🔵 خوردن انار در روز جمعه
🔴 امام کاظم (ع) میفرمایند:
🌕 «کسی که یک انار در روز جمعه و ناشتا بخورد، قلبش را چهل روز نورانی میکند، و اگر دو انار بخورد هشتاد روز نورانی میکند، و اگر سه انار بخورد صد و بیست روز نورانی میکند و وسوسه شیطان را از او دور میکند و کسی که وسوسه شیطان از او برطرف شود خدا را معصیت نمیکند و کسی که خدا را معصیت نکند، خدا او را وارد بهشت میکند.»
📚محاسن ج ۲ص۵۴۴
@rkhanjani
روز جمعه 💎💎
☀️امام صادق علیه السلام فرمودند :
*ثواب صدقه در شب و روز جمعه هزار برابر است.*
مستدرک الوسائل، ج۶، ص۱۰۶
💎💎💎
روز جمعه ست و متعلق به آقا امام زمان مان برای فرج و سلامتی شان #صدقه
فراموش نشود🔻🔻
📌 واریز به شماره کارت
۶۱۰۴-۳۳۷۵-۳۳۵۸-۰۲۷۸
IR780120020000004191545981شماره شبا
علیرضا جمالی
#مواسات_و_همدلی
#اطاعت_امر_ولایت
#احسان_عمومی
———🌻⃟—————
🔴🔵 هزینه کردن برای امام زمان (عج)
🌕 در كتاب من لا يحضره الفقيه در باب صله امام آمده كه: از امام صادق عليه السلام درباره فرموده خداى - عزّوجلّ - : مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً؛ چه كسى به خداوند وام نيكويى مى دهد، سؤال شد. آن حضرت فرمود: درباره صله امام نازل شده.
🌺 امام صادق (ع) فرمودند:
هرکس پندارد که امام به آنچه در دست مردم هست احتیاج دارد، کافر است. جز این نیست که مردم نیازمندند که امام از ایشان بپذیرد. خدا امر فرموده که از اموال آنان صدقه و زکات بگیر و آنها را بوسیله آن پاک و تزکیه مینمایی.
کافی – جلد ۲
🌺 آیت الله موسوی اصفهانی نویسنده کتاب مکیال المکارم می گوید :
من در يكى از سالها در خواب ديدم كه شخص جليل بزرگوارى مى فرمود: هرگاه مؤمن چيزى از مال خود را براى امامش در زمان غيبتش نثار نمايد ثوابش همانند هزار و يك برابر ثواب مثل آن است كه در زمان حضورش نثار كند.
🌺 امام صادق(ع) فرمودند:
«هر کس یک درهم خرج امام زمان(عج) کند، آن یک درهم از دو میلیون درهم در کار خیر، فضیلتش بالاتر است.» یعنی فردی هزار تومان در یک امر دینی به نیت امام زمان(عج) کمک کند و فردی دو میلیارد تومان به همان امر دینی به نیت پدر و مادرش کمک می کند، براساس بیان امام صادق(ع)، این هزارتومان، از دو میلیارد تومان ارزشش بالاتر است.
📚 مکیال المکارم جلد ۲ وظیفه ۳۵
@rkhanjani
🔴 زنده نگه داشتن یاد امام زمان (عج)
🔵 آیت الله میلانی از علمایی که شیفته امام زمان عجل الله فرجه بودند. بالای سر خود نام مبارک حضرت مهدی را زده بودند و زیر نام حضرت، نوشته بودند :
🔺 بالای سرم نام تو را نقش نمودم
🔺 یعنی که سر من به فدای قدم تو
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_ششم 💠 گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده د
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_هفتم
💠 یک نگاهم به قامت غرق #خون عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر میزد که اگر اینجا بود، دست دلم را میگرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود.
جهت مقام #امام_مجتبی (علیهالسلام) را پیدا نمیکردم، نفسی برای #دعا نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس میکردم به فریادمان برسد.
💠 میدانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی میشد به خانه برگردم؟
رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش میچرخید برای حال حلیه کافی بود و میترسیدم مصیبت #شهادت عباس، نفسش را بگیرد.
💠 عباس برای زنعمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و میدانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره میکند.
یقین داشتم خبر حیدر جانشان را میگیرد و دل من بهتنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک #مصیبت نشسته و در سیلاب اشک دست و پا میزدم.
💠 نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان #منتظر حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند و تأخیرم، آنها را به درمانگاه آورد.
قدمهایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمیشد چه میبینند و همین حیرت نگاهشان جانم را به آتش کشید.
💠 دیدن عباس بیدست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش میلرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش میشکست و میدیدم در حال جان دادن است.
زنعمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفسشان بند آمده بود.
💠 زنعمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لبهایی که بهسختی تکان میخورد #حضرت_زینب (علیهاالسلام) را صدا میزد.
حلیه بین دستانم بال و پر میزد، هر چه نوازشش میکردم نفسش برنمیگشت و با همان نفس بریده التماسم میکرد :«سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!»
💠 و همین دیدن عباس دلم را زیر و رو کرده بود و میدیدم از همین فاصله چه دلی از حلیه میشکافد که چشمانش را با شانهام میپوشاندم تا کمتر ببیند.
هر روز شهر شاهد #شهدایی بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده میشدند یا از نبود غذا و دارو بیصدا جان میدادند، اما عمو پناه مردم بود و عباس یل #مدافعان شهر که همه گرد ما نشسته و گریه میکردند.
💠 میدانستم این روزِ روشنمان است و میترسیدم از شبهایی که در گرما و تاریکی مطلق خانه باید وحشت خمپارهباران #داعش را بدون حضور هیچ مردی تحمل کنیم.
شب که شد ما زنها دور اتاق کِز کرده و دیگر #نامحرمی در میان نبود که از منتهای جانمان ناله میزدیم و گریه میکردیم.
💠 در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی میکردیم.
همه برای عباس و عمو عزاداری میکردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم میسوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه #خدا میبردم.
💠 آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظهای از آتش تب خیس عرق میشدم و لحظهای دیگر در گرمای ۴۵ درجه #آمرلی طوری میلرزیدم که استخوانهایم یخ میزد.
زنعمو همه را جمع میکرد تا دعای #توسل بخوانیم و این توسلها آخرین حلقه #مقاومت ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلیکوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند.
💠 حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو #مظلومانه درد کشیدند و غریبانه جان دادند.
دیگر حتی شیرخشکی که هلیکوپترها آورده بودند به کار یوسف نمیآمد و حالش طوری به هم میخورد که یک قطره #آب از گلوی نازکش پایین نمیرفت.
💠 حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه میچرخید و کاری از دستش برنمیآمد که ناامیدانه ضجه میزد تا فرشته نجاتش رسید.
خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفتهاند هلیکوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به #بغداد ببرند و یوسف و حلیه میتوانستند بروند.
💠 حلیه دیگر قدمهایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلیکوپتر هزار بار جان کندم.
زودتر از حلیه پای هلیکوپتر رسیدم و شنیدم #رزمندهای با خلبان بحث میکرد :«اگه داعش هلیکوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت میبری، چی میشه؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌸 @rkhanjani
🍃نیاز حیاتی کشور🍃
🌿رهبر معظم انقلاب :
ازدواج بهنگام و بدون تأخیر یکی از کارهای لازم و واجب است؛🌿
🌿فرزندآوری و تکثیر نسل یکی از آن وظایف مهم و اساسی است که بایستی انجام بگیرد که هر دوی اینها ــ هم ازدواج زودهنگام و بهنگام، و هم تکثیر نسل ــ جزو نیازهای حیاتی امروز کشور و فردای کشور است.🌿 ۹۹/۱۱/۱۵
#ازدواج
#ازدواج_بهنگام
@rkhanjani
#یاصاحب_الزمان_عج❤️
ما عاشق بے قرار یاریم همہ
بر درد فراق او دچاریم همہ
از پاے بہ جان او نخواهیم نشسٺ
تا سر بہ قدومش بسپاریم همہ
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
@rkhanjani
#آیه_نگار
💌 مسلما با هر سختی آسانی است
📖 سوره انشراح| آیه ۶
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞#استوری_موشن
راه افتادم گویا به تنم جان افتاد
تا رسیدم به حرم شعر به جریان افتاد...
#حضرت_معصومه
#سالروز ورود حضرت معصومه سلام الله علیها به قم گرامی باد 🌺🌺🌺🌺
@rkhanjani
🌹 يا فَاطِمَةُ اشْفَعِي لنا فیالْجَنَّة ِ
✨ ۲۳ ربیع الاول؛ سالروز ورود بابرکت حضرت معصومه سلاماللهعلیها مبارکباد
🌷 امام صادق علیهالسلام: «وتَدخُلُ بِشَفاعَتِها شِیعَتی الْجَنَّةَ بِأجمَعِهِم؛ همه شیعیان من با شفاعت او (حضرت معصومه علیهاالسلام) وارد بهشت خواهند شد» (بحار چاپ بیروت، ج57 ص228).
🌷امام رضا علیهالسلام: "مَنْ زَارَهَا عَارِفاً بِحَقِّهَا فَلَهُ الْجَنَّة؛ کسی که او (حضرت معصومه) را زیارت کند در حالی که آگاه به حقش باشد بهشت برای اوست" (بحار الانوار(ط-بیروت) ج48، ص317).
🌷 امام جواد علیهالسلام: «مَن زارَ قَبرَ عَمَّتي بِقُمَّ، فَلَهُ الجَنَّةُ؛ هر كس قبر عمّه ام (حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام) را در قم زيارت كند، بهشت پاداش اوست» (کامل الزیارات ص324).
@rkhanjani
🔴 اى کسى که دنیا تو را مشغول کرده و همه را فراموش کردی قیامت و حساب و کتاب را آرزوى طولانى شما را مغرور نموده است. اما ناگهان مرگ به سراغ شما خواهد آمد.
✅✅✅قبر شما صندوق عمل است.✅✅✅
📦درِ صندوق عمل بسته است، وقتى که باز شد،معلوم میشود چه چیز توى صندوق بوده است⁉️
🙎♂یک بچه در رحم مادر اگر کور یا شَل باشد یا عیب دیگری داشته باشد احساس ناراحتى نمیکند،اصلا ناراحت نیست اما وقتى به دنیا می آید، میفهمد که چشم او نابینا است، لذا شدیداً ناراحت میشود؛
❇️ آن کسانى که دنیا شدیداً آنها را غافل کرده و آخرت را فراموش کرده اند الآن معلوم نمیکند که چه کار کرده، بعد از مردن و در پاى حساب و کتاب معلوم میشود براى آخرت چه کرده اند⁉️
@rkhanjani
#مهربان_باشیم
😊
———🌻⃟————
@rkhanjani
❤️#ادخال_سرور_در_قلب_مومن
🔅یکی از اسباب نزول رحمت پروردگار عالم و موجبات توجه الهی بر انسان، دل بدست آوردن و ادخال سرور است.
فردوسی می گوید :
🌱 میازار موری که دانه کش است
🌱 که جان دارد و جان شیرین خوش است
از انسان حتی به یک مور و مورچه هم نباید ضرری وارد شود.
🔅 یکی از بزرگان نقل می کردند که سر کلاس درسشان، بچه ی ایشان می خواست جلوی یک مورچه ای را بگیرد و در آب بیندازد. ایشان ناراحت شدند و به پسرشان گفتند: پسرجان! گره در کار ما نینداز؛ با هر قطره آبی که جلوی مورچه می اندازی و گرفتار میشه، گره در کار ما می اندازی.
ما نمیدانیم در پشت پرده و باطن و ملکوت این عالم چه خبر است. اگر می دانستیم خیلی از رفتارهای ما عوض می شد.
این بزرگانی که خیلی مراقبند چون پرده برداشته شده ولذا می بینند در ماورای این عالم چه خبر است.
🔅از مرحوم الهی قمشه ای نقل کرده اند که این شعر فردوسی را می خواند و می گفت من این بیت را بهتر از فردوسی سروده ام:
🌱 هرکس که دلی دارد یک مور نیازارد
🌱 کان مور هم از دلبر دارد اثری بر دل
ببینید عالم را چه خوب تفسیر می کند.
نگاه عارفانه و عاشقانه به عالم هستی آدمی را عوض می کند و انسان را یک تکه آتش می کند، انسان باید از این حالت سردی و خشکی بیرون بیاید و اهل محبت بشود، برخی از هل عبادت خشکند و محبت کردن بلد نیستند.
در این نوع نگرش و بینش عارفانه و عاشقانه، مور و مورچه هم دل دارد چه رسد به انسان؛ اگر اینجوری به عالم نگاه کنی دیگر برای هر مسئله ای در منزل دعوا نمی کنی!
#همدلی👆😉(خودت را جای دیگری بگذار ، احساسش را مزه مزه کن تا بتوانی او و موقعیتش را درک کنی)
ما خیلی خرابی داریم، زیرا به عالم نگاه عاشقانه نداریم و نگرش و تفسیر درستی از هستی خودمان نداریم، رفتارهای بد ما هم از همین جا ناشی می شود. باور نمی کنیم که در عالم حساب و کتابی بر قراراست، دل باید به صحنه بیاید و باور کند.
🔅این عالم یک دلبر دارد، دو دلبر ندارد
مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ( سوره احزاب/ آیه ۴ )
خدا به انسان دودل نداده است که دنبال دو محبوب باشد. هرچه در آفرینش هست همه نشانه ای از دلبرند
مگر قرآن کریم نفرمود:
الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ(سوره بقره / آیه۱۶۵) آیا این آیه را چشیده ای؟
کسی که اهل ایمان شد، اشدالحب به خداست یعنی عاشق خدا می شود.
به آن شدت عشق و حب مفرط، عشق می گویند.
اگر عشق به ذات ربوبی در قلبمان تجلی کرد، همه ی عالم را جلوه ای از حضرت دوست و اثرات دلبر می بینیم:
🍃به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست
🍃عاشقم بر همه عالم، که عالم ازوست
اگر نگرش انسان و دید انسان، اینطور بود، دیگر کار زشت از او صادر نمی شود:
🍃منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن
🍃منم که چشم نیالودم به بد دیدن
اصلا بدی در عالم تکوین، وجود ندارد. هر بدی که هست، از خودمان صادر می شود:
ما أَصابَكَ مِن حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ وَما أَصابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَفسِكَ( سوره نساء/ آیه ۷۹) بدی ها از توصادر می شود.( هر خوبی که به تو رسید از جانب خدای متعال است و هر بدی به تو رسید، از جانب نفس خودت است)
ای خیال بد که در خود جمع کرده ای!
ای مست از جام خیال! ای خورده از جام خیال!
چه خورده ایم از جام خیال؟ هیچ...
🌷تو مست حق شو، جام جم بگیر
✨ادخال سرور آثاری دارد؛ آخرش به آدمی جام جم می دهند و این دل خانه ی خدا می شود.
این کدورت ها هرچه ازدل زدوده شود دل صفا پیدا می کند، بالعکس، هرچه انسان به طرف غضب و کینه و شهوت می رود به سمت کثرت و دوئیت رفته و به همان اندازه از خدا دور می شود.
باید به توحید و یکی بودن رسید، همه را محو جمال حق دید و همه را آینه ی دلبر دید.
✨«ادخال سرور چنین کاری می کند، پس بنای زندگی ات را بگذار بر ادخال سرور در قلوب مومنین»
امتحانش بکن و سپس تماشا کن که چه می شود. به قول عرب ها بختک بزن ببین که به خدا می رسی.
💥ان شاءالله به عزت الهی و به برکت نگاه خوبان عالم، به این دانسته ها عمل کنیم...
🌱 که گفته ست چندین ورق را ببین
🌱 ورق را بگردان و حق را ببین
درون این نوشته ها اگر انسان توحید را پیدا نکند، به جایی نرسیده و همه اش خیال باطل است.
😍😍😍
———🌻⃟————
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_هفتم 💠 یک نگاهم به قامت غرق #خون عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_هشتم
💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن حلیه #وحشت کنم.
در هیاهوی بیمارانی که عازم رفتن شده بودند حلیه کنارم رسید، صورت پژمردهاش به #شوق زنده ماندن یوسف گل انداخته و من میترسیدم این سفرِ آخرشان باشد که زبانم بند آمد و او مشتاق رفتن بود که یوسف را از آغوش لختم گرفت و با صدایی که از این #معجزه به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد :«نرجس #دعا کن بچهام از دستم نره!»
💠 به چشمان زیبایش نگاه میکردم، دلم میخواست مانعش شوم، اما زبانم نمیچرخید و او بیخبر از خطری که #تهدیدشان میکرد، پس از روزها به رویم لبخندی زد و نجوا کرد :«عباس به من یه باطری داده بود! گفته بود هر وقت لازم شد این باطری رو بندازم تو گوشی و بهش زنگ بزنم.»
و بغض طوری گلویش را گرفت که صدایش میان گریه گم شد :«اما آخر عباس رفت و نتونستم باهاش حرف بزنم!»
💠 رزمندهای با عجله بیماران را به داخل هلیکوپتر میفرستاد، نگاه من حیران رفتن و ماندن حلیه بود و او میخواست #حسرت آنچه از دستش رفته به من هدیه کند که یوسف را محکمتر در آغوش گرفت، میان جمعیت خودش را به سمت هلیکوپتر کشید و رو به من خبر داد :«باطری رو گذاشتم تو کمد!»
قلب نگاهم از رفتنشان میتپید و میدانستم ماندنشان هم یوسف را میکُشد که زبانم بند دلم شد و او در برابر چشمانم رفت.
💠 هلیکوپتر از زمین جدا شد و ما عزیزانمان را بر فراز جهنم #داعش به این هلیکوپتر سپرده و میترسیدیم شاهد سقوط و سوختن پارههای تنمان باشیم که یکی از فرماندهان شهر رو به همه صدا رساند :«به خدا #توکل کنید! عملیات آزادی #آمرلی شروع شده! چندتا از روستاهای اطراف آزاد شده! به مدد #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آزادی آمرلی نزدیکه!»
شاید هم میخواست با این خبر نه فقط دل ما که سرمان را گرم کند تا چشمانمان کمتر دنبال هلیکوپتر بدود.
💠 من فقط زیر لب #صاحبالزمان (علیهالسلام) را صدا میزدم که گلولهای به سمت آسمان شلیک نشود تا لحظهای که هلیکوپتر در افق نگاهم گم شد و ناگزیر یادگاریهای برادرم را به #خدا سپردم.
دلتنگی، گرسنگی، گرما و بیماری جانم را گرفته بود، قدمهایم را به سمت خانه میکشیدم و هنوز دلم پیش حلیه و یوسف بود که قدمی میرفتم و باز سرم را میچرخاندم مبادا #انفجار و سقوطی رخ داده باشد.
💠 در خلوت مسیر خانه، حرفهای فرمانده در سرم میچرخید و به زخم دلم نمک میپاشید که رسیدن نیروهای مردمی و شکست #محاصره در حالیکه از حیدرم بیخبر بودم، عین حسرت بود.
به خانه که رسیدم دوباره جای خالی عباس و عمو، در و دیوار دلم را در هم کوبید و دست خودم نبود که باز پلکم شکست و اشکم جاری شد.
💠 نمیدانستم وقتی خط حیدر خاموش و خودش #اسیر عدنان یا #شهید است، با هدیه حلیه چه کنم و با این حال بیاختیار به سمت کمد رفتم.
در کمد را که باز کردم، لباس عروسم خودی نشان داد و دیگر دامادی در میان نبود که همین لباس #عروس آتشم زد. از گرما و تب خیس عرق شده بودم و همانجا پای کمد نشستم.
💠 حلیه باطری را کنار موبایلم کف کمد گذاشته بود و گرفتن شماره حیدر و تجربه حس #انتظاری که روزی بهاریترین حال دلم بود، به کام خیالم شیرین آمد که دستم بیاختیار به سمت باطری رفت.
در تمام لحظاتی که موبایل را روشن میکردم، دستانم از تصور صدای حیدر میلرزید و چشمانم بیاراده میبارید.
💠 انگشتم روی اسمش ثابت مانده و همه وجودم دست #دعا شده بود تا معجزهای شود و اینهمه خوشخیالی تا مغز استخوانم را میسوزاند.
کلید تماس زیر انگشتم بود، دلم دست به دامن #امام_مجتبی (علیهالسلام) شد و با رؤیایی دست نیافتنی تماس گرفتم. چند لحظه سکوت و بوق آزادی که قلبم را از جا کَند!
💠 تمام تنم به لرزه افتاده بود، گوشی را با انگشتانم محکم گرفته بودم تا لحظه اجابت این معجزه را از دست ندهم و با #رؤیای شنیدن صدای حیدر نفسهایم میتپید.
فقط بوق آزاد میخورد، جان من دیگر به لبم آمده بود و خبری از صدای حیدرم نبود. پرنده احساسم در آسمان #امید پر کشید و تماس بیهیچ پاسخی تمام شد که دوباره دلم در قفس دلتنگی به زمین کوبیده شد.
💠 پی در پی شماره میگرفتم، با هر بوق آزاد، میمُردم و زنده میشدم و باورم نمیشد شرّ عدنان از سر حیدر کم شده و #عشقم رها شده باشد.
دست و پا زدن در برزخ امید و ناامیدی بلایی سر دلم آورده بود که دیگر کارم از گریه گذشته و به درگاه #خدا زار میزدم تا دوباره صدای حیدر را بشنوم. بیش از چهل روز بود حرارت احساس حیدر را حس نکرده بودم که دیگر دلم یخ زده و انگشتم روی گوشی میلرزید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌸 @rkhanjani