eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
627 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
نسیم فقاهت و توحید
#حجاب_آمریکایی #چادری_بد_حجاب #قسمت_دوم ‌راستش رو بخوای یکم جمله بندی کلمات برام سخت شده بود... چو
1⃣ افراط چیست؟ 2⃣ رعایت حجاب کامل بدون زینت افراط است؟ 3⃣ ملاک در جذب افراد بی حجاب چیست؟ 4⃣ اجازه داریم به هر نحوه ای نظرشان را به چادر مثبت کنیم و حتی دست و پایشان را باز بگذاریم؟ 5⃣ حجاب کامل چیست؟ 6⃣ چه زمانی اجازه داریم در باره مبحث چادر مباحثه کنیم؟ 7⃣ فقط چادر کافیست؟ 8⃣ زینت و چادر مخالف همدیگرند؟ 9⃣ را های جذب افراد به چادر... 0⃣1⃣ آیا حجاب مانع زیباییست؟ توجه کنید که تعداد سوالات زیاد است اما تمام جوابها در قالب یک پست ارائه میشه... 🏴 @rkhanjani
309.9K
سوال ❌چرا حجاب اجباری است ؟ ✳️ ایا اجبارلجبازی نمیاره⁉️ 🏴 @rkhanjani
970K
جواب پاسخ سوالات زیر در ویس👇 ۱. دلم میخواد آزاد باشم! ۲. نه به حجاب اجباری! ۳‌ اصلا چون مجبورم میکنید لجبازی میکنم! 🎙حجه الاسلام مختاری 🏴 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نسیم فقاهت و توحید
💗نگاه خدا💗 #قسمت_پنجاه‌و‌هفت از هیئت که بیرون آمدم. محسن و ساحره آمدند کنارم ... - کجا میخوای بری
💗نگاه خدا💗 رسیدیم بیمارستان. تند تند از پله ها رفتیم بالا. مریم جون تا من را دید. بغلم کرد: -واییی سارا امیر به هوش اومده... رفتم از پشت شیشه نگاه کردم. دیدم دکترو پرستارها دورش را گرفتند. فقط زیرلب می‌گفتم" یا ابوالفضل " و راه می‌رفتم... دکتر از اتاق بیرون آمد. - چی شده آقای دکتر؟ -خدا رو شکر هوشیارشون بالاتر اومده... فردا انتقالشون میدیم بخش. از خوش‌حالی فقط گریه می‌کردم. وضو گرفتم و رفتم سمت نماز خانه. دو رکعت نماز و سجده شکر به جا آوردم. و شکر می‌کردم خدایی را که امیر را برگرداند. بعد چند روز امیر مرخص شد و به خانه برگشتیم. ناهید جون و بابا رضا خیلی اصرار کرده بودند که امیر را ببریم خانه‌ی آن‌ها؛ ولی من دوست داشتم برویم خانه خودمان. .... چند ماهی گذشت ... حال امیر بهتر شده بود ... صبحی رفتم نان گرفتم و به خانه آمدم و صبحانه را آماده کردم. - برادر کاظمی ، بیدار شین دیر میشه هااا ادامه دارد.... 🏴 @rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
💗نگاه خدا💗 #قسمت_پنجاه‌وهشت رسیدیم بیمارستان. تند تند از پله ها رفتیم بالا. مریم جون تا من را دید
💗نگاه‌خدا💗 -خواهر سارا نمیشه یه کم دیر تر بریم. - نه خیر ، تا الانش هم به خاطر بهبودی کامل شما صبر کردم. -چشم خواهر الان میام. بعد صبحانه راه فتادیم به سمت پرورشگاه. امیر چشماش میدرخشید با دیدن بچه‌ها. ‌با خانم معصومی مسئول پرورشگاه، رفتیم داخل اتاقی که نوزاد یک ،دو،سه ماهه در آنجا نگهداری می‌شد. از خوشحالی دست امیر را فشار دادم. ما مانده بودیم و این همه فرشته‌ی کوچک. خانم معصومی خندیدو گفت: سارا جان آخر کار خودت را کردی. -من هفت خان رستمو رد کردم تا بتونم اجازه بردن بچه رو، بگیرم. سوار ماشین شدیم و به سمت بازار حرکت کردیم. چون هنوز چیزی برای بچه نخریده بودیم. بچه شروع کرد به گریه کردن. من رانندگی می‌کردم و بچه بغل امیر بود. واییی قیافه‌اش دیدنی بود. اصلا نمیدانست چه طور نگهش دارد. از داروخانه برایش شیر خشک خریدم و بچه در بغل امیر خوابش برد. کلی خرید کرده بودیم برای فسقل پسرمان. اون شب قرار گذاشتیم اسم پسرمان را ابوالفضل بگذاریم. زندگی‌مان سرشار از شادی بود ولی با پا گذاشتن این هدیه خدا به زندگی، شادیمان بیشتر از قبل شد. وضو گرفتیم و نماز شکرانه خوندیم: ❤خدایا شکرت ❤ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 پایان رمان 🏴 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ انسانی که دم از خدا می زند و شبانه روز یک میلیون بار "یاالله" می گوید، اما رفتارش نشان می دهد آدمی است سخت "خودپرست"، خدایش از لفظ تجاوز نکرده است! ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا امام حسن مجتبی(ع) سنگ صبـــور مأمن غم‌ها و دردها ای خانه‌ات پناه همه کوچه‌گردها شهادت مظلومانه کریم اهل‌بیت(ع) تسلیت @rkhanjani