eitaa logo
*هیئت‌دخترانه‌حضرت‌رقیه‌خاتون(سلام‌الله‌علیها) *
209 دنبال‌کننده
521 عکس
343 ویدیو
3 فایل
🌕تو تاریکی‌های زندگی این دنیا نور ماه ، راه رو نشونت میده... ☕️ یه پاتوق برا دخترای نوجوون با ما باش 🌙هیئت دختران نوجوان رقیه خاتون (سنقروکلیایی) 📆شروع فعالیت 15 آذر 1402 ادمین مهربون☺ @S102s107 ⚘️هیئت هفتگی چهارشنبه ها ⚘️
مشاهده در ایتا
دانلود
هرموقع‌میخواست‌ازفضا‌ی ِمجازی ‌استفاده‌کنه،حتماًوضو‌میگرفت‌و ‌معتقدبود‌که‌این‌فضاآلوده‌است‌و‌ شیطان‌ما‌رو وسوسه ‌میکنه.!. -شهید‌مسلم‌خیزاب•• 🕊 @roghayyek_hatun
هنوز بدن فرمانده لشکر امام حسین پشت دژ طلاییه در خون مےغلتید و سایه مرگ را به چشم مےدید. فهمید که شهادت چقدر با مرگ فاصله دارد. متعجب از امتحان خدا ، دانست که انتخاب شهادت با اوست. اما چگونگی انجام آن ، نه. در رمز و راز خلقت پروردگار پی به عظمت شهدا برد؛ ردانی‌پور، حبیب اللهی و... . ناگهان نگرانی گره عملیات خیبر، فرماندهی را در نظرش به شکلی دیگر مجسم کرد؛مظلومیت و وفاداری بسیجی ها در شرایط سخت جنگ که اکنون نزدیک تر از ملائک دورش حلقه زده و التماس می‌ردند که بماند. هر لحظه فاصله‌ی بین جسم و روحش بیشتر می‌شد؛ از آن بالا جنگ خودی و دشمن، انفجار، شهدا و مقاومت دژ طلاییه را نیز می‌دید. دوباره نگاهش افتاد به دست قطع شده ی خودش. . صدایی در گوشش پیچید:" میخواهی بمانی یا قصد عروج داری؟" خیلی تلاش کرد پاسخش به ملائک چکیده ی اعتقاداتش باشد. قسمتی از کتاب "عقیق" زندگی‌نامه داستانی شهید حسین خرازی؛ فرمانده لشگر۱۴ امام حسین(ع). نوشته: نصرت‌الله محمودزاده. انتشارات شهید کاظمی. ✍ارسالی‌اعضاء 🆔 @roghayyek_hatun
عاشقی [خدایا از بد کردن آدم هایت شکایت داشتم بہ درگاهت اما شکایتم را پس میگیرم من نفهمیدم، فراموش کرده بودم کہ بدے را خلق کردے تا هر زمان کہ دلم گرفت از آدم هایت،نگاهم بہ تو باشد. گاهے فراموش مےکنم کہ وقتے کسے کنار من نیست معنایش این نیست کہ تنهایم معنایش این است کہ همہ را کنار زدے تا خودم باشم و خودت با تو تنهایے معنا ندارد مانده ام تورا نداشتم چہ میکردم دوستت دارم خداے خوب من. . .] . منبع: خبرگزارے دفاع مقدس (شهید چمران) ✍️ارسالی اعضاء 🆔 @roghayyek_hatun
غلامحسین سخاوت خاطره ای را از همرزم شهیدش غلامعباس سروندی نقل می کند که بیانگر طهارت روح وصلابت اعتقاد این شهید بزرگوار است . متن خاطره : سال ۱۳۵۹ درگیری‌های پراکنده‌ای در مرز ایران و عراق به خصوص در خوزستان اتفاق افتاده بود و انفجار در بازار و شهرهای مختلف، انفجار لوله‌های نفت ایران و به شهادت رسیدن مردم، اخبار روز ایران شده بود. سپاه پاسداران با جمعیت کم ولی همتی بلند به پاسداری از انقلاب مشغول بود. هر روز شاهدخبرهای ناگواری از گوشه وکنار کشور عزیزمان بودیم. سپاه پاسداران که تازه پا گرفته بود با وجود کمبود نیرو لکن با داشتن همتی بلند به پاسداری از این آب و خاک مشغول بود. دقیقا یادم هست که جهت انجام عملیاتی ، فرمانده عملیات سپاه در پادگان کرخه اندیمشک همۀ پاسداران را به صف کرد و ضرورت آمادگی پاسداران را یادآوری کرد. بعد اسامی تعدادی از پاسداران را برای اعزام به مرز شلمچه و سپاه خرمشهر به فرماندهی محمدعلی جهان‌آرا خواند. همه با کلمه لبیک اعلام آمادگی کردند وفقط یک نفر از سپاه اندیمشک غائب بود؛ برادر غلامعباس سروندی! همه می‌دانستند که او سر سفره عقد💍 و عروسی است و رفته تا سنت رسول‌الله (ص) را اجرا کند. فردای آن روز خودرو آماده حرکت بود، همه از زیر کلام‌الله مجید می گذشتیم که ناگهان دیدیم جوانی رعنا با لبی خندان و شاد با لباس دامادی جلو اتوبوس ما ایستاد و گفت:«صبر کنید من هم می آیم . مدت‌ها منتظر این روزها بودم.» "غلامعباس سروندی"بود او تازه داماد بود! فرمانده به او گفت:«دیروز عقد کردی. می‌تونی با گروه بعدی بروی.» و او مصرانه می گفت:«نه! من با همسرم عهد و پیمان بسته‌ام که هر دو در اختیار انقلاب و امام و سپاه باشیم و هیچ چیزی مانع فعالیت ما نشود. این اولین امتحان ما است، سر سفره عقد بودم که به من گفتند باید به خرمشهر بروم. آنجا با خود گفتم اگر به جای حنظله غسیل الملائکه بودی می‌رفتی؟ اگر زمـان ابـاعبـــدالله الحسـیــن (ع) بودی به جبهه می‌رفتی؟ همانجا گفتم "لبیک یا خمینی" و امروز صبح زود خودم را به سپاه رساندم.» با این کارش بین بچه‌ها به حنظله خمینی شناخته شد.🌸 هنوزیک ماه از مأموریت ما در مرز شلمچه نگذشته بود که درگیری‌های مرزی بین ایران و عراق در پاسگاه‌ها شدت گرفت. مزدوران عراقی با تانک و توپ و خمپاره و هواپیما از طریق زمین و هوا و دریا به ایران اسلامی حمله‌ور شدند. پاسگاه ما که در نقطه صفر مرزی بود؛ خط اول مقدم درگیری‌ها شد. نیروهای رزمنده ایران اسلامی پاسگاه را تخلیه کردند و در اطراف مستقر شدند. تنها کسی که در سپاه ماند و مقاومت کرد غلامعباس بود که با شلیک رگبار و مسلسل و آرپی‌جی به طرف مزدوران عراقی از بالای پاسگاه آن‌ها را هدف قرار ‌داد. آن روز سخت و پر از هیجان و اضطراب گذشت. وقتی صبح به داخل پاسگاه رفتیم، دیدیم غلامعباس بر اثر اصابت ترکش خمپارۀ بعثی‌ها به شدت مجروح شده، اما پاسگاه را ترک نکرده. او را به عقب آوردیم ولی در بین راه بدلیل خونریزی زیاد، در کربلای گرم خوزستان به آرزوی دیرینه خود رسید و نام اولین شهید دفاع مقدس را از سپاه در سال ۱۳۵۹ گرفت. ✍ارسالی‌اعضاء 🆔 @roghayyek_hatun