eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
641 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
✅دعــا کنیم ✍چشمانی داشته باشیم که بهـــــترینها را ببیند. قلبی که خـطاها را ببخشد ذهنی که بدیها را فراموش کند و دستی که در راه یاری رسـاندن باشد. @rkhanjani
👌«همدم امروز، یاور فردا» @rkhanjani
اصرار بر كنترل فرزندانمان براي اينكه دقیقاً “همانی بشود كه ما می خواهيم” دو نتيجه در پی خواهد داشت: 🔸يا يك رُبان حرف گوش کن و همیشه تسلیم خواهیم داشت 🔸و یا یک آشوبگر و یاغی که هر مرزی را در می شکند. نتیجه وسواسها و اصرارهای بی مورد والدین بر آنچه الگوی از پیش ساخته تربیتی خود ساخته اند، این دو مورد است و حد وسطی هم ندارد! پس اولاً هیچگاه لباس از پیش بریده ای را برای تربیت کودکمان قواره نکنیم... و ثانیاً روی نسخه های تربیتی خود و دیگران اصرار بیش از اندازه نداشته باشیم...شاید این نسخه متناسب با کودک ما نباشد! @rkhanjani
🍃روح زندگی امروز دل‌نگران بودم. دل نگران قطعه‌های زندگی‌ام که کنار هم جور نمی‌شدند. هر کدام را که به دست می‌گرفتم دیگری از دستم در می‌رفت. قطعه‌های سر بازی داشتند با من. قشنگ معلوم بود که می‌خواهند آزارم دهند ولی من دست بردار نبودم و می‌خواستم آنها را کنار هم جور کنم. به قدری مشغول قطعه‌های زندگی‌ام شدم که تو را پاک فراموش کردم. اصلاً حواسم به نگاه دوستم هم نبود. یک لحظه به خود آمدم و دیدم دوستم لب‌گزیده دارد نگاهم می‌کند. اشک در چشمانش حلقه زده و به من خیره شده. تازه فهمیدم چه خاکی به سر شده. باز هم از تو غافل شدم. تو روح همۀ قطعه‌های زندگی من هستی چطور می‌شود که من از روح زندگی غافل می‌شوم و این گونه خودم را مشغول قطعه‌های آن می‌کنم؟ پا گذاشتن روی عقلی که خدا داده تا کی؟ لب‌گزیدن‌های دوستم به اندازۀ صد منبر موعظه دارد برایم گاهی که لب به سخن می‌گشاید با واژه‌هایش همۀ وجودم را آتش می‌زند. دوستم با همان نگاه معنادارش به من گفت: قطعه‌های زندگی قسم خورده‌اند برای کسی که از مولا غافل می‌شود جور درنیایند. زحمت بیهوده تا کی؟! کاش یک روز به آخر می‌رسید دفتر غفلت من! شبت بخیر روح زندگی! @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷🌸 🍀 ✅ 💢 موضوع: بیزاری، ترفندی برای ادامه ‼️ ✍علی اکبر صیدی 🍃🌻🍃 ❌ جریان اصلاحات که طی 8سال، حامی و مبلغ سرسخت دولت تدبیر بوده اند؛! امروزه به منظور مردم و تسلط مجدد برقوه مجریه؛! صرفا در روزهای آخر دولت اقای روحانی، از ایشان به خاطر کارنامه نامطلوبش، بیزاری جسته و ایشان را در ظاهر مورد انتقاد قرار می دهند❗️ 💯 این در حالی است که اهل بصیرت می دانند که این بیزاری صوری، فقط برای فریب مردم و جلب آرای آنان است. 💠 زیرا این جریان- که به گونه ای در تقابل با جریان انقلابی است؛ - در پشت صحنه کاملا باهم هماهنگ اند! و با عملیات روانی(،دروغ و...) در صدد ادامه قدرت در قوه مجریه هستند! @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چیزی که باعث غرق شدن میشه ، افتادن توی آب نیست ... موندن زیر آب و بالا نیومدنه ! ... مراقب باشیم تو اشتباهات خودمون نمونیم ———🌻⃟‌———— @rkhanjani 🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
نسیم فقاهت و توحید
#دام_شیطان #قسمت_بیست_و_یک🎬 نزدیک اربعین بود,درونم وِلوِله ای برپااست. یک نیرویی به من میگفت به
🎬 روز سفر فرا رسید از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدم... راهی فرودگاه شدیم,هرچه اطرافم رانگاه کردم,از اون ابلیس خبیث خبری نبود, گمان کردم دیگر نبینمش,اما اشتباه فکر می‌کردم ,دریافته بود ما انسان‌ها با خواست خودمون این ابلیس‌ها رابه زندگی‌مان راه میدهیم وتا انسان ابلیس صفت باشد ,رد پای این شیاطین هم هست... رسیدیم به شهرنجف, شهر گوهر و صدف, شهر اعتبار و شرف, شهر عشاق و هدف, شهر ملائک صف به صف... نه تنها حال من بلکه حال پدرومادرم هم قابل گفتن نبود لحظه شماری می‌کردیم برای رسیدن به حرم ..... نزدیک اذان ظهر حرکت کردیم به سمت حرم برای زیارت ونماز... گنبدی طلایی چشمم را نوازش می داد,پابه صحن حرم که گذاشتیم,درون غلغله ی جمعیت این چشم بود که شیرین زبانی‌ها می‌کرد واین اشک بود که اظهار وجود می‌نمود,مهری عجیب بر دلم حس می‌کردم مهری ازپدری مهربان برفرزندگنهکارش, احساسم قابل وصف نبود.... گریه کردم بر غربت مولایم علی ع , برظلم هایی که به آل طه شد, برغربت مذهبم شیعه , برظلمهایی که توسط خناثان درلباس دین به مذهب سراسر نورم وارد می‌شود, گریه کردم برای گناهانم. وبرای رهایی از دست ناپاکی‌ها.... زیارت ونماز باحالی معنوی به اتمام رسید چون نیت کرده بودیم ازنجف تاکربلا پیاده برویم ,باید به همین زیارت کوتاه ودل انگیز بسنده می‌کردیم.... قادر به خداحافظی نبودم, رو کردم به گنبد طلایی مولا و با زبان بی زبانی گفتم:حال بچه ای دارم که به زور از پدرش جدایش می‌کنند مولای عزیزم به جان مادرم زهراس قسمت می‌دهم, مرا بار دیگر به این مکان فراخوان...... اشک درچشم سفرعشق راشروع کردیم.... به به چه سفری بود وچه حلاوتی بروجودمان مستولی شده بود... اینجا فقط عشق بود وعشق بود وعشق... اینجا مردمانش همه ی دار و ندارشان را فدایی خون خدا می‌کردند,یکی با لیوانی آب,یکی با ماهی‌هایی که از شط صید کرده بود,یکی با گوشت گوسفندان گله اش,یکی با حلوایی که از تنها درخت نخل خانه اش درست کرده بودو.... پیرمردی رادیدم که از مال دنیا بهره ای نداشت اما سوزن به دست باکوک برکفش‌های زائران حسین ع توشه ی آخرت جمع می کرد... پیرزنی تنها اتاق زندگیش رامیهمانخانه ی زوار کرده بود تا دمی درآن بیاسایند وازاین میهمانخانه ,آسایش عقبا رابرای خود میخرید... هرچه میدیدی عشق بود وعشق بود....ازهرطرف نوای لبیک یاحسین بر آسمان بلند میشد... پدرم هرازگاهی برمن نگاهی میافکند تا ببیند از هرم عشق این عشاق ,زبان الکن من بازشده یانه...پدرم بااعتقادی محکم میگفت:هما من تورااز حسین ع دارم ومطمئنم شفایت هم ازارباب میگیرم😭 سفرعشق به اخرین قدمهایش میرسید,نزدیکیهای کربلا بودم که صدای خنده ی کریه ان ابلیس درگوشم پیچید به اطراف نگاه کردم,وااای خدای من درنقطه ای دورتر جمع ابلیسان جمع بود...میخواستم ببینم انجا چه خبراست؟ دست مادر رارها کردم وباسرعت به ان طرف حرکت نمودم.. پدرومادرم دوان دوان پشت سرم میامدند... رسیدم به اون هاله ی سیاه رنگ ,دوتا زن محجبه بودند دستشان کاغذی بود برای تبلیغ چیزی,اطرافشان مملواز شیاطین کریه المنظر ,روی کاغذ راخواندم واااای خدای من تبلیغ برای کلاسهای عرفان حلقه.....توپیاده روی اربعین؟!!😳 چقدددد اینها شیاطین انسان نمای کثیفی هستند ....ازاعتقادات پاک ومذهبی مردم سواستفاده میکنند.... ... @rkhanjani ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا