشد. حال خوش معنوی به غمگین بودن نیست، به داشتن یک سلسله شادیهای بسیار عمیق و معنادار است! ما معمولاً وقتی خیلی دلمان گرفته و مشکلات هجوم آورده سراغ عبادت و دعا میرویم و در خانۀ خدا ناله میزنیم، درحالیکه اصلش این است که وقتی سرشار از شادی و نشاط هستی، دنبال دعا و عبادت باشی تا از خدا تشکر کنی.
✅حال خوش معنوی یعنی اطمینان و نداشتن نگرانی! و #قدم_اول برای رسیدن به حال خوش معنوی این است که به خدا اطمینان پیدا کنی. أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ یعنی با ذکر خدا آرام شو تا نگرانیهایت برطرف شود. #آیت_الله_بهجت میفرمود: اگر همانقدر که بچه به مادرش اعتماد دارد، به خدا اعتماد داشتیم، مشکلی نداشتیم!
✅ #حال_خوش_معنوی یعنی دیدن کبریایی خدا و لذت بردن از عظمت و شکوهش. الله اکبر یعنی: خدایا! تو چه باعظمت و باشکوهی!
✅ #حال_خوش_معنوی یعنی لذت بردن از اینکه در بغل خدا هستی؛ عین یک کودک که وقتی بین غریبهها، به بغل پدر و مادرش میرود، کِیف میکند.
✅ #حال_خوش_معنوی یعنی لذت بردن از اینکه احساس کنی در پناه خدا هستی! این کِیف- از یک مرحلهای به بعد- اشک آدم را هم جاری میکند.
✅ #حال_خوش_معنوی یعنی چشیدن حلاوت و شیرینی ذکر خدا، نه چشیدن غم و اندوه ناشی از بدبختی!
✅ نشاط در زندگی یعنی قدرتمندانه زندگی کردن و #عدم_وابستگی، چون هر وابستگی دنیوی نشاط آدم را میگیرد. اما نشاط معنوی یعنی احساس ضعف و کوچکی و #وابستگی نسبت به خدا؛ و این ضعف و وابستگی به خدا حس بسیار خوبی به آدم میدهد.
@Khanjanidroos
َ
📚داستان زیبا
در آمستردام امام جماعت مسجدی هر جمعه بعد از نماز همراه پسرش که ده سال سن داشت به یکی از محله ها میرفتند و کارتهایی را که در آن نوشته شده بود «راهی به سوی بهشت » درمیان مردم غیر مسلمان پخش میکردند تا بلکه سودمند واقع شود و برای تحقیق درمورد اسلام و قبول آن اقدام کنند ، در یکی از روزهای جمعه هواخیلی سرد و بارانی بود ، پسر لباسهای گرمی پوشید تا سرمارا احساس نکند ، وگفت : پدرجان من آماده ام !َ
پدر پرسید : آماده برای چه چیزی ؟
پسرگفت : برای اینکه برویم و این جمعه هم مانند جمعه های گذشته نوشته هارا پخش کنیم
پدر جواب داد: هوا خیلی سردو بارانیست امروز ممکن نیست .
پسر بااصرار ازاو خواست که بروند و گفت : مردم دربیرون به طرف آتش میشتابند .
پدر گفت : من دراین سرما نمیتوانم بیرون بروم .
پسر گفت : پس اجازه دهید من برومو کارتها را پخش کنم ؟
بعد از کمی بالاخره پدر راضی شد و اورا فرستادو پسر از او تشکر کرد .
وپسر بااینکه فقط ده سالش بود در آن خیابانها تنها کسی بود که در آن هوای سرد دربیرون بود ، او درهمه خانه ها را میزد و کارت رابه مردم میداد. بعد از دو ساعت راه رفتن زیر باران فقط یک کارت باقی مانده بود ومیگشت دنبال کسی که آن کارت آخری رابه او بدهد ولی کسی رانیافت ، بنابراین یک خانه روبروی خود راانتخاب کرد و رفت که کارت رابه اهل آن خانواده بدهد . زنگ آن خانه رابه صدا در آورد ولی جواب نشنید دوباره زنگ رابه صدا درآورد و چند باردیگر همتکرار کرد تا بالاخره پیرزنی اندوهگین در راباز کرد و گفت : پسرم چه میخواهی دراین باران ؟ کاری هست که برایت انجام دهم ؟
پسر باچشمانی پرامید و پاک و بالبخندی دلنشین گفت : ببخشیدباعث اذیت شما شدم فقط میخواستم بگویم که خداشمارا واقعا دوست دارد وبه شماتوجه عنایت کرده ومن آمده ام آخرین کارت که مانده رابه شمابدهم کسی که شمارااز همه چیز آگاه خواهد ساخت خداوند است وغرض از خلق انسان و وهمه چیز این است که رضای او بدست آید .... . سپس کارت را به او دادو خواست برگردد که پیرزن از او تشکر کرد. بعد از یک هفته و بعد از نماز جمعه وقتی امام از خطبه تمام شد پیرزن ایستاد و گفت : هیچ کدام از شماها مرانمیشناسید و من هرگز قبلا به اینجانیامده ام ، وتا جمعه گذشته مسلمان هم نبوده ام و فکرس راهم نمیکردم که مسلمان شوم ، ماه گذشته شوهرم فوت کرد و مراترک نمود و من تنها ماندم در دنیایی که کسی را نداشتم و جمعهٔ گذشته درحالیکه باران میبارید و هوا خیلی سرد بود میخواستم که خودم رابکشم چون هیچ امید وآرزویی در دنیا نداشتم ... برای همین یک چهار پایه آوردم وطناب را از سقف آویزان کردم و آن را درگردن انداختم سپس آنرا در گردنم محکم کردم تنها و غمگین بودم و داشتم آخرین افکارم را مرورمیکردمو باخود کلنجار میرفتم که دیگر بپرم وخود را خلاصکنم !!! ..
که ناگهان زنگ به صدادر آمد ، من هم که منتظر کسی نبودم کمی صبر کردم تا شاید دیگر در نزند ولی دوباره تکرار شد و چندین مرتبه زنگ را به صدا در آورد اینبار باشدت در راکوبید و زنگ راهم میزدبار دیگر گفتم که کیست ؟!!!
به ناچار طناب را از گردنمپایین آوردم و رفتم تا بدانم کیست که اینگونه با اصرار در رامیکوبد ، وقتی در را باز کردم چشمم به پسر کوچکی افتاد که با اشتیاق و لبخند به من نگاه میکند چهره ای که تابحال آنرا ندیده بودم ! و حتی توصیفش برایم مشکل است کلمات قشنگی که بر زبانش آورد قلبم را که مرده بود بار دیگر به زندگی برگرداندو صدایی قشنگ گفت : خانم ؛ آمده ام که به شمابگویم که خدا شمارا دوست دارد و به تو عنایت کرده وسپس کارتی را بدستم داد! کارتی که روی آن نوشته بود راهی به سوی بهشت !
پس در رابستم و به شدت چیزهایی که در کارت نوشته شده بود را خواندم ...
سپس طناب را از سقف باز کردم و همه چیز راکنار گذاشتم ...
چونمن دیگر به آنها نیاز ندارم و من پروردگار حقیقی و محبت واقعی راپیدا کرده ام ...
اسم این مرکز اسلامی هم روی کارت نوشته شده بود بنابراین آمدم اینجا تابگویم : الحمدلله و سپاس برای شما به خاطر تربیت چنین فرزندی که در وقت مناسب سراغم آمد و من را از رفتن به جهنم باز داشت ! َ
و چشمان نماز گذارانپر از اشک شد و همه باهم تکبیر زدند و الله اکبر گفتند ...الله اکبر ...
امام که پدر آن پسر بود از منبر پایین آمد و پسرش را که در صف اول نماز گذاران بود ، با گریه ای که نمی توانست جلوی آنرا بگیرد درآغوش می فشرد ...
نمیتوان به چنین پسری افتخار نکرد ...
واینجا این سوال مطرح میشود که مابرای دعوت در راه خدا چه کرده ایم؟؟؟؟
آیا این وسایل پیام رسانی مثل تلگرام و غیره را در مسیر دعوت به سوی خداوند به کار گرفته ایم ، یا خیر ؟!؟...
جواب این سوال را به خودتان واگذار می کنیم!!
@Khanjanidroos