eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
636 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
9.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥فیلم اصلی شعر معروف ممد نبودی ببینی... ✅ @rkhanjani
هدایت شده از نسیم فقاهت و توحید
گروه پرسش و پاسخ حول : مسائل اعتقادی💥 معارف انقلاب⚡️ سوالات عمومی🥀 لطفا گروه را به دوستان و آشنایان معرفی کنید 👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2165899380C1963100fcb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌بی کسی ... تعریفی جز نبـ💔ـودنت ندارد❗️ این شرح حال ماست ؛ اینجا بدون تـ❤️ــو❗️ سلام آشنـ❤️ـای غریب ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کوچه‌های شهرِ ما بوی غریبی می‌دهد کی گلِ زیبای نرگس از گلستان می‌رسد
✍امـام صـادق (عليه‌السلام) فرمـودند: هركس چيزى را نقل كند و قصدش ظاهر ساختن عيب و بدى و ريختن آبروى مؤمنى باشد و بخواهد او را از ديده هاى مردم بيندازد و در انظار، سبك و بى ارزش كند، خداوند متعال او را از دوستى خود خارج و در دوستى شيطان وارد مى كند. 📚ثواب الاعمال ص 547 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴اقتدار پدر و مادر یعنی چه؟؟ ✍ اقتدار بر خلاف تصور افراد، به ترسناک بودن، اخم كردن، زور گو بودن، قُلدر بودن، حرف حرف من است، و... نيست. پدر و مادر مقتدر كسى است كه كنترل احساس و رفتارش را به دست كودک و نوجوانش نميدهد. او هميشه محكم و مهربان است، مخصوصا زمانى كه فرزندش دچار بحران احساسى و رفتارى است. والدين زمانى اقتدار دارند كه كودک می‌داند والدينش پشت و پناهش هستند؛ بى قيد و شرط دوستش دارند، براى او حرمت و احترام قائلند؛ به او اعتماد دارند و به او آزادى می‌دهند، اما هرگز به او اجازه نمی‌دهند از مرزهاى خاصى عبور كند. همانگونه كه والدين مقتدر هرگز به خود اجازه نمی‌دهند از مرزهاى خاصى عبور كنند، مرز براى كودكان جاييست كه او به خود يا ديگران آسيب می‌زند يا به حقوق كسى تجاوز ميكند! اشتباه رایج در رفتار والدين آنجاست كه اقتدار آنها تبديل به آزار كودكانشان می‌شود؛ مانند داد زدن، تحقير، تمسخر يا تهديد كردن، تنبيه غير علمى، قهر كردن، نصيحت تكرارى، سرزنش و مقايسه .. @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔥مستندداستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 41👇 توی فاصله بین دو کلاس داخل محوطه دانشگاه با فائزه قدم میزدیم و میحرفیدیم. - میدونی توی این مرحله با چند نفر باید مسابقه بدیم؟ یه نگاه عاقل اندر سفیهی بهم کرد و گفت: - نابغه! این سوالی بود که خودم سر کلاس ازت پرسیدما! - خب حالا! ثبت جهانی که نکردی! مهم جوابشه. پاشو به درخت تکیه زد و گفت: - توی مرحله دوم فقط باید با نفرات برتر دانشگاه های دولتی رقابت کنیم. از هر دانشگاه هم که سه نفر بیشتر به این مرحله نرسیدن. فکر نمیکنم تعداد زیادی باشیم. البته رقابت با یه عده بچه زرنگ، کمشم زیاده. به نشونه تایید سرم رو تکونی دادم. ادامه داد و گفت: - دیشب توی اینترنت میگشتم، دیدم حدود صد و چهل پنجاه تایی دانشگاه دولتی در سطح کشور داریم. - یعنی توی این مرحله یه چیزی حدود 450 تا رقیب داریم؟ - آره و برای رسیدن به مرحله آخر بین این 450 نفر، باید جزء 3 تای اول باشیم. حرفش که تموم شد ساکت شد. دستاش رو بغل گرفته بود. توی فکر رفته بود.. نمیدونم فکر چه جور جایی هست که میشه توش فرو رفت! یا هیچوقت نفهمیدم که ما دستا رو بغل میکنیم یا دستا ما رو بغل میکنن1 به نظر میاد اونا ما رو بغل میکنن! اگر ما جدای از دستامون باشیم چه طور اونا رو بغل میکنیم؟ اصلا مگه بغل کردن بدون دست هم میشه؟ لابد این بغل کردن دست یه عشق یک طرفه هست. خوب شد من رشته زبان فارسی نرفتم! و الا همون روز اولی حتما اخراج میشدم! - فائزه کجایی؟ - هااا؟ - ها چیه. بگو جانم. به نظرت میتونیم؟! - چیو میتونیم؟! - اینکه به قله اورست صعود کنیم. به نظر کار مشکلی میاد؟ چشماش گرد شد! - قله اورست؟ - شیرین میزنیا! همین مسابقه رو میگم دیگه. به نظرت میتونیم برنده بشیم؟ شونه هاش رو بالا انداخت - نمیدونم. رقیبامون یه عده بچه مخ هستن! چشمم آب نمیخوره. با غرور گفتم: - آره ولی ما هم از سر راه نیومدیم! - من که امید ندارم. فک نمیکنم بشه ولی اگه بشه چی هم میشه ها! با دست چندتا پشت شونش زدم و مثل بزرگ ترها شروع کردم به نصیحت کردن! - کار که نشد نداره دختر! خیلی جدی و سنگین گفت: - آره درست میگی. باهات موافقم حق با توئه. ما میتونیم... چرا نتونیم. فقط کافیه تمرکزمون رو بذاریم روی اینکه سوال ها رو چه جوری به دست بیاریم! - واا! فائزه!! دارم جدی میگما! چپ چپ نگاهم کرد و گفت: - یه چیزی برا خودت میگی خب! کلاس انگیزه و امید بخشی که نیومدی هانیه جان! توی خونه چی میخوری که اینقدر بالا بالا میپری! میبینی توی پرت نمیزنم به این معنی نیست که داری درست میگی! من تا همینجاشم فکر نمیکردم قبول بشیم! تو هم اگه فکر میکنی خیلی زرنگی واسه اعتماد به نفس کاذبته! جو گرفتت! یه دکتر خوب میشناسم. روان شناس خوبیه. میخوای معرفیت کنم؟ - نخیر. خودت رو معرفی کن! تو چرا هنوز شروع نشده خودت رو باختی؟! تا اینجاش که خوب اومدیم. بقیش رو هم میریم. هوفی کشید. چند ثانیه ای مکث کرد و شمرده شمرده گفت: - ببین هانیه! با حلوا حلوا کردن دهن شیرین نمیشه! خیلی از اونایی که باید باهاشون رقابت کنیم جزء بهترینان. حتی رتبه بندی علمی دانشگاهشون از دانشگاه ما هم بالاتره. به چی امید بستی؟! بدجوری نا امیدی توی چهرش موج میزد. خندیدم و گفتم - دِ نشد دیگه. ما هم پخمه نیستیم! مثلا نخبه ایم! خندید و با تمسخر گفت: - آره! مثلا. فقط من و تو نخبه ایم! اونام همشون تُخمه اَن! از رتبه بندی دانشگاهشون هم معلومه که اصلا چیزی بارشون نیست! نمیدونم چرا هی رتبه دانشگاهمون رو توی سرمون میزد! - خب دانشگاه ما هم خوبه. حالا شاید توی رتبه بندی دانشگاه های کشور اول نباشیم ولی آخرم نیستیم. اصلا مگه این دلیل میشه هر کی اونجاست زرنگ باشه و هر کی اینجاست گاگول؟! نگید که نمیدونید گاگول یعنی چی؟ هنوز هفت هشت دقیقه ای تا شروع کلاس بعدی مونده بود. خودمم میدونستم رقابت آسونی پیش رومون نیست ولی قبول شکست قبل از شکست، از خود شکست ضایع تره! فرض کن هنوز جنگ شروع نشده از ترس دشمن بری تسلیمش بشی! دوست داشتم امید رو به فائزه برگردونم. با این انگیزه و پیش بینی آینده هیچی نمیشدیم! همیشه اعتقاد دارم باید باور داشته باشی که میشه تا بشه. خودمم مطمئن نبودم و نگرانی رو داشتم اما تسلیم نمیشم! شکست با عزت بهتر از تسلیم شدن با ذلته! اووووف. جمله رو حال کردید! یادم نیست کجا شنیدم. ولی خیلی جذاب بود! مجتبی مختاری @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا