eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
650 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 گاهی تحمل ، خودش نوعی سلوك است. 💠 یكي از اولياء خدا كه بسيار مرد بزرگي بود و گفته اند امام زمان (علیه السلام) در جنازه او حاضر بودند، بسيار بداخلاقی داشت كه سی و پنج سال او را شكنجه مي‌داد ولی او تحمل مي‌كرد! 💠 بله، تحمل كنيد، اصلا خيلی از اينها با و گذشت حل مي‌شود. 💠 گاهي هم اگر تحمل شود، مثل نماز شب، براي انسان الی الله است. 🍃❤️ ☀️🔴 🔴☀️🔴@Khanjanidroos ☀️🔴☀️🔴
🔻مرحوم ملاصدرا با دو تا از دامادهايش يعنى مرحوم فيض كاشانى و مرحوم عبدالرزاق لاهيجى، گویا در كاشان بودند و داشتند از کوچه ای رد مى‏ شدند. 🔸ديدند كه دخترى يك گليمى را روى پشت بام آورده و دارد تكان مى ‏دهد؛ پسرى هم كه عاشق آن دختر است دارد از پائين نگاه مى‏ كند و مى‏ گويد: مى ‏دانم نيامدى قالى تكان بدهى آمدى خودت را نشان بدهى! 🔹نقل می کنند مرحوم ملاصدرا كنار كوچه آن قدر گريه كرد كه حالش به هم خورد. گفتند مگه آقا چى شد؟ گفت از حرف این پسر من منتقل شدم به این معنی که خداى متعال هم که این عالم را خلق کرده، آمده خودش را نشان بدهد اما کسی در پی دیدنش نیست. 🔸گرانبهاترين گوهر، معرفت خداست. علم حقيقى همين علم است. اين را به هر كسى نمى‏ دهند مگر اينكه قدم به قدم، خونِ دل بخورد و زحمت بکشد. هر كجا كه يك خورده پايش را كج بگذارد جلويش را مى‏ گيرند. عشق اين كار را هم در دل هاى آلوده قرار نمى‏ دهند. ‌ @khanjanidroos
🌀 شاگرد ملاحسینقلی همدانی 📝 چگونه میرزاجواد آقا ملکی تبریزی، قبله اهل معنا شد 💠 امام خامنه‌ای 🔹 در راه خدا، شکستن خویشتن و خود را فقیر و تهیدستِ مطلق دیدن است. یعنی انسان در عین قدرت و ثروت و علم و برخورداری از مزایا و محاسن و خصوصیات مثبت و در اوج دارایی و توانایی، واقعاً (نه به صورت تعارف) خود را در مقابل خدا، نیازمند و تهیدست و محتاج و کوچک و حقیر ببیند. این، آن روحیه‌ی کمال انسانی است که البته باید با به این‌جاها رسید. 🔹 شنیدم مرحوم حاج میرزا جواد آقای تبریزی معروف (که از بزرگان اولیا و عرفا و مردان صاحبدلِ زمان خودش بوده است) اوایلی که برای تحصیل وارد نجف شد، با اینکه طلبه بود، ولی به شیوه‌ی اعیان و اشراف حرکت می‌کرد. نوکری دنبال سرش بود و پوستینی قیمتی روی دوشش می‌انداخت و لباسهای فاخری می‌پوشید، چون از خانواده‌ی اعیان و اشراف بود و پدرش در تبریز ملک‌التجار بوده یا از خانواده‌ی ملک‌التجار بودند. ایشان، طلبه و اهل فضل و اهل معنا بود و بعد از آنکه توفیق شامل حال این جوان صالح و مؤمن شد، به درِ خانه‌ی عارف معروف آن روزگار، استاد علم اخلاق و معرفت و توحید، مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی (که در زمان خودش در نجف، مرجع و ملجأ و قبله‌ی اهل معنا و اهل دل بوده است و حتّی بزرگان می‌رفتند در محضر ایشان می‌نشستند و استفاده می‌کردند) راهنمایی شد. 🔻 روز اولی که مرحوم حاج میرزا جوادآقا، با آن هیأتِ یک طلبه‌ی اعیان و اشراف متعین، به درس آخوند ملاحسینقلی همدانی می‌رود، وقتی‌که می‌خواهد وارد مجلس درس بشود، آخوند ملاحسینقلی همدانی، از آنجا صدا می‌زند که همان‌جا -یعنی همان دمِ در، روی کفشها- بنشین. حاج میرزا جواد آقا هم همان‌جا می‌نشیند. البته به او برمی‌خورد و احساس اهانت می‌کند، اما خودِ این و تحمل این تربیت و الهی، او را پیش می‌برد. 🔹 جلسات درس را ادامه می‌دهد. استاد را -آنچنانکه حق آن استاد بوده- گرامی می‌دارد و به مجلس درس او می‌رود. یک روز در مجلس درس، او که در اواخر مجلس هم نشسته بود، بعد که درس تمام می‌شود، مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی، به حاج میرزا جوادآقا رو می‌کند و می‌گوید: «برو این قلیان را برای من چاق کن و بیاور!» بلند می‌شود، قلیان را بیرون می‌برد، اما چه‌طورچنین کاری بکند؟! اعیان، اعیانزاده، جلوی جمعیت، با آن لباسهای فاخر! ببینید، انسانهای صالح و بزرگ را اینطور تربیت می‌کردند. قلیان را می‌برد، به نوکرش که بیرون در ایستاده بود، می‌دهد و می‌گوید: این قلیان را چاق کن و بیاور. او می‌رود قلیان را درست می‌کند و می‌آورد به میرزا جوادآقا می‌دهد و ایشان قلیان را وارد مجلس می‌کند. البته این هم که قلیان را به دست بگیرد و داخل مجلس بیاورد، کار مهم و سنگینی بوده است، اما مرحوم آخوند ملاحسینقلی می‌گوید که: «خواستم خودت قلیان را درست کنی، نه اینکه بدهی نوکرت درست کند!» این، شکستن آن «منِ متعرضِ فضولِ موجب شرک انسانی در وجود انسان» است. این، آن منیت و خودبزرگ‌بینی و خودشگفتی و برای خود ارزش و مقامی در مقابل حق قائل‌شدن را از بین می‌برد و او را وارد جاده‌ای می‌کند و به مدارج کمالی می‌رساند که مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی به آن مقامات رسید. 🔹 او در زمان حیات خود، قبله‌ی اهل معنا بود و امروز قبر آن بزرگوار، محل توجّه اهل باطن و اهل معناست. بنابراین، قدم اوّل، شکستن منِ درونی هر انسانی است که اگر انسان، دائم او را با توجّه و تذکر و موعظه و ریاضت (همینطور ریاضت‌ها) پَست و زبون و حقیر نکند، در وجود او رشد خواهد کرد و فرعونی خواهد شد. 📅 ۳۰ فروردین ۱۳۶۹ @rkhanjani
📖🖊خوشا به حال آن زنی که در مقابل مرد عصبانی‌اش می‌خندد و متواضع است. به داستان زیر دقت کنید: 📚اصمعی، وزیر مامون بود، حکایت می‌کند، که در بیابان گم شدم، تشنه و گرسنه😨چه کنم؟ یک وقت چشمم به خیمه‌ای افتاد، به خیمه رفتم و دیدم زنی جوان و با حجاب در خیمه نشسته💐 به او سلام کردم 🎀جواب سلام را داد. 🎀تعارف کرد و گفت: بفرمایید. 🌊می‌گوید من در بالای خیمه نشستم و آن زن هم در گوشه‌ی خیمه نشست، خیلی تشنه بودم، به او گفتم: مقداری آب به من بدهد. ⚡دیدم رنگش تغییر کرد، رنگش زرد شد 🎀گفت من از همسرم اجازه ندارم که به شما آب بدهم. ‼[این همان مطلب روایت پیامبر است که فرمود حق دوم این است که بدون اجازه در مال شوهر تصرف نکنیم.] 🎀گفت:اجازه ندارم، اما مقداری شیر دارم برای نهار من است، این شیر را شما بخورید و من ناهار نمی‌خورم. 🌊 شیر را آورد و من خوردم، یکی دو ساعت نسشتم، یک وقت دیدم مرد سیاهی پیداشد😳 مرد سیاه که آمد این زن اشتیاقی پیداکرد،🥰 دیدم بلند شد و همان آبی را که به من نداد آن را برداشت به خارج از خیمه اومد 💎 سنگی را از قبل آماده گذاشته بود. یک وقت دیدم پیر مرد سیاه سوار بر شتر آمد🐫 این پیرمرد را روی سنگ پیاده کرد، پاها و دست و صورت پیرمرد سیاه را شست😳 واین مرد را در بالای خیمه نشاند. 🍂این مرد بداخلاق بود 😣 خسته بود و غر میزد و نق میزد، زن می‌خندید😊تبسم می‌کرد و با او حرف میزد😅. 🔻اصمعی گفت: از بس او بد می‌کرد و این خوبی، من دیگر نتوانستم در این خیمه بمانم و آفتاب را ترجیح دادم به اینکه در خیمه بمانم😏 بلند شدم و خداحافظی کردم. 🌴مرد خیلی اعتنا نکرد و با بی‌اعتنایی و روی ترش جواب خداحافظی را داد😒اما 🎀زن به استقبال من آمد، مرا شناخت که اصمعی وزیر مامون هستم. 🌊اصمعی می‌گفت من از بس دلم پر شده بود، شروع به بدگویی و سخن‌چینی کردم. به او گفتم خانم حیف تو نیست😔 به چه چیز این مرد اینقدر دل بسته‌ای؟؟؟؟ به جمالش، به جوانی‌اش، به پیری‌اش، به آن فقرو فلاکتش، این وسط بیابان🌪این وضع فقرش😣 این وضع اخلاقش😒 به چه چیز این مرد اینقدر دل بسته‌ای که او اینقدر بد می‌کند و تو خوبی؟؟؟‼🤔 🔻تا این جمله را گفتم، دیدم رنگ زن تغییر کرد 😨 این زنی که اینقدر خوش اخلاق بود، عصبانی شد و گفت: 🎀حیف از تو می‌خواهی بین من و شوهرم اختلاف بیندازی؟؟🤨 🌊اصمعی گفت: چون آن زن دید من خیلی جاخوردم وناراحت شدم، خواست دلداری‌ام بدهد. 🎀گفت:اصمعی روایتی از پیامبر شنیده‌ام می‌خواهم به آن عمل کنم. 🎀گفت: ای اصمعی، دنیا می‌گذرد، در رفاه و آسایش باشد می‌گذرد در فقر و فلاکت باشد می‌گذرد، اصمعی دیروز گذشت من اگر در بیابان بودم که بودم، و اگر هم در قصر بودم و در رفاه و آسایش بودم باز هم می‌گذشت اما یک چیز نمی‌گذر و آن آخرت💐 است. 🎀من می‌خواهم به روایت پیامبر(ص) عمل کنم و با ایمان کامل از دنیا بروم🥰 ⚘پیامبر(ص) فرمود: ایمان دو بال دارد: 🦋یک بالش صبر در مقابل مشکلات و 🦋یک بالش در مقابل نعمت‌هاست. ↩همین که گوش، چشم، عقل،... داریم، اینکه شیعه‌ایم و... این‌ها نعمت است حتی اگر از نظر مالی خوب نباشیم. 🎀گفت اصمعی، من در بیابان بر بداخلاقی این مرد صبر می‌کنم، به فقر این مرد صبر می‌کنم، برای جمال و زیبایی و سلامتی که خدا به من داده به این مرد خدمت می‌کنم😊برای اینکه ایمانم کامل شود. ⁦✔️⁩🌷 گاهی تحمل ، خودش نوعی است. يكی از اولياءخدا كه بسيار مرد بزرگي بود و گفته‌اند امام زمان(علیه‌السلام) در تشييع جنازه‌ی او حاضر بودند، همسر بسيار بداخلاقی داشت كه سی‌وپنج‌سال او را شكنجه ميداد ولی او تحمل می‌كرد ! بله، تحمل كنيد، اصلاً خيلی از اينها با تحمل و گذشت حل می‌شود . گاهی هم اگر تحمل شود، مثل نماز شب برای انسان سلوك الی الله است...✨✨🍃🌸🍃✨✨ " استاد فاطمی نیا " 💞 @rkhanjani
گاهی تحمل ، خودش نوعی است. يكی از اولياء خدا كه بسيار مرد بزرگي بود و گفته اند امام زمان (علیه السلام) در تشييع جنازه ی او حاضر بودند ، همسر بسيار بداخلاقی داشت كه سی و پنج سال او را شكنجه ميداد ولی او تحمل ميكرد ! بله ،تحمل كنيد ، اصلا خيلی از اينها با تحمل و گذشت حل ميشود . گاهی هم اگر تحمل شود ، مثل نماز شب برای انسان سلوك الی الله است.. " استاد فاطمی نیا " 💞 @rkhanjani