eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
629 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
آغاز بزرگترین راهپیمایی مجازی به مناسبت روز قدس... با محوریت: استکبار ستیزی انتخابات حاج قاسم لطفا برای همه گروه ها و بسیجیان ارسال نمایید. https://b2n.ir/ghods5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرشب برای یه نعمتی خدا روشکر کنیم ... امشب برای اینکه ایم ———🌻⃟‌———— @rkhanjani 🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ بشارت دهد که همانا یاری خدا نزدیک است ’ Behold! Allah’s help is indeed near! ۲۱۴ 😊😊😊 ———🌻⃟‌———— @rkhanjani 🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
چونکه مولا فرمودند👌😊 ———🌻⃟‌———— @rkhanjani 🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
و تو.... مقصدِ نبردِ نهایی... کلید سبز ظهور🍃 ———🌻⃟‌———— @rkhanjani 🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‏گویند در حریم شما توبه میخرند... شرمِ جوانِ سر به گریبان نگفتنی ست... ———🌻⃟‌———— @rkhanjani 🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 نام کتاب: مثل تو، بانوی من، فاطمه همراه با آموزش یک کاردستی نویسنده‌: کلر ژوبرت 🔰در این داستان نیمه تخیلی،سما دختر کوچکِ مهربانی است که ماجرای به دنیا آمدن حضرت فاطمه(سلام الله علیها) را از نگاه خودش برای همه بچه ها تعریف می کند… 🔰در این کتاب سعی شده، بر اساس روایات تاریخی معتبر ، محتوای دینی مناسب کودکان به صورت ترکیبی از واقعیت و تخیل ارائه شود. شایسته است ما بزرگ تر ها تلاش کنیم بچه های‌مان، درباره دختر پیامبر(صلی الله علیه وآله) و تاریخ آن دوره، شناخت بهتر و بیشتری به دست آورند. ✅مناسب سنین۶ تا ۱۲ سال 🌐برای سفارش کتاب می‌توانید به این کانال مراجعه کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/4011720751C49bba0503c @rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
#دام_شیطان😈 #قسمت_ششم 🎬 رسیدم جلوی ساختمان سلمانی منتظرم بود . آومد جلو دستش را دراز کرد سمتم من که
🔥 قسمت هفتم 🎬 از خدا و معنویات صحبت می‌کردند ,منم اینجور بحث‌ها را دوست داشتم اما یک چیزایی عنوان می‌کردند که با اعتقادات مذهبی من سازگار نبود! مثلا می‌گفتن تو قرآن آمده ,نماز را برپا دارید ,نه اقامه کنید و نماز هر کار خوبی هست که ما انجام می‌دیم ,پس کار خیر بکنیم همون نمازه و احتیاج نیست رو نمازهای یومیه حساسیتی نشون بدهیم!! یا این‌که پیغمبران و امامان هم مثل ما هستند و هیچ اجر و قرب بیشتری ندارند و ما می‌توانیم با اتصال بر قرارکردن با شعور کیهانی و عالم ماورایی به مرتبه‌ی پیغمبران و امامان برسیم😳 و حتی به شیطان می‌گفتند حضرت شیطان , من برام سوال شد چرا حضرررت؟؟!! و فقط جوابم دادند شیطان عبادات زیاد کرده , روزی عزیز درگاه خداوند بوده ما نباید این امتیازات را نادیده بگیریم... (نعوذوبالله خودشان را یک پا خدا می‌دونستند) خلاصه کلاس طول کشید من یک احساس آرامش همراه با گیجی داشتم,نگاه کردم رو گوشیم ,وااای ساعت ۹شبه, من توذعمرم شب تا این موقع بیرون نبودم😱 ۱۵ تماس از دست رفته که از بابا و مامان بودند,تامن برسم خونه ساعت از ده هم گذشته.... بیژن نگاهم کرد و گفت:سه سوته می‌رسونمت نگران نباش...آینده از آن ماست... در حیاط را باز کردم ,مامان و بابا هردوشون مضطرب جلو در هال بودند.... یا صاحب وحشت حالا چکارکنم😱 وارد خونه شدم,بابام با یک لحنی که تا به حال نشنیده بودم گفت:به‌به خانوم دکتر , الآنم تشریف نمیاوردید.....چرا تلفن‌ها را جواب نمیدادی هاااا؟؟ کجابودی؟؟مردیم از نگرانی... تازگیا عوض شدی,چت شده ؟؟ مامانم گفت:محسن جان بگذار بیاد داخل شاید توضیحی داشته باشه با ترس وارد هال شدم ,نشستیم روی مبل. بابا گفت:حالا بفرما ,توضییییح... گفتم:به خدا با یکی از دوستام(اما نگفتم مرد بود)کلاس بودم. بابا:که کلاس بودی؟؟!!اونم تااین موقع شب,تو که کلاسات صبح و عصره, حالا چرا گوشیت را جواب نمی‌دادی؟؟ من:روی ویبره بود به خدا متوجه نشدم,عمدی درکار نبود. مامان یک لیوان آب دست بابا داد وگفت:حالا خداراشکر ,اتفاق بدی نیافتاده,هما جان توهم کلاسایی را که تا این موقع هست ,بر ندار دخترم یه نفس عمیق کشیدم وگفتم:کلاسش,خیلی معنوی بود ,مطمئنم اگر خودتونم بیاین خوشتون میاد. بابا نگاهم کرد و گفت :مگه کلاس چی هست که ما هم با این سن و سطح سوادمون می‌تونیم شرکت کنیم. گفتم:یه جور تقویت روح هست و ربطی به سن و سواد نداره,بهش میگن عرفان حلقه.... بابا یکدفعه از جا پرید وگفت :درست شنیدم عرفان حلقه؟؟؟ ازکی این کلاس را میری دختره‌ی ساده؟ با تعجب گفتم:مگه چه ایرادی داره؟ امشب اولین جلسه ام بود نفس عمیقی کشید وگفت :خداراشکر, چندروز پیشا یک زنی را سوار کردم می‌رفت تیمارستان, توی تاکسی مدام گریه می‌کرد ,می‌گفت دختری داشتم مثل دسته ی گل,یک از خدا بی خبر فریبش میده و برای ارتباط بر‌ قرارکردن با عالم دیگه می‌برتش همین کلاسای عرفان و... بعد از چندماه کار دختره به تیمارستان می‌کشه ,حتی یک بار می‌خواسته مادرش را با چاقو بکشه..... رو کرد به من و گفت:دیگه نبینم ازاین کلاس‌ها بری هااا ,اصلا از فردا خودم می‌برمت دانشگاه و برت می‌گردونم... پریدم وسط حرفش و گفتم :کلاس گیتارم چی میشه؟ بابا:اونجا هم خودم می‌برمت و خودم میارمت,تو را به همین راحتی بدست نیاوردم که راحت از دستت بدم,تا خودت بچه دار نشی نمیفهمی من چی میگم دخترم.... آمدم تو اتاقم,وای خدای من بابا چی می‌گفت؟؟ شاید مادر دختره دروغ گفته,شاید دخترش روحش قوی نبوده... . کاش ازاین خاطره درس گرفته بودم و دیگه پام را تواین جلسات شیطانی نمیگذاشتم. اما افسوس..... .. ‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌ ‎@rkhanjani ‎‌‌‎‌