نسیم فقاهت و توحید
اینکه اسیر که باشی و جان را به مسلخ که برده باشی از عرش تا فرش تو را رقم می زند... #مثل_خیلی_ها
از امروز کلنجار من شروع می شود
دست و پنجه نرم کردنم با واژه ها شروع می شود، اینکه از چه جنسی هستند
اینکه چطور متعلقی باید داشته باشند
معادل روانشناسی و جامعه شناسی شان چه می شود، نوعِ معقول و غیر معقولشان چطور است،
هر سال این روزها، درگیر این مفاهیم می شوم؛
"یک وقتی دستت را بند می کنند و کوچه کوچه می گردانند و نامش می شود اسارت، یک وقت هم دلت به مسلخ رفته! و تا عرشِ خدا محبت و ولایت در آن نشسته، آن هم به عبارتی می شود اسارت؛"
این روزها به رسم عادتِ هر ساله ام می نشینم واژه ی #اسارت را حلاجی می کنم
گویی جنسش با بقیه ی واژه ها از زمین تا آسمان فرق دارد، می تواند کاملا دو پهلو عمل کند، می تواند تو را در بربگیرد و تا اوج آسمان ها پیش ببرد و از زبانت جاری کند که " #ما_رایتُ_الا_جمیلا"
یا آنکه تو را بر تخت اموی بنشاند و لباس ذلت برتنت بپوشاند و تا زیرِ خطِ خاری پیش ببرد...
جنسش به متعلقش بستگی دارد،
اینکه اسیرِ محبتِ که باشی و #دل_را به که یا به چه داده باشی و اینکه #جان_را در مسلخِ کِه به قربانگاه برده باشی از عرش تا فرشِ تو را رقم می زند ...
می دانی ...
اصلا آدم دلش غنج می رود در اسارت محبتی برود که او را از اسارت همه غیر از خدا برهاند، به خدا آدم دلش غنج می رود در مسلخ حسین کوچه به کوچه به گردش در آید و عشق و دلدادگی و اسارتش را با جانی خسته و دستانی بسته فریاد کند...
این است که زینب بیش از اینکه به اسارت امویان درآمده باشد، به اسارت و عشق ولی زمانش ملحق شده است...
#مثل_خیلی_ها
#این_روزها
#امام_زمانت_رابشناس
———🌻⃟————
@rkhanjani