eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
647 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹رمان 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت سی ویکم 🌺وارد پذیرایی که شدم خشکم زد سید و خانوادش اینجا چی کارمی کردند؟! با چشمانی گرد و دهانی باز خیره شده بودم یک لحظه نگاهش به من افتاد لبخندی گوشه لبش نشست. 🍀مدام با دستمال عرق پیشانیش رو پاک می کرد، تک تک چهره ها رو از نظر گذروندم. بابام با قیافه عبوس و گرفته  کنار مامانم نشسته بود. دایی و زن دایی سید هم اومده بودند. 🌸کبری خانم با سینی چایی اومد داخل! مات و مبهوت موندم. فاطمه خانم تک سرفه ای کرد و گفت:_اگه اجازه بدید قبل از اینکه صیغه محرمیت خونده بشه  این دو تا جوون حرف هاشون رو بزنند!. 🌾نگاه ها سمت بابام چرخید فضای عجیبی بود انگار خواب می دیدم با لحن سردی گفت:_اشکالی نداره!! تعجبم دو برابر شد داشتم پس می افتادم... 🌼تو دلم صلوات فرستادم تا بتونم به استرسم غلبه کنم. دستی به محاسنش کشید مثل من فکرش درگیر بود اما آرامش خاصی داشت. 🌻_من کاملا گیج شدم اصلا فکر نمی کردم شما رو اینجا ببینم! باورم نمیشه خانوادم راضی شده باشند! علتش رومی دونید؟.حالت چهره اش جدی بود اما چشماش می خندید! 🌹_ مادرتون صبح زنگ زد و برای شب دعوتمون کرد!. منم نمی دونم چطوری راضی شدند. _پس سفرتون چی میشه؟._تا چند روز دیگه میرم. جدا از این حرف ها می خواستم بگم شاید رفتن من برگشتی نداشته باشه باز هم قبول می کنید؟ یا شاید هم طول بکشه اگه مجروح شدم چی؟. 🌱آب دهنم رو قورت دادم اشک از چشمام جاری شد. _تو زندگیم هیچ وقت مثل الان اینقدر مطمئن نبودم انتظار خیلی سخته اما امید به وصال شیرینش می کنه. این بار نگاهش رو ازم نگرفت. نفسی تازه کرد و گفت:  _ان شاالله اگه برگشتم بهترین زندگی رو براتون درست می کنم..... 💖لیلا رو سرمون گل و نقل می پاشید فاطمه خانم صورتم رو بوسید و النگوی قشنگی تو دستم انداخت. همه هدیه هاشون رو دادند. بابام این بار نقاب لبخند به چهره اش زده بود برام آرزوی خوشبختی کرد .ولی مامانم خوشحال بود این رو از نگاهش می فهمیدم .هر چند هنوز کلی سوال تو ذهنم بود باید سر فرصت ازشون می پرسیدم. 🌹❤سید برای اولین بار با محبت اسمم رو صدا کرد. _گلاره جان. آروم زیر لب گفتم: _جانم. نگاهمون درهم گره خورد قلبم تو سینه بی قرای می کرد. دستم رو که گرفت نمی تونستم لرزشش رو مهار کنم انگشتر ظریف و زیبایی تو دستم خودنمایی می کرد.... 🍃چند دقیقه ای از رفتنشون می گذشت اما هنوز به در خیره شده بودم گوشیم که زنگ خورد به خودم اومدم. چه زود دلش تنگ شد. _سلام چیزی جا گذاشتی؟!. 🌻_علیک سلام خانم. اره بخاطر همین زنگ زدم. اخمام رفت تو هم_یعنی اینقدر مهمه؟!. _بله که مهمه می خواستم بگم مواظبش باشی!._یعنی چی؟. 🌷صدای خندش تو گوشم پیچید:_بابا منظورم قلبمه، جاگذاشتم!. منم به خنده افتادم اصلا با اون آدم سابق قابل مقایسه نبود .خدایا من تحمل دوریش رو ندارم😔 ادامه دارد ... 🌹 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 قسمتی از آیه 4 سوره حدید 🔸🔶 هوَ مَعَکُمْ أَيْنَ ما کُنْتُمْ ❤️ ترجمه: با شماست که باشید 🔹🔷 اگر یک خبر بهتون برسه که از خوشحالی جیغ بکشید کافیه آین آیه رو بخونید که او با شماست هرجا که باشید... آیا خبری تر از این وجود دارد؟! ❤️🌧ـــیم 👇👇🖍🖍 https://eitaa.com/joinchat/2665152512Cd827af23d9
❤️روشهایی برای زندگی 1- ازیکدیگر پشتیبانی کنید به دنبال راههایی باشید که به لحاظ جسمی وروحی از هم حمایت کنید. 2- بیان خواسته هایتان را داشته باشید آنچه می خواهید بگویید وآنچه به نظرتان نادرست است بدون طعنه و کنایه بزبان بیاورید. 3- بدانید که چطور با هم بخندید شوخ باشید و شادی کنید بدون آنکه احساس شرمندگی وترس داشته باشید. 4- رابطه جنسی رازنده نگه دارید واعمال مورد قبول هر دو طرف را تجربه کنید. 5- با هم آرزوهایتان را ترسیم کنید و ازآنها لذت ببرید. 6- با هم قرار رفتن 2نفره بگذارید . 7- به همسرتان آزادی بدهید تا خودش باشد. تفاوتها را بپذیرید و به مرزهای موجود میانتان احترام بگذارید. 9- بدون قید وشرط به هم کنید و انتظار چشمداشت یا جبران نداشته باشید، عشق و محبت باید آزادانه نثارشود. 10- حضور یکدیگر را قدر بدانید. پرسی های پر هیجان، مکالمات تلفنی پرشور، دوستت دارم ها یا خواندن آواز در وصف یکدیگر( دوران نامزدی را به یاد بیاورید و سعی در زنده نگهداشتن روابط عاشقانه داشته باشید.) ❤️🌧ـــیم 👇👇🖍🖍 https://eitaa.com/joinchat/2665152512Cd827af23d9
✍️امام رضا عليه السلام: 💢فى قَوْلِهِ تَعالى: (فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَميلَ) ـ: عَفْوٌ مِنْ غَيْرِ عُقوبَةٍ وَ لا تَعْنيفٍ وَ لا عَتْبٍ 💠درباره آيه «...پس كن، گذشتى » فرمودند: مقصود، گذشت و تندى و سرزنش است 📚أعلام الدين، صفحه307 ❤️🌧ـــیم 👇👇🖍🖍 https://eitaa.com/joinchat/2665152512Cd827af23d9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 | نسل جوان امروز چقدر فرمایشات امام(ره) را خوانده؟ 🔺 رهبر انقلاب: امروز، نسل سوم و چهارم، از امام بزرگوار چقدر اطلاع دارند؟... بیست و چند جلد فرمایشات و نوشته‌های امام امروز در دسترس است، چقدر شده اینها؟ 🏷 ❤️🌧ـــیم 👇👇🖍🖍 https://eitaa.com/joinchat/2665152512Cd827af23d9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹رمان 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت سی و دوم 🌾با صدای گوشیم از خواب بیدار شدم پیغامش رو که گوش کردم اشک تو چشمام حلقه زد" _سلام صبحت بخیر. خدا صدامون می کنه بیدار نمیشی؟ برای منم دعا کن." 🌱آبی به صورتم زدم خنکیش بهم چسبید! حرف هاش تو گوشم تکرار می شد صداش مثل لالایی دلنشین بود نمازم رو شمرده و آرام خوندم با اینکه دو ساعت بیشتر نخوابیده بودم اما سرحال بودم. 🍂خدا خیلی دوستم داشت که اینطوری برای نماز بیدارم کرد دونه های تسبیح بالا و پایین می اومد صلوات هایی که نذر کرده بودم رو می فرستادم. چند بار سجده شکر بجا آوردم تازه تسلیم خواسته اش شده بودم که حاجتم براورده شد حالا معنی صبوری رو می فهمیدم... 🌻صدای جیلینگ جیلینگ برخورد قاشق به فنجان برام حکم موسیقی زیبا رو داشت! ولی صدای مامانم رو درآورد _چقدر هم میزنی بخور سرد شد!. دستمو زیر چونم گذاشتم و خیره نگاهش کردم. _حالت خوبه؟!. 🌺_اره خیلی خوبم این احساسم رو مدیونتم. راستی چی شد که نظرت عوض شد؟بابا رو چطوری راضی کردی؟. _سر فرصت میگم باید برم کلی کار دارم. با التماس گفتم:_من الان می خوام بدونم ،خیلی کنجکاوم!. _قد تموم این سالها حرف نگفته داشتیم ازدواج تو بهونه ای شد یادی از گذشتمون کنیم بحث تو رو که پیش کشیدم اولش عصبانی شد اما بالاخره کوتاه اومد. 🌹با چشمای پر از اشک نگام کرد _با اینکه بهت گفته بودم دیگه مخالفتی با ازدواجت ندارم اما ته دلم نمی خواستم این اتفاق بیوفته! تا اینکه چند شب پیش.. یه خوابی دیدم... کسی ضمانت سید رو کرد که جای هیچ مخالفتی نبود! مطمئن شدم حتی یک روز کنارش زندگی کنی معنی خوشبختی رو می فهمی!... 🍀تو حیاط منتظرم بود به ساعتش اشاره کرد که یعنی زیاد معطل شده! قیافه مظلومی به خودم گرفتم   _شرمنده!. نزدیکتر اومد شاخه گلی که پشت سرش قایم کرده بود رو مقابلم گرفت. از این فاصله هرم نفس هاش صورتم رو می سوزوند!. 💖گل رو بو کشیدم و گفتم:_غافلگیرم کردی ممنون. نگاه پر محبتش تا عمق روحم نفوذ کرد. قلبم داشت ازجا کنده می شد... 🌼حضرت معصومه من رو طلبیده بود اما این زیارت فرق داشت با کسی همسفر بودم که عاشقانه دوستش داشتم. خدا رو شکر مامانم اجازه داد این چند روز رو خونه فاطمه خانم بمونم. به مدیر مهد هم زنگ زدم  هنوز سر کار نرفته مرخصی گرفتم!!. 🌷به بازوش تکیه دادم نگاهمون به گنبد افتاد نزدیک اذان بود و چه نمازی میشد که به عشقت اقتدا کنی من و تو باشیم و خدا و در جوار ملکوتی بهترین بنده اش. این یعنی اوج سعادت 🍃من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغاز عالم تو را دوست دارم 🍃چه شبها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم نم: تو را دوست دارم  🍃نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی! من ای حس مُبهم تو را دوست دارم قیصرامین پور ادامه دارد.... 🌹@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💍 برپایی نماز جماعت در شرایط سخت 💍 🌸 در روزهای اول زندگی در اردوگاه، عراقی ها فشار می آوردند که ما را ترک کنیم؛ ولی ما اعتنا نمی کردیم. 🍀 آن ها تلاش می کردند تا نماز ما را به هم بزنند. وقتی که از این کارشان هم نتیجه ای نگرفتند، گفتند: «اگر می خواهید نماز جماعت بخوانید، حق ندارید بیش از ده نفر باشید!» 🌸 مدتی نمازهای جماعت ده نفره می خواندیم؛ ولی پس از مدتی بر تعداد افراد افزوده شد و این دستور هم ور افتاد. وقتی دیدند که به مقصودشان نرسیده اند، جیره ی غذایی ما را کم کردند. 🍀 ما گرسنگی می کشیدیم، اما جماعت هم می خواندیم. مدتی گذشت و عاجزانه اعلام کردند: «اگر نماز جماعت نخوانید، هر چه بخواهید برایتان می آوریم.» 🌸 در جواب آن ها گفتیم: «ما نماز جماعت را به هیچ قیمتی رها نمی کنیم». بعد از مدتی نماز جمعه را هم برپا کردیم. 🍀 روز به روز بر همبستگی ما افزوده می شد و عراقی ها کلافه شده بودند. آن ها برای مقابله با ما به زور متوسل شدند؛ به نوبت ما را می بردند و شکنجه می کردند، ولی باز هم نتیجه ای نگرفتند. 🌸 فرمانده ی اردوگاه که حسابی از دست ما شاکی شده بود، گفت: «معلوم نیست شما چه جور آدم هایی هستید! با زور برخورد می کنیم، حرف گوش نمی دهید؛ امکانات رفاهی می گذاریم، باز هم به حرف ما توجه نمی کنید. 🍀 غذایتان را کم یا زیاد می کنیم، برایتان فرقی نمی کند؛ حرف فقط حرف خودتان است. شما در این جا یک جمهوری اسلامی راه انداخته اید». 📖 قصه ی نماز آزادگان، ص 183، خاطره ی محمدرضا صادقی. ❤️🌧ـــیم 👇👇🖍🖍 https://eitaa.com/joinchat/2665152512Cd827af23d9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی آنلاین - ازدواج دختر رفتگر با جوان تاجر - استاد قرائتی.mp3
4.4M
🍃خاطره شنیدنی ازدواج دختر رفتگر با جوان تاجر با عنایت امام رضا (علیه السلام)❤️ 🎤حجت الاسلام ❤️🌧ـــیم 👇👇🖍🖍 https://eitaa.com/joinchat/2665152512Cd827af23d9
امام علی(ع) درباره یتیمان از خدا بترسید!مبادا گرسنه بمانند و در جامعه ی شما تباه شوند!!! 📚بحار؛ 43:199 ❤️🌧ـــیم 👇👇🖍🖍 https://eitaa.com/joinchat/2665152512Cd827af23d9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹رمان 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت : سی وسوم 🌱نمی دونم چه ساعتی از نیمه شب بود که با گریه خودم از خواب بیدار شدم پیشانی و صورتم خیس عرق بود نگاهی به لیلا انداختم خوابش حسابی عمیق بود. 🌼با احتیاط از پله ها پایین رفتم به تاریکی عادت نداشتم ، وارد آشپزخونه شدم که آب بخورم اما صدایی از سمت حیاط شنیدم آروم اروم خودم رو به در رسوندم سایه ای دیدم از ترس تمام تنم لرزید جیغ کوتاهی کشیدم! و به در چسبیدم. صدای قدم هاش به من نزدیک میشد تا خواستم دوباره  داد بزنم دستی جلوی دهانم رو گرفت از شدت ترس نفس نفس میزدم! 🌾سرش رو نزدیک گوشم آورد و گفت:_نترس عزیزم منم! . لامپ سوخته بود می خواستم عوضش کنم! حیرت زده نگاهم رو به چهره اش دوختم. با خنده گفت:_اخه دختر خوب چرا برق رو روشن نکردی؟!. 🌺ناراحتیم از خنده‌ش نبود دلم غصه فردا رو داشت نمی تونستم جلوی ریزش اشکام رو بگیرم سرمو روی شونه اش گذاشتم. با لحن غمگینی گفت:_این عشق برات درد سر شد همش غصه می خوری و چشمات بارونیه. تو رو خدا حلالم کن. خیالم از بابت مامانم و لیلا راحته فقط تنها نگرانیم تویی. بعد از من... 🌸سرمو بلند کردم و توچشماش نگاه کردم. _این حرف رو نزن، من کنار تو خوشبختم. تازه معنی زندگی رو می فهمم. بیا از چیزهای خوب بگیم. با دستش اشکام رو پاک کرد _باشه اول تو بگو. 🌻_وقتی برگشتی یه جشن ساده می گیریم فقط اقوام نزدیک رو دعوت می کنیم بعدش هم میریم مشهد! آخه تا حالا مشهد نرفتم. هیچ وقت قسمتم نشده... _آره عزیزم حتما می ریم 🍀چفیه رو دور گردنش انداختم بغضم گرفت و دوباره اشکام جاری شد نگاهم رو ازش دزدیم .صدام کرد باز هم بی قرار شدم دستش رو گذاشت زیرچونم و سرم رو آورد بالا! 🌷_گلاره جانم ، داری اذیتم می کنی من طاقت اشکات رو ندارم. دلم می خواد همسرم صبور و مقاوم باشه. به سختی لبخند زدم:_(بعد این همه مدت اونم موقع رفتن اسمش رو صدا کردم) محسن ... 🍂_جان محسن. _بهم قول بده زود برمی گردی. باشه؟ .لب هاش رو روی هم فشرد با اینکه سکوتش زیاد طول نکشید اما هزاران حرف داشت!. _هرچی خواست خدا باشه همون میشه. 🌴لیلا قران به دست اومد حیاط، فاطمه خانم هم نای راه رفتن نداشت. با اینکه نگران به نظر می رسید اما ناراضی نبود. به صبوریش غبطه خوردم. از زیر قران رد شد. 🍁مادرش رو درآغوش گرفت لحظه سختی بود. از ما خواست بیرون نیاییم در رو که باز کرد احساس کردم قلبم از کار افتاد دلم طاقت نیاورد دویدم تو کوچه ،صداش کردم یک لحظه ایستاد اما به عقب برنگشت حتما می ترسید اراده اش سست بشه دوباره به راهش ادامه داد!... ❄ تازه یادم افتاد پشت سرش آب نریختم اما دیگه فایده ای نداشت  رفته بود!.... 🍃در رفتن جان از بدن گويند هر نوعي سخن من خود به چشم خويشتن ديدم که جانم مي رود ادامه دارد.... 🌹 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌤صبح را آغاز می کنیم😍 با نام 👌جنبش عالم همه با یاد اوست آن خدایی که عشق را دردل ما نهاد ❤️مهر و محبت هرچه زیبایی از اوست 🍀بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِیم🍀 ❤️🌧ـــیم 👇👇🖍🖍 https://eitaa.com/joinchat/2665152512Cd827af23d9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 هر روز صبح دعای عهد🌹 سلام بر شما : 🌾 منتظران بقیه الله (ارواحنا فداه) 🌾 ان شاء ا... هر روز صبح همراه باشید با قرار تجدید بیعت روزانه با 🌺امام زمان (عج)🌺 ❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈ 📜 🌹*بِسْم اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ*🌹 🌾🕊اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ🌾🕊 ❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈ 🌾🕊اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ🌾🕊 ❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈ 🌾🕊اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ🌾🕊 ❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈ 🌾🕊أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً🌾🕊 ❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈ 🌾🕊اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْه🌾🕊 ❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈ 🌾🕊اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى🌾🕊 ❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈ 🌾🕊اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ،وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ،🌾🕊 ❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈ 🌾🕊فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ🌾🕊 ❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈ 🌾🕊وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ🌾🕊 ❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈ 🌾🕊وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ🌾🕊 ❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈ 🌾🕊اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ🌾🕊 ❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈ 🔴 آنگاه سه باربرران خوددست میزنى، ودرهرمرتبه مى گويى: اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 ❤️🌧ـــیم 👇👇🖍🖍 https://eitaa.com/joinchat/2665152512Cd827af23d9
💖الهی یـاورمان بـاش تامحتاج روزگار نباشیم 💖همدممان باش تا که تنهای روزگـار نباشیم 💖کنارمان بمان تا که بی کس روزگار نباشیم 💖وخدایمان باش تا بنده این روزگار نباشیم روزتون بخیروشادی🌺🌺 پاینده باشید ❤️🌧ـــیم 👇👇🖍🖍 https://eitaa.com/joinchat/2665152512Cd827af23d9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان عجیب سید شفتی... [یه عمل صالح در یک لحظه بدون شرط ] ‌🎙استاد مسعود عـــالے @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت:سی وچهارم 🌺صدای زنگ تلفن تو خونه پیچید زود کفش هام رو در اوردم و به سمت تلفن دویدم نزدیک بود زمین بخورم!._الو..محسن..تویی؟.  صدای خنده بهمن از اون ور خط اومد حرصم گرفت _هنوز نیومده؟! پس بهش خوش گذشته که فراموشت کرده!. 💥 با عصبانیت گفتم:_ خوب اگه اینطوره تو چرا نمیری؟! مهمون داعشی ها میشی حسابی ازت پذیرایی می کنند! امثال محسن جونشون رو کف دستشون گذاشتند تا ما امنیت داشته باشیم. 🍂واقعا برای طرز فکرت متاسفم. _خیلی خوب بابا چرا زود جبهه میگیری؟ زنگ زدم خداحافظی کنم می خوام برم آلمان، شاید هم برنگردم ولی هیچ وقت ازت نا امید نمیشم! اگه.....۰ ❄_مواظب حرف زدنت باش حد و اندازه خودت رو بدون!. گوشی رو با حرص کوبیدم رو تلفن. چیزهایی که می شنیدم عذابم میداد اما مطمئن بودم محسن برمی گشت و از این طعنه ها خلاص می شدم. بغضم ترکید و اشکام جاری شد. 🌼چند وقتی می شد که ازش بی خبر بودم قبلا تا جایی که امکان داشت زنگ میزد همین که صداش رو می شنیدم خیالم راحت میشد اما حالا می ترسیدم اتفاقی براش افتاده باشه! دلم که می گرفت سراغ دفتر خاطراتم می رفتم ناگفته های دلمو می نوشتم دفتر و اشک شاهد دلتنگیم بودند "محسن جان عید نزدیکه اما من هیچ هیجانی ندارم. 🌱نمی دونی چقدر رویاپردازی می کنم مثلا موقع تحویل سال سفره هفت سین می چینیم، با هم نمازمی خونیم بعدش از لای قران اولین عیدی رو بهم میدی. منم لبخند میزنم و میگم ایشالا سال خوبی داشته باشیم پر از خیر و برکت. تو هم با صدای بلند میگی الهی آمین. خوشبختی یعنی همین. حتی اگه تا ابد هم طول بکشه منتظرت می مونم... 🍁مامانم سینی غذا رو روی میز کنار تخت گذاشت._از صبح هیچی نخوردی مریض میشی. یکم به خودت برس. در اتاق رو که باز کرد انگار چیزی یادش افتاد برگشت سمتم:_راستی لیلا زنگ زده بود گفت آماده باش تا یک ساعت دیگه میرسه ایشالا خوش خبر باشه!. 🌸قلبم تند تند می زد خواستم حرفی بزنم اما نتونستم هیچ صدایی از گلوم خارج نمیشد تکونی به خودم دادم و سمت کمد رفتم مانتویی که دم دست بود رو برداشتم مامانم با تعجب به حرکاتم نگاه می کرد. 🌷مانتو رو از دستم کشید.:_ اول غذا بخور تا یکم جون بگیری هنوز که نیومده سریع اماده میشی! عقلم کار نمی کرد نمی دونستم باید چی کار کنم دلم گواهی بدی میداد اصلا آروم و قرار نداشتم........ 🌻در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست می رسم با تو به خانه ، از خیابانی که نیست می نشینی رو به رویم خستگی در می کنی چای می ریزم برایت ، توی فنجانی که نیست باز می خندی وَ می پرسی که : حالت بهتر است ؟ باز می خندم که : " خـــــیلی " ... گرچه ... می دانی که نیست ! ❄شعر می خوانم برایت واژه ها گل می کنند یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست چشم می دوزم به چشمت ، می شود آیا کمی دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست ؟ وقتِ رفتن می شود با بغض می گویم : نرو ... پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست می روی و خانه لبریز از نبودت می شود باز تنها می شوم با یاد مهمانی که نیست . . . 🍃رفته ای و بعدِ تو این کار هر روز من است باور اینکه نباشی ... کار آسانی که نیست  شاعر: بی تا امیری نژاد " ادامه دارد ... 🌹 @rkhaniani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا