▪️در متن بلای عظیم یک ضیافتی خداوند برای امام حسین علیهالسلام مهیا نموده و یک رزق عظیم دائمی و سفرهای برای حضرت پهنشده که تمام عوالم و انبیاء بر سر این سفره و این ضیافت الهی مهمان هستند.
▪️انبیاء الهی از سماوات برای زیارت امام حسین علیهالسلام به سرزمین کربلا و حرم سیدالشهدا فرود میآیند تا از رزق معنوی و آثار و برکات این زیارت بهرهمند شوند.
▪️هر شب جمعه رحمت خداوند به کربلا هبوط میکند و عنایت خداوند به کربلا یک عنایت خاص و ویژه است که باعث میشود انبیاء الهی به این سرزمین بیایند و از الطاف و عنایات ویژه خداوند بهرهمند شوند.
▪️امام حسین علیهالسلام زیباترین بندگی را انجام داده و در عالم عبادتی به این زیبایی پیدا نمیشود و حقیقت این است که مزد و اجر خداوند در حق سیدالشهدا زیباتر از این بندگی است.
▪️تمام انبیاء الهی از کار بیبدیل امام حسین علیهالسلام در حیرت هستند و این همان توفیق الهی است و مزد این کار از نفس کار زیباتر است چراکه وفای امام حسین علیهالسلام زیباترین وفا مقابل خداوند بود اما وفای خداوند زیباتر از وفای حضرت است.
▪️شیطان تمام تلاش خود را کرد که امام حسین علیهالسلام به عهد خود وفا نکند اما حضرت در گودی قتلگاه بالاترین وفا را نسبت به عهد خود نمود.
▪️ضیافتی که خداوند برای امام حسین علیهالسلام برقرار نموده قابلدرک نیست و فقط حضرات معصومین میتوانند عظمت آن را درک نمایند چراکه انسان به واسطه این ضیافت به حیات طیبه خواهند رسید.
▪️هر خبری در عالم است بر سر این سفره سیدالشهداست و تمام عالم درگیر این مسئله هستند و همه انسانها به جز عدهای معدود که معاند هستند و بر این مصیبت اشک نریختهاند به واسطه این لطف امام هدایت خواهند شد.
▪️شیاطین امروزه درصدد ایجاد شبهات هستند و عدهای روشنفکر با یک ادبیات مدرن و بهظاهر علمی تکرار میکنند که چرا امام به کربلا رفتند و چرا انسانها گریه میکنند بر این بلا؟ متأسفانه اینها نفهمیدهاند این ضیافت الهی در سایه همین اشک ریختنها بهدستآمده و مهمترین سلاح برای طهارت نفس و عبور از شیطان و همراهی با سیدالشهدا و حضور در لشکر امام زمان(عج) و شناخت شیاطین به واسطه اشک بر سیدالشهداست.
▪️ضیافت الهی امام حسین علیهالسلام یک روی سکهاش بلا است و حضرت از همین بلای عظیم به این ضیافت الهی رسیدهاند و کسی این ضیافت الهی را میبیند و جمال آن را مشاهده میکند که از مدخل بلا عبور کرده باشد.
@rkhanjani
✅پرسش
راه هاي انتقاد ار همسر رو به طور کامل توضيح بديد.
🌺پاسخ:
قبل از آنکه درباره انتظارات، خواستهها و تمایلات خود حرف بزنید یا آن که اعتراض و انتقاد خود را درباره موضوعی به همسرتان ابراز کنید، بهتر است به سوالات زیر پاسخ دهید:
به چه دلیل میخواهید انتقاد کنید؟ اصلیترین دلایل از بیان آن چیست؟ صرفا میخواهید گلهگذاری کنید یا این که هدف دیگری هم دارید؟ قصد اصلاح یا تغییر چه مطلبی را دارید؟ اگر این انتقاد مطرح نشود شما متحمل چه آسیبهایی خواهید شد و در صورت بیان از چه مسائل باارزشی ممکن است جدا بیفتید یا آنکه چه چیز مفیدی را بهدست آورید؟ واکنشهای همسرتان را هنگام مواجهه با انتقاد، چگونه پیشبینی میکنید؟ آیا آمادگی لازم را برای مواجهه با رفتارهای احیانا تکانشی و مقابلهای همسرتان دارید؟ در مقابل جبههگیری او چگونه عمل خواهید کرد؟ آیا پیش از این در بیان انتقادات خود به همسر موفق بودهاید؟ علت موفقیت یا عدم موفقیتتان را چه میدانید؟ آیا همسرتان شرایط لازم برای شنیدن یا پذیرش انتقاد را دارد؟ چه زمانی را برای بیان انتقادتان در نظر گرفتهاید؟ بهترین مکان برای بازگو کردن انتقادتان کجاست؟
با پاسخگویی به سوالات فوق و ارزیابی شرایط و جوانب آن، قطعا از انتقادتان نتیجهای را که مساعد حال خود و همسرتان است بهدست میآورید.
و به این نکته هم باید دقت کرد که قوّة نقّادی و انتقاد کردن به معنای عیب گرفتن نیست. معنای انتقاد، یک شیء را در محک قرار دادن و بهوسیلة محک زدن به آن، سالم و ناسالم را تشخیص دادن است.
در آیات قرآن هر جا انسانها کجروی کردهاند و از راه درست خارج شدهاند، آنها را مورد انتقاد قرار داده است. برای نمونه به چند آیه اشاره میشود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ: اى کسانى که ایمان آوردهاید! چرا سخنى مى گویید که عمل نمى کنید؟!﴾ (الصّف/2) و ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّکَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُونَ: پس از مشرکان جویا شو. آیا پروردگارت را دختران و آنان را پسران است؟!﴾ (الصّافّات/149). همچنین آیاتی در قرآن وجود دارند که میتوانند در بحث نقد مورد توجّه قرار بگیرند، از جمله این آیة شریفه که میفرماید:﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ: پس بندگان مرا بشارت ده! * همان کسانى که سخنان را مىشنوند و از نیکوترین آنها پیروى مىکنند!﴾ (الزّمر/18ـ17).
باید دقت داشته باشیم که انتقاد برای این است که مسیر اشتباه نرفته باشیم، و قبل از همه خود ما نیاز داریم که مورد انتقاد قرار بگیریم.
اما راه انتقاد از دیگران که در مورد همسران کمی سخت تر است این موارد میتواند باشد.
اولین اصل در انتقاد از همسر، صادقت است
2ـ انتقاد بدون توهین و کلام ناشایست انجام شود
باید با منطق، برهان و نزاکت اخلاقی، افراد را به سوی خوبیها و درستیها جذب نمود.
3. انتقاد با ارایة راه حل باشد.
4. انتقاد سازنده بر اساس رضایتمندی
انتقاد مفید و سازنده انتقادی است که رضایتمندی و خشنودی منتقد را در بر میگیرد. به هنگام انتقاد بهتر است به جای تمرکز بر آن چه که در همسرتان نمیپسندید یا آن که خواهان تغییر و اصلاح آن مورد هستید، بر رضایت خاطری که از بیان آن انتقاد عایدتان میشود، تاکید کنید. مثلا به جای آن که بگویید: دوست ندارم سر من داد بزنی و خشونت کنی بگویید زمانی که با مهربانی حرفهایت را به من میزنی، من هم راغب میشوم به تو بیشتر گوش دهم. وقتی به جای مطرح کردن خواستهتان، چیزی را بیان میکنید که از آن بدتان میآید، به این ترتیب به طور تلویحی، خود و همسرتان را مجبور میکنید که به جای تمرکز بر احساس و حالتهای رفتاری، بر جزئیات انجام آن توجه کرده و متمرکز شود.
5. حتیالمقدور از انتقادهای کلی و مبهم خودداری کنید.
6. انتقاد بر پایه باورها و تصورات شخصی غلط، شنیدهها و دیدهها، فیلمهای مستهجن و غیراخلاقی، تبلیغات ماهواره یا ادعاهای سودجویان مفید به فایده نیست.
7. از بیان انتقاد راجع به مسائلی که امکان تغییرپذیری محدود یا غیرممکن دارند، جدا خودداری کنید. احساس میکنم دماغت کوچکتر بود، زیباتر بودی، اگر سبزهتر بودی، بانمکتر میشدی، کاش اندامت بهتر از این بود و...
8. انتقاد از نوع مقایسه؛ ممنوع
9. گاهی لازم است از موضع انتقاد کلامی خود کنار بروید و به جای آن عملا و به صورت کاملا رفتاری، نیازها، انتظارات و تمایلات یا هر آنچه را که میخواهید ابراز کنید.
🌺
☘🌺@rkhanjani
🌺☘🌺☘
نسیم فقاهت و توحید
#رمان_مسیحا #قسمت_هفدهم ﷽ حورا: شالم را عقبتر زدم. میخواستم دکمه های مانتو را باز کنم که یک لحظه ا
#رمان_مسیحا
#قسمت_هجدهم
﷽
ایلیا:
سیدطاها زنگ زد به موبایلم:
+الو ایلیا جان سلام😊
-به آسید چطوری؟😀
+کتابی که خواهش کردم تونستی گیربیاری؟🤔
-نشد ولی میارم🙂
+هزینه اش هر...🤓
-نه نمیخوام بخرم عموم یه کتابخونه بزرگ داره شاید داشته باشه میارم برات غمت نباشه😌
+به قول شما خوبه که هستی🙃
-البت ما میگیم مرسی که هستی😁
+پس خبر از تو منتظرم یاعلی(ع)🖐️
-باشه، یاعلی(ع) 👋
این یک هفته ای که برگشته بودم حسابی حالم گرفته بود. اما ایلیا هرشب زنگ میزد عکس و فیلم بچه های دانشگاه را میفرستاد. حرصم گرفت با خودم گفتم: لامصبا چه از ته دل میخندن انگار تو بهشتن☹️
یک جشن پتو گرفته بودند و یکی را تا میخورد زدند. وقتی بلند شد دیدم سیدطاهاست. 😲
حواسش به کسی که فیلم می گرفت نبود. اما وقتی دیدش برایش دستی تکان داد و گفت: فردا شب نوبت خودته😏
فکرم سر پروژه بود. یعنی میتوانستم به موقع درسم را تمام کنم؟ به آینده فکر کردم به شغلی که برای بدست آوردنش چقدر زحمت کشیده بودم و درس خوانده بودم. اگر درسم این تابستان تمام نمیشد قبولی ام در آزمون استخدامی به درد لای جرز دیوار هم نمیخورد.
زنگ زدم به عمو ببینم آن کتاب را دارد یا نه فکر کردم اگر کتابی که سید میخواهد را برایش گیربیاورم شاید استاد را راضی کند زودتر برگردم سر پروژه نمیدانم چطوری یک چیزی میگفت کاری میکرد همه چیز درست میشد. عمو رد تماس داد. نیم ساعت بعد پیام داد: جانم؟
برایش نوشتم چه میخواهم. گفت کتاب را دارد و سه روز دیگر که خانه مادربزرگم جمع میشویم آن را برایم می آورد.
بلافاصله میثم زنگ زد و دانشگاه قرار گذاشتیم. برخلاف من سرحال احوال پرسی کرد:
-چطوری موتوری؟
+جون تو حال ندارم
-باشگاه نبودی دیروز
+فردا میرم
-حورا کو؟
+نمیدونم
-چیزی شده؟
+مثلا چی؟
-آخه شما از بچگی تاحالا عین دوقلوها باهمین همش...
+این چند وقته ذهنم خیلی درگیره اصلا حواسم بهش نبوده حتما دلخورهم شده...
-آخ آخ بسوزه پدر عاشقی
+چرت نگو
دستش را محکم روی پایم کوبید و بلند شد.
به قلم سین کاف غفاری
🌸 @rkhanjani
#امام_زمانم_سلام♥
بازار دنیا....عجیب شلوغ است....
و ما، راه نور را گم کرده ايم!
و تو.... تنها راه بلد جاده نوری...
بر تاریکیهای دلمان، خط بکش...
سلام یگانه طلوع زمین بیا...
چشم انتظار ظهور زیبایت هستیم..
@rkhanjani
8.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکی از مهمترین علائم ظهور
اگر به دنبال زمان ظهور هستید، به این علامت نگاه کنید!
استاد پناهیان
@rkhanjani
---- ◦ • ○ 🌿 ﷽ 🌿 ○ • ◦ ----
#دلنوشته ها
مولایم تمام دلخوشی هایم بی حضورت تمام شدنی ست،
من آن بهاری ترین دوران را انتظار می کشم،
آن زمان که تکیه بر کعبه می زنی؛ و چشمان ظلمت دیده ام تازه می فهمند که عمری کور بوده اند،
طنین “انا المهدی” را نه با گوش بلکه با قلبم می شنوم،
آن زمان است که می آیی و عطر خدا در زمین جاری می شود.
“همه ی خیر ها در آن زمان است که مهدی (علیه السلام) قیام می کند و همه ی زشتی ها را از میان بر می دارد”
@rkhanjani
#رمان_مسیحا
#قسمت_نوزدهم
﷽
ایلیا:
میثم تیشرت آبی اش را از دو طرف مرتب کرد و گفت:
-چه کردی پروژه رو؟ از اون برادر چه خبر؟
+هیچی
-هیچی؟! گند نزنی به آینده ات یهو جو گیر شدی ادا پوریای ولی رو دراوردی...
+ساکت شو که گند اصلی رو تو زدی...
-راستی اون روز بالا پشت بوم شیخ ممد چی میگفتید با این برادر بسیجیه؟
+برعکس تو حرف حساب
-پس حسابی رفته رو مخت، خدا رحمتت کنه
و زد زیر خنده. جایش گذاشتم و رفتم سمت کلاس. اما اصلا حواسم جمع استاد نمیشد. ناز و اداهای همیشگی دخترهای ردیف جلویی هم دیگر به چشمم نمی آمد. سرم گرم مرور حرف های سید بودم وقتی عرق پیشانی اش را با پشت دست پاک کرد و بی آنکه نگاهم کند، آهسته گفت:
+پناه به خدا از آتیش جهنم
-آسید خدا تو رو که نمیبره جهنم
+امام علی(ع) هم خیالش راحت نبود ماکه دیگه...
-بیخیال اونقدراهم سخت نیست که شما حساب میکنی...
+خیلی سخت تره داداش خیلی...
این را گفت و سکوت عجیبی کرد. می گویم عجیب چون بدجوری رفت در فکر. پرسیدم:
-خب تو که کارت درسته نمازت سروقت سر به زیر اصلا دختر مخترا رو نگاه نمیکنی...گردن درد نمیگیری راستی؟ سختت نیس؟
+یه روی زندگی ترسه و یه روی دیگه اش عشق...
-زیر دیپلم حرف بزن ماهم بفهمیم حاجی
+یه وقت از ترس به گناه افتادن نگاهتو برمیگردونی از نامحرم، کلامتو کوتاه میکنی بخاطر ترس بعدش... یه وقت به عشق نگاه کسی این کارا رو میکنی ...
آجر را زمین گذاشتم و گفتم:
پس عاشق شدی؟ خیلیم خوب حالا مگه دانشگاه هستش که نمیخوای چشم تو چشم یه دختر دیگه ببیندت؟
لبخند قشنگی زد و گفت:
+ هست. خیلی جاها دستمو گرفته تا رسیدم اینجا...
-بروووو سر کارم گذاشتی
در حال خودش بود. سر بلند کرد و نفس عمیقی کشید: اگه بدونی مولات داره نگاهت میکنه به عشق نگاه مولات سربه زیر همه ی نگاها میشی تا یه روز چشمات لایق بشه چشم تو چشم بشی باهاش...
ماتش ماندم. نفهمیدم چه گفت. پرسیدم: منظورت از مولا...
چرخید سمتم: امام زمان(عج)... همین حالا هم داره نگات میکنه خوش به حالت که آقا ازت راضیه، ازش یه چیزی بخواه
گیج شده بودم: از من راضیه!؟ من!!!!
فقط از ذهن گذراندم: پس کار درس و پروژه امو درست کن آقا.
اینها را یادم آمد و غرزدم:همه چی هم خراب شد که آقا!
انگار استاد برای بار چندم بود که صدایم میزد.
به اطراف نگاه کردم. کلاس تمام شده بود. بقیه داشتند کم کم می رفتند. استاد صادقی آمد جلو و گفت: از شنبه برگرد سراغ پروژه ات یه همکاری هم باهات میکنم محدوده طرحو کوچیک میکنم.
گفتم: یعنی برم روستا به اونا که قول دادم رو خونه هاشون کار میکنیم، بگم شرمنده خط خوردین؟! نه استاد همون محدوده باشه از پسش برمیایم.
استاد عینکش را در جیب پیراهنش گذاشت و گفت: هرجور خودت میخوای...
به قلم سین کاف غفاری
🌸 @rkhanjani