نسیم فقاهت و توحید
#رمان_مسیحا #قسمت_سی_وهفتم ﷽ حورا: یکدفعه صدای ناآشنایی شنیدم: بچه ها دارن... فال شهدا میدن بیایین
#رمان_مسیحا
#قسمت_سی_وهشتم
﷽
حورا:
دختر سبزه و خنده رویی که روبه رویم نشسته بود، گفت: «پس من شروع میکنم؛ توی يكي از كنفراسا كه يكي از استادای دانشگاه در مورد اعجاز و بلاغت قرآني سخنرانی میکرد؛ مي گفت که اگه یک کلمه از قرآن جا به جا بشه یا حذف و اضافه بشه، معنی آیه ناقص میشه و مفهومو نمی رسونه.
یکدفعه یکی از دانشجوها که تفکرات بی دینی داشت، از جاش بلند شد و گفت: من حرف شما رو قبول ندارم، توی قرآن کلماتی به کار رفته، که مناسب اون مکان نیست، مثلا این آیه: (مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ) خداوند دو قلب را در درون مرد قرار نداده است.
اون جوون گفت که هیچ آدمی دو قلب نداره، چرا گفته درون مرد دو قلب قرار نداده؟، به جاي لفظ "رجل" صحيح این بود كه می گفت: مَا جَعَلَ اللَّهُ لِبشر ...
سالن کنفراس یکدست ساکت شده بود و همه منتظر جواب استاد بودن.
استاد سخنران به فکر فرو رفت و می دونست اگه جواب محکمی برای شبهه مطرح شده نگه، ممکنه بقیه دانشجوها هم این شبهه براشون حل نشده بمونه !!!
بعد از چند لحظه استاد با افتخار جواب داد: بله... واقعا هم همین طوره ...تنها مرد به هیچ عنوان امکان نداره دو قلب در بدنش وجود داشته باشه .... ولی زن هر وقت حامله باشه در درونش دو قلب وجود داره، قلب مادر و قلب جنینی که در شکم مادر قرار داره ...
اینجا بود که چهره های دانشجوهای مسلمون بشاش و شاداب شد، و بقیه هم یک معجزه دیگه از قرآنو فهمیدن.
هیچ کلمه ی در قرآن گذاشته نشده مگر اینکه یه جور حکمت ربّانی در اون وجود داره، و بدون شک
قرآن بدون تغییر و بی تحریف حفظ شده.»
برای دقایقی از افکارم بیرون آمده بود و پریِ نگاهم در میان حلقه آنها چرخ میزد. یکی از
دخترها گفت:
«این تازه یکی از جنبه های اعجاز این آیه ست شأن نزول این آیه از سوره احزاب داستان دیگه ای دارهچند نفر از مشرکا و بت پرستا و کفار به پیامبر( ص) گفتن:
نه ما به دین تو کار داشته باشیم نه تو بتهای ما رو انکار کن.
البته چندتا از منافقا هم که بین صفهای مسلمونا بودن این مطلبو تایید کردن و پیامبر رو تحت فشار قرار دادن که اونو قبول کنه ولی این آیه نازل شد که همه بدونن کسی نمیتونه شرک و توحید رو هم زمان تو دلش داشته باشه. هر آدمی یه قلب بیشتر نداره و توش یه حُبّ یا یه بُغض بیشتر جا نمیگیره، بنابراین، در این قلب جز عشق یه معبود جا نمیشه.... »
همان موقع دهمین نفر که تا اون موقع چیزی نگفته بود، گفت: « اصلا شخصیت آدم سالم، شخصیتواحد و خط فکرى واحدى داره، هرجا باشه تنها و در جمع در ظاهر و باطن، در فکر و عمل، همه باید یکى باشه هر طور نفاق توی وجود آدم یه چیز تحمیلى و بر خلاف طبیعتشه.همانطور که توی این
قلب یا حُب یک موجود قرار میگیره یا بغض به اون»
به خودم که آمدم افراد زیادی دورمان جمع شده بودند. یکی از جمع خانم قدیریان بود که با لبخند گفت: «امام علی(ع) فرمودن:"هیچ بندهای از بندگان خدا؛ در محبت ما به واسطه خیر و خوبى که خدا در او قرار داده کوتاهى ندارد؛ زیرا دوست و دشمن ما با یکدیگر مساوى نیستند و محبت و دشمنى ما(با هم) در قلب یک نفر جاى نمیگیرد؛ زیرا براى یک فرد، خدا دو قلب قرار نداده که با یکى دوست بدارد و با دیگرى دشمن؛ دوست ما محبتش خالص است همانطور که طلا را آتش پاک و خالص میکند، دشمن ما نیز همانطور است"»
منکه به جلو خیز برداشته بودم، کمی خودم را عقب کشیدم و پرسیدم:
«اینا رو از کجا میدونید؟ یعنی منبع... »
همان دختر سبزه رو بلافاصله پاسخ داد: «تفسیر المیزان و تفسیر نمونه... »
بلند شدم و دست و صورتم را شستم. در مدت کمی هجوم حجم بزرگی از مفاهیم را به فکر و قلبم درک میکردم. شعری که ایلیا برایم فرستاده بود، را در خاطرم مرور کردم :
میخواستم از عشق فدایی تو باشم
اینجا چه هوایی ست که مجنون شدم آخر
زمزمه وار با خودم حرف میزدم:
پس همیشه...اونم عاشقم بوده!
مگر این چیزی نبود که با تمام وجود دلم میخواست؟ پس چرا حالا که فهمیدم بازم آروم نمیشم؟!
این چه راهیه که آدما برا عبور ازش باید از روی قلبشون بگذرن؟
دلم هوای تازه میخواست. انگار که ریه هایم تار بسته باشند، چادرم را سرم زد و رفتم بیرون ساختمان و در دورترین نقطه محوطه ایستادم.
نفس کشیدم. می خواستم تا انتهای راهی را که انتخاب کرده بودم، بدودم. آنقدر بدودم تا به ایلیا برسم اما هیچ وقت فکرش را هم نمی کردم چه چیزی در نقطه عطف سرنوشتم انتظارم را می کشد.
به قلم سین کاف غفاری
🌸 @rkhanjani
فاطمه! ای که غم از داغ تو، سر می شکند
زیر بار غم تو، کوه کمر می شکند
مرغ حقّ بودی و رفتی سوی باغ ملکوت
جبرئیل است که از داغ تو، پر می شکند
شهادت حضرت فاطمه (س) تسلیت باد
@rkhanjani
┅⊰༻💠༺⊱┅
اَلسَلام ، ای نورِ فَـوقَ کُلً نـور
وارثِ زهرایـی ِ قلبِ صبـور
بی حضورت عاشقـی درمانده گفت:
" رَبّنا عَجـّلْ لَنا یَومَ الظهـور " 🤲🏻
┅⊰༻💠༺⊱┅
#جمعههای_انتظار
#االلهم_عجل_لولیّک_الفرج
╔══.༺.💠══╗
@rkhanjani
✍️ پاییـز رو به اتمام است!
دیگر از پاییز
فقط نمناکیاش مانده!
حتی خش خشی🍁
در گوشِ دلتنگی من
نمی پیچد...
دلواپسی یعنی؛
کوچه های خیس؛
مِنهای رهگذر....💔
آی رهگذرِ موعود!
در روزگار قحطیِ انسانیت
نزدیک است غربتِ پاییز،
دنیا را ببلعد.!
نمیآیی...؟!🥺
#اللهمعجللولیکالفرج🕊
#امام_زمان💔
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چطور میشه به امام زمان نزدیک شد؟
🎙 #استاد_عالی
@rkhanjani
🔴 بهترین الگو برای امام زمان(عج)
🔵 امام عصر علیه السلام می فرمایند:
«اِنَّ لی فی ابنة رسولِ الله اُسوةٌ حَسَنَةٌ»
🌕 الگو و اسوهی نیکوی من دختر فرستاده خدا (فاطمه زهرا «سلام الله علیها») است.
📚 بحارالأنوار ج ۵۳ ص ۱۸۰
@rkhanjani
چرا "معنویت" برا گرم نگه داشتن کانون خونواده لازمه؟
✅ برا مقابله با بسیاری از مسائلی که با هوای نفس ما همراهه، باید طعم معنویت رو چشید. بدون چشیدن طعم معنویت، نمیشه از خیر لذّتای این دنیا گذشت.🤷♀🤷♂
😈 انتقام، لذّت داره. نفس از لجاجت لذّت میبَره. شهوترانی، خواستۀ نفسه و... . وقتی کسی طعم معنویت رو چشید، دیگه نمیتوته به لذّتای این دنیا دل خوش کنه. ♨️
🍃چه زیبا فرمود زینت عابدان، امام سجّاد علیه السّلام که: «إلهی مَن ذَا الَّذِی ذاقَ حَلاوهَ مَحَبَّتِک فَرامَ مِنکَ بَدَلاً. خدایا چه کسی شیرینی محبّت تو رو چشید و غیر از تو رو برگزید؟»
📚بحارالانوار، ج٩١، ص١۴٨
📛 یکی از خطرایی که خونوادهها رو تهدید میکنه، نبودِ معنویت یا کم رنگ بودنش تو خونههاست.
✅✅ این یه قاعدهست: هر چی معنویت کمتر باشه، مشکلات تو زندگیِ مشترک بیشتره و هر چی معنویت بیشتر باشه، اختلاف با همسر کمتره.👌
❌ تا اسم معنویت رو میشنوید، تو ذهنتون فقط نماز و روزه و مجلس دعا رفتن رو تصور نکنید. اینا از مصادیق معنویت هست ولی همه معنویت نیست. والدینی که با بچههای خودشون بازی نمیکنن، فقط دستور میدن و در ابراز محبت خسیسن، یا معنویت ندارن و یا در معنویت خیلی ضعیف هستن.😏
#تا_ساحل_آرامش
#
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
@rkhanjani
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
🔴قابل توجه دختران، بویژه دخترانی که خواستگارشان میرود و دیگر برنمیگردد و خبری نمی شود...
🔹جواب رد شنیدن برای دخترها، با جواب ردی که پسرها می شنوند یکسان نیست. برای دخترها این جواب رد به دو دلیل ناراحت کننده تر است. اول به دلیل روحیه حساس دخترها و تعبیرهایی که از این جواب رد دارند و دوم به دلیل آنکه در #خواستگاری های رسمی، دختران قبل از آنکه انتخاب کننده باشند، انتخاب شونده هستند.
در چنین شرایطی، بیشتر دخترها در فاز خود تخریبگری و احساس تقصیر می روند و فکر می کنند حتما ایرادی دارند که پسندیده نشده اند. شاید کم و کسری دارند، از معیارهای جامعه فاصله دارند یا حتی خانواده شان به قدر کافی مناسب نیست.
🔸اما واقعیت این است که همه اینها می تواند تفکر اشتباه شما باشد. شما ممکن است واقعا دختر ایده آلی باشید، اما تفاوت داشتن با این خواستگار، در چند زمینه اصلی، موجب عدم تفاهم شود.
ناراحت شدن حق شماست؛ اما آن را کش ندهید. یکی از اتفاق های عادی زندگی این است که گاهی دل انسان به شدت یک چیزی را می خواهد و به دلیل موانعی که در راه رسیدن به آن اتفاق می افتد، به آن نمی رسد. به این فکر کنید که شاید این زندگی به مصلحت شما نبوده و این لطف خداوند است که شما را از آن دور کرده.
قرآن به صراحت می فرماید: ...وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ؛ ...و بسا چيزى را خوش نمى داريد و آن براى شما خوب است و بسا چيزى را دوست مى داريد و آن براى شما بد است و خدا مى داند و شما نمیدانید. (سوره بقره، ۲۱۶)
🔹باورهای غیرمنطقی مثل این که به خودتان بگویند «من خوب نیستم، زیبا نیستم یا هیچ فردی من را دوست ندارد»، به خودتان می باورانید که این مشکل در آینده هم وجود خواهد داشت. یعنی این مسئله کوچک را به یک بحران شدید تبدیل می کنید.
بنابراین برای اصلاح این باورهای غیرمنطقی، با فکر کردن به اینکه «من معیارهای این خواستگار خاص را نداشتم» به خودتان، خیلی کمک می کنید تا با این مسئله راحت تر کنار بیایید.
🔸تحمل ناراحتیِ شنیدن جواب منفی، بسیار راحت تر از تحمل سختی های #ازدواج_ناموفق است. جلسات خواستگاری برای شناخت هر چه بیشتر دو خانواده و همچنین دختر و پسر از یکدیگر انجام می گیرد، برای به نتیجه رسیدن لازم است که دونفر ببینند چه قدر با هم تفاهم دارند، طبیعی است که در روند خواستگاری، دونفر با توجه به نکات و شرایطی که از طرف مقابل شان می بینند، متوجه شوند که هم کفو هستند یا خیر. بنابراین در صورت هم کفو نبودن به این نتیجه می رسند که مناسب یکدیگر نیستند و یکی از طرفین به دیگری جواب منفی می دهد.
ولی اگر به هر دلیلی بعد از این ارزیابی ها و رسیدن به این که هم کفو نیستند جواب منفی داده نشود و این ازدواج انجام شود به احتمال زیاد، یک ازدواج ناموفق شکل خواهد گرفت و این مسئله، مشکلات بعدی زیادی را به دنبال دارد که تحمل سختی های آن از ناراحتی بعد از شنیدن جواب منفی که الان با آن مواجه شده اید، بسیار بیشتر خواهد بود.
❣ @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حجت الاسلام #عالی|خواندن تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها باعث وسعت وقت می شود
🌸 @rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
#رمان_مسیحا #قسمت_سی_وهشتم ﷽ حورا: دختر سبزه و خنده رویی که روبه رویم نشسته بود، گفت: «پس من شروع م
#رمان_مسیحا
#قسمت_سی_ونهم
﷽
حورا:
وقتی برگشتم داخل ساختمان خانم قدیریان جلو پرید و گفت: «مادرت خیلی نگرانی میگه گوشیتو جواب نمیدیی بنده خدا نیم ساعت پشت خط من مونده بود تابهم گفت. برو یه زنگ بزن خونه. »
فقط سری تکان دادم و به طرف تختی که وسایلم مهمان آن بود، رفتم. گوشی ام را برداشتم و به خانه زنگ زدم. بعد از اولین بوق تلفن برداشته شد، متاسفاته یا خوشبختانه خواهرم تلفن را برداشت. بعد از شنیدن صدایم، انگار گوشی را به دهانش نزدیک کرد و گفت: « ایلیا هم کردستانه میدونستی؟ بابا گفت نزدیکای شمان، تو دیدیش؟ بابا دیشب گفت که ایلیا حالاحالاها نمیخواد برگرده... »
مادر تلفن را از او گرفت و با تشری آمیخته به نگرانی گفت: «الو... حورا، چرا گوشیتو جواب نمیدی؟ میدونی چقدر... »
چیزی نمی شنیدم فقط اسم ایلیا در سرم تکرار میشد.
ایلیاهم اینجاست؟ اینقدر نزدیک من!؟
فقط آرام پرسیدم: «کدوم شهره؟»
مادر باتعجب گفت: «کی؟»
آرامتر گفتم: «ایلیا»
مادرم بعد از مکث کوتاهی پاسخ داد:« مریوان یه همچین چیزی فکر کنم...مسئول اردوتون گفت که پنج روز دیگه برمیگردین... »
نفس کوتاهی کشیدم و گفتم: «فکر نکنم»
مادرم اینبار با عصبانیت داد زد: «چی تو سرته دختر؟ پاشو بیا از نگرانی مردیم به خدا...یه بلیت میگیرم... میشنوی چی میگم؟ »
تا قطع شدن تلفن دیگر چیزی نگفتم. تمام آن شب را به یک چیز فکر کردم: "رفتن"
دو ساعت پیش از اذان صبح کاغذی از کیفم برداشتم و با کمک نور صفحه موبایلم، روی آن نوشتم:” خانم قدیریان می بخشید که بی خبر میرم اما فکر میکنم اگر بگم بهم اجازه نمیدین، پس میرم مریوان و قبل از غروب آفتاب برمیگردم همینجا، حورا”
کاغذ را روی تخت گذاشتم و پاورچین پاورچین رفتم طرف در، برگشتم و نگاهی به بقیه انداخت، یکجور حس ناجور اذیتم میکرد اما با غرور و لجبازی همیشگی ام سرکوبش کردم و بیرون رفتم. وقتی از محوطه عبور کردم و به نزدیکی در رسیدم تازه به این فکر کردم که چطور از در بسته و نگهبانی میخواهم بگذرم؟! رفتم لابه لای درخت های سمت چپ در، و منتظر روشن شدن هوا و رفت و آمد ماشین ها شدم.
یک وقتهایی هست آدم میداند کاری را نباید انجام دهد یالااقل از این راه نه، اما برای خودش عذر و بهانه پیدا میکند و دل به دریا میزند.
با اذان صبح نمازم را خواند و منتظر ماندم، اولین ماشینی که پشت در ظاهر شد،یک وانت پر از کتاب و یک قابلمه بزرگ بود، سرباز که از اتاقک بیرون آمد و در را باز کرد، نفس عمیقی کشیدم و کیفم را در بغلن محکم گرفتم. همینکه ماشین داشت وارد میشد، باهمه توان به طرف در دویدم و ازکنار ماشین گذشتم و از در بیرون رفتم. بدون اینکه به پشت سرم نگاه کنم، تا جایی که میتوانستم به طرف جلو دویدم. یکدفعه به خودم آمدم در آن گرگ و میش هوا و جاده ی خالی، دلم ریخت. باید برمیگشتم اما به رفتن ادامه دادم. با خودم فکر کردم همینطور که نمیشود سوار ماشینی بشوم و بروم مریوان!
این احمقانه ترین کاری بود که یک دختر تنها در آن وضعیت میتوانست انجام دهد. دوباره برگشتم، نزدیک اردوگاه فرهنگی، کمی منتظر ماندم، زیرلب دعا میکردم هنوز نامه ام را پیدا نکرده باشند، اما وانت را که نزدیک در ساختمان دیدم، فکری به سرم زد. برگشتم سمت جاده، و منتظر شدم تا وانت برسد با خودم فکر کردم این ماشین میتواند قابل اعتمادتر باشد.
ماشین که از دل جاده خاکی به جاده اصلی رسید، دستم را بلند کردم.
راننده مردی با ته ریش خاکستری بود که کمی چاق به نظر میرسید. ماشین کمی جلوتر توقف کرد، سرم را جلو بردم و پرسیدم: «از اینجا تا مریوان چقدر راهه؟»
راننده ابروانش را با تعجب بالا برد و پرسید:
-میخوای بری مریوان؟ چرا؟
به قلم سین کاف غفاری
🌸 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
▪️ایام شهادت ام ابیها حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها تسلیت باد.
@rkhanjani
⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️🖤
در زیارت نامه مختصر ولی پرمغز حضرت زهرا(س) میخوانیم:
«يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَكِ أَوْلِيَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ ص وَ أَتَانَا بِهِ وَصِيُّهُ ع فَإِنَّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْنَاكِ إِلَّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُمَا بِالْبُشْرَى لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوَلَايَتِكِ»
با اینکه، در زیارت حضرت زهرا(س) حجم عبارات بسیار محدود است لکن مشتمل بر معارف بسیار بلندی است، که سه فراز اساسی دارد:
#فراز_اول بیان کننده این است که حضرت زهرا(س) قبل از اینکه لباس خلقت بشری بپوشند موردامتحان قرار گرفتند و در این امتحان، خداوند ایشان را صابره یافته است. امتحانگیرنده خداوند متعال است که قبل از خلقت در این عوالم، حضرت زهرا(س) را در این امتحان پایدار یافته است.
#فراز_دوم زیارت، نقش مؤمنین را بیان میکند، که ولایت و محبت اهل بیت(ع) را در دل داشته و بر تمام دینی که پیامبر اکرم(ص) و وصی ایشان حضرت امیرالمومنین(ع) آوردهاند استوارند و تبعیض در دین ندارند.
#فراز_سوم زیارت نیز درخواستی است که بعد از این ولایت و تصدیق و پایداری و صبر، مؤمنین از حضرت زهرا(س) دارند، و آن هم درخواست الحاق به طهارت نفس است، که به دست صدیقه طاهره(س) محقق میشود، که حقیقت طهارت همان توحید و پاک شدن از شرک آشکار و خفی است.
امتحان خداوند متعال متناسب با ظروف انسانها، متغیر است، گاهی این امتحان عمومی است، مانند عهد بندگی که در آیه «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبين» به آن اشاره شده، و انسان به این دنیا آمده است تا به این عهد عمل کند، لکن انسان بسیاری از چیزها از جمله این عهد را فراموش کرده، لکن آنانی که اهل راه هستند آرامآرام به وادی عهد میرسند و عهدهایشان به یادشان میآید.
عهدی نیز مخصوص خاصان درگاه خداست، که عهد اقامه بندگی در عالم است... لذا خداوند ایشان را در لباس بشر آفریده است تا با خاکیان همنشین شده و در عبور از عالم دنیا معبری برای بندگان خدا بزنند و آنان را از ظلمت و ضلال به سمت توحید هدایت کنند، لذا بلای ایشان معبر ما و همه کائنات است.
@rkhanjani