هرگز کسی را از خودش متنفر نکن!
💫
———🌻⃟————
@rkhanjani
———🌻⃟————
@rkhanjani
🔴 عملی که از تشرف به محضر امام زمان بالاتر است
🔹 آیت الله محمدعلی ناصری :
🔺 امام زمان(عج) در نامه ای به آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی می فرماید «ای سید حوائج مردم بسیار مهم است و حتی از شرف یاب شدن نزد ما بالاتر است، خودت را کوچک بدان و تکبر نداشته باش و همیشه به امور مردم رسیدگی کن».
بنده همیشه طلب خیر برای دانش پژوهان را از خداوند خواستار هستم، معتقدم، حال حاضر زمان کار و اظهار علاقه عموم مردم به ولایت است و این موضوع برای اهل علم دین دو چندان است، زیرا اهل علم سربازان امام زمان (عج) هستند. سعی و کوشش طلاب باید آنگونه باشد که امام زمان (عج) انتظار آن را دارد.
پدرم در مدرسه صدربازار، دوستی به اسم حاج آقا محمد کوفی داشت که از عالمان آن زمان به حساب می آمد، طبق توصیه پدر نزد حاج محمد کوفی ماندم.
یکی از دلایل معروف بودن حاج محمد کوفی این بود که نامه ای از طرف امام زمان(عج) برای آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی آورده بود که شرح آن به این گونه است: «ای سید حوائج مردم بسیار مهم است و حتی از شرف یاب شدن نزد ما بالاتر است، خودت را کوچک بدان و تکبر نداشته باش و همیشه به امور مردم رسیدگی کن».
زمانی که بنده دیدم حاج محمد کوفی چه شخصیت والایی دارند از آن عالم سوال کردم که راه رسیدن خدمت امام زمان(عج) چیست و حاج محمد کوفی پاسخ داد «عمل به تمام مستحبات».
انسان باید تمام کارهایش برای رضای خداوند و امام زمان(عج) انجام دهد؛ «من کان للَّه کان اللَّه له» نشانگر همین معنا و مفهوم است.
سند رشد و تکامل اهل علم، تقوا است و رمز موفقیت در تمام مراحل زندگی و بندگی، جدیت در درس و مطالعه و عبادت است.
امام زمان(عج) ناظر و عالم همه امور است و هرگز از ذکر (یابن الحسن) غافل نشوید، زیرا تمام مشکلات حل خواهد شد.
@rkhanjani
زمانی که فیض کاشانی در قمصر کاشان زندگی می کرد ، پدر خانمش ، ملاصدرا ، چند روزی را به عنوان میهمان نزد او در قمصر به سر می برد .
در همان ایام در قمصر ، جوانی به خواستگاری دختری رفت . والدین دختر پس از قبول خواستگار ، شرط کردند که تا زمان عقد نه داماد حق دارد برای دیدن عروس به خانه عروس بیاید و نه عروس حق دارد به بیرون خانه برود .
از این رو ، عروس و داماد که عاشق و شیدای همدیگر بودند و می خواستند همدیگر را ببینند ، به فکر چاره ای افتادند که نه با شرط مخالفت بشود و نه والدین عروس متوجه بشوند . لذا عروس حیله ای زد و گفت : من فلان موقع به قصد تکاندن فرش به پشت بام می آیم و تو هم داخل کوچه بیا ، همدیگر را ببینیم .
در آن وقت مقرر ، دختر فرش خانه را به قصد تکاندن به پشت بام برد و فرش را تکان می داد و داماد هم از داخل کوچه نظاره گر جمال دلنشین عروس خانم بود و مدام این جملات را می خواند :
اومدی به پشت بوندی اومدی فرش و تکوندی
اومدی گردی نبوندی اومدی خودت و نشوندی
در این حال ، عارف بزرگوار ، ملاصدرا از کوچه عبور می کرد و این ماجرا را دید و شروع به گریه کردن کرد .
او یک شبانه روز بلند گریه می کرد تا این که فیض کاشانی از او پرسید :
چرا این گونه گریه می کنی ؟
ملاصدرا گفت : من امروز پسری را دیدم که با معشوقه خود با خوشحالی سخن می گفت . گریه من از این جهت است که این همه سال درس خوانده ام و فلسفه نوشتم و خود را عاشق خدای متعال می دانم اما هنوز با این حال و صفایی که این پسر با معشوقه خود داشت من نتوانستم با خدای خود چنین سخن بگویم . لذا به حال خود گریه می کنم.
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
#رمان_مسیحا #قسمت_سی_وهفتم ﷽ حورا: یکدفعه صدای ناآشنایی شنیدم: بچه ها دارن... فال شهدا میدن بیایین
#رمان_مسیحا
#قسمت_سی_وهشتم
﷽
حورا:
دختر سبزه و خنده رویی که روبه رویم نشسته بود، گفت: «پس من شروع میکنم؛ توی يكي از كنفراسا كه يكي از استادای دانشگاه در مورد اعجاز و بلاغت قرآني سخنرانی میکرد؛ مي گفت که اگه یک کلمه از قرآن جا به جا بشه یا حذف و اضافه بشه، معنی آیه ناقص میشه و مفهومو نمی رسونه.
یکدفعه یکی از دانشجوها که تفکرات بی دینی داشت، از جاش بلند شد و گفت: من حرف شما رو قبول ندارم، توی قرآن کلماتی به کار رفته، که مناسب اون مکان نیست، مثلا این آیه: (مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ) خداوند دو قلب را در درون مرد قرار نداده است.
اون جوون گفت که هیچ آدمی دو قلب نداره، چرا گفته درون مرد دو قلب قرار نداده؟، به جاي لفظ "رجل" صحيح این بود كه می گفت: مَا جَعَلَ اللَّهُ لِبشر ...
سالن کنفراس یکدست ساکت شده بود و همه منتظر جواب استاد بودن.
استاد سخنران به فکر فرو رفت و می دونست اگه جواب محکمی برای شبهه مطرح شده نگه، ممکنه بقیه دانشجوها هم این شبهه براشون حل نشده بمونه !!!
بعد از چند لحظه استاد با افتخار جواب داد: بله... واقعا هم همین طوره ...تنها مرد به هیچ عنوان امکان نداره دو قلب در بدنش وجود داشته باشه .... ولی زن هر وقت حامله باشه در درونش دو قلب وجود داره، قلب مادر و قلب جنینی که در شکم مادر قرار داره ...
اینجا بود که چهره های دانشجوهای مسلمون بشاش و شاداب شد، و بقیه هم یک معجزه دیگه از قرآنو فهمیدن.
هیچ کلمه ی در قرآن گذاشته نشده مگر اینکه یه جور حکمت ربّانی در اون وجود داره، و بدون شک
قرآن بدون تغییر و بی تحریف حفظ شده.»
برای دقایقی از افکارم بیرون آمده بود و پریِ نگاهم در میان حلقه آنها چرخ میزد. یکی از
دخترها گفت:
«این تازه یکی از جنبه های اعجاز این آیه ست شأن نزول این آیه از سوره احزاب داستان دیگه ای دارهچند نفر از مشرکا و بت پرستا و کفار به پیامبر( ص) گفتن:
نه ما به دین تو کار داشته باشیم نه تو بتهای ما رو انکار کن.
البته چندتا از منافقا هم که بین صفهای مسلمونا بودن این مطلبو تایید کردن و پیامبر رو تحت فشار قرار دادن که اونو قبول کنه ولی این آیه نازل شد که همه بدونن کسی نمیتونه شرک و توحید رو هم زمان تو دلش داشته باشه. هر آدمی یه قلب بیشتر نداره و توش یه حُبّ یا یه بُغض بیشتر جا نمیگیره، بنابراین، در این قلب جز عشق یه معبود جا نمیشه.... »
همان موقع دهمین نفر که تا اون موقع چیزی نگفته بود، گفت: « اصلا شخصیت آدم سالم، شخصیتواحد و خط فکرى واحدى داره، هرجا باشه تنها و در جمع در ظاهر و باطن، در فکر و عمل، همه باید یکى باشه هر طور نفاق توی وجود آدم یه چیز تحمیلى و بر خلاف طبیعتشه.همانطور که توی این
قلب یا حُب یک موجود قرار میگیره یا بغض به اون»
به خودم که آمدم افراد زیادی دورمان جمع شده بودند. یکی از جمع خانم قدیریان بود که با لبخند گفت: «امام علی(ع) فرمودن:"هیچ بندهای از بندگان خدا؛ در محبت ما به واسطه خیر و خوبى که خدا در او قرار داده کوتاهى ندارد؛ زیرا دوست و دشمن ما با یکدیگر مساوى نیستند و محبت و دشمنى ما(با هم) در قلب یک نفر جاى نمیگیرد؛ زیرا براى یک فرد، خدا دو قلب قرار نداده که با یکى دوست بدارد و با دیگرى دشمن؛ دوست ما محبتش خالص است همانطور که طلا را آتش پاک و خالص میکند، دشمن ما نیز همانطور است"»
منکه به جلو خیز برداشته بودم، کمی خودم را عقب کشیدم و پرسیدم:
«اینا رو از کجا میدونید؟ یعنی منبع... »
همان دختر سبزه رو بلافاصله پاسخ داد: «تفسیر المیزان و تفسیر نمونه... »
بلند شدم و دست و صورتم را شستم. در مدت کمی هجوم حجم بزرگی از مفاهیم را به فکر و قلبم درک میکردم. شعری که ایلیا برایم فرستاده بود، را در خاطرم مرور کردم :
میخواستم از عشق فدایی تو باشم
اینجا چه هوایی ست که مجنون شدم آخر
زمزمه وار با خودم حرف میزدم:
پس همیشه...اونم عاشقم بوده!
مگر این چیزی نبود که با تمام وجود دلم میخواست؟ پس چرا حالا که فهمیدم بازم آروم نمیشم؟!
این چه راهیه که آدما برا عبور ازش باید از روی قلبشون بگذرن؟
دلم هوای تازه میخواست. انگار که ریه هایم تار بسته باشند، چادرم را سرم زد و رفتم بیرون ساختمان و در دورترین نقطه محوطه ایستادم.
نفس کشیدم. می خواستم تا انتهای راهی را که انتخاب کرده بودم، بدودم. آنقدر بدودم تا به ایلیا برسم اما هیچ وقت فکرش را هم نمی کردم چه چیزی در نقطه عطف سرنوشتم انتظارم را می کشد.
به قلم سین کاف غفاری
🌸 @rkhanjani
فاطمه! ای که غم از داغ تو، سر می شکند
زیر بار غم تو، کوه کمر می شکند
مرغ حقّ بودی و رفتی سوی باغ ملکوت
جبرئیل است که از داغ تو، پر می شکند
شهادت حضرت فاطمه (س) تسلیت باد
@rkhanjani