کفایتم ندهد بوسه، دست اگر برسد
چنان کنم که بیارزد به ننگِ بُهتانش
🍃🌸 رمـانــ بهشتــــ
🌸🍃 @roman_behesht
#حسین_جنتی
۲۰ اسفند ۱۳۹۹
🌸 رمان بهشت 🌸
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃 🍂🍃 🍃 #پارت_171 رفته رفته حضور در کلاس ها مرا مجبور به شنیدن
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃
🍂🍃
🍃
#پارت_172
من زن بیوه ای بودم که داغ از دست دادن شوهرش را نمی توانست فراموش کندو این داغ همیشه تازه به من خونسردی و بی اعتنایی خاصی می داد که دیگران را به طرفم جذب می کرد، ولی می دانستم که نمی توانم حتی نیم نگاهی به مرد دیگری بیندازم.خانم جون همیشه می گفت:
انواع داستان و رمان فقط در وبلایت نوک تیز
- مادر، خدا هیچ عزیزی رو ذلیل نکنه. از بالا به پایین اومدن مادر، ذلتی است که خدا برای هیچ بنده اش نخواد. – و من حالا مفهوم حرفش راکاملا درک می کردم. چون همان عزیزی بودم که ذلیل شده بود. من که روزی کامل ترین را داشتم، حالا به چیزی کم تر از آن قانع نمی شدم. آنچه من از عشق و زناشویی و محبتش شناخته بودم با آنچه در تصور اکثر آدم هایی بود که می دیدم، فاصله ای شگرف داشت و همین مرا در مواجهه با زندگی دچار سرخوردگی و ذلت می کرد. نگاه هایی که از سراشتیاق به من دوخته می شد، خنجری بود که قلبم را سوراخ می کرد و درخواست هایی که به زعم همه خواستن بود و محبت و اظهار توجه، در نظرم از سیلی و ناسزا بدتر بود.
آری، من از بهشت رانده ای بودم که با خیال آن بهشت زندگی می کرد و کمتر از آن برایش خاکی بود، بی ارزش و پست.
شاید در تفکر همه، بیوه بودن با تعبیر جسمی آن معنا بیابد. ولی من اینرا با تک تک سلول هایم حس کردم و فهمیدم که خوشا به حال زن هایی که جسما بیوه میشوند. جسم و نیازهای طبیعی زود با زندگی کنار می آیند و راه عوض می کنند. ولی بدبختی که روحش بیوه می شود، درد بی درمانی را تحمل می کند که علاجی ندارد. همانطور که شاید همه فرق یک زن و دختر، از دید عوام باکره بودن دختر باشد، در حالی که به نظر من آن تفاوتی که در روح یک دختر با یک زن وجود دارد، قابل مقایسه با جسم نیست و من روحا دیگر دختر نبودم. زنی بودم که عشق را در زیباترین صورت آن تجربه کرده بود. و این حماقت بزرگی بود که کسی فکر کند با تملک جسم من، آن گذشته راکمرنگ می کند یا از بین می برد.
تملک جسم، کاری سهل و آسان است، دشوار برگرفتن بکارت روح است و به تملک در آوردن آن و این درست همان رمزی است که شاید بیش تر مردمان در نیافته باشند. درحالی که محمد، دانسته یا نادانسته دقیقا همین کار را با من کرده بود.
🍂رمان بهشت🍃
https://eitaa.com/joinchat/1298726972C2c2ad78c5c
🍃
🍂🍃
🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
۲۰ اسفند ۱۳۹۹
۲۱ اسفند ۱۳۹۹
از من بعید بود، ولی عاشقت شدم
از تو بعید نیست جهان عاشقت شود
🍃🌸 رمـانــ بهشتــــ
🌸🍃 @roman_behesht
#افشین_یداللهی
۲۱ اسفند ۱۳۹۹
مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست
عاشق بی سر و سامانم و تدبیری نیست
🍃🌸 رمـانــ بهشتــــ
🌸🍃 @roman_behesht
#وحشی_بافقی
۲۱ اسفند ۱۳۹۹
در این سرما و باران یار خوشتر
نگار اندر کنار و عشق در سر
در این برف آن لبان او ببوسیم
که دل را تازه دارد برف و شکّر
🍃🌸 رمـانــ بهشتــــ
🌸🍃 @roman_behesht
#مولانا
۲۱ اسفند ۱۳۹۹
بگذار بشنوند همه این که ننگ نیست
این زندگی بدون تو اصلا قشنگ نیست
🍃🌸 رمـانــ بهشتــــ
🌸🍃 @roman_behesht
#فریبا_عباسی
۲۱ اسفند ۱۳۹۹
🌸 رمان بهشت 🌸
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃 🍂🍃 🍃 #پارت_172 من زن بیوه ای بودم که داغ از دست دادن شوهرش
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃
🍂🍃
🍃
#پارت_173
آرام آرام به رفت و آمد و کلاس ها و استادها و همه چیز عادت کردم. چون یکی از خاصیت های جاودانه میز و نیمکت، شاید این باشد که هر انسانی در هر سنی وقتی در کسوت شاگردی پشت آن ها می نشیند، احساس جوانی و زنده بودن و شادابی می کند.همین خاصیت ارزشمند هم بود که مرا با زندگی آشتی داد. یکی دو ماه که از شروع کلاسها گذشت، دیگر به تدریج روابطم با همکلاسی ها دوستانه شد و فضای کلاس و دانشگاه،آشنا و مانوس.
منتها حوصله روابط خاص و صمیمی را نداشتم و همین شاید در آغاز باعث شدکه همه فکر کنند آدمی مغرور و از خود راضی ام، ولی به هر حال آن ها هم به من عادت کردند و همان طور که بودم قبولم کردند.
یکی از همکلاسی ها پسری پر شر و شور به نام بهزاد بود که انگار با خودش شرط کرده بود که آرام و قرار نداشته باشد. هر وقت وارد کلاس می شد، صدای پر هیجان و شلوغ او فراتر از صدای دیگران بود و موقع درس ها هم بیش تر از همه او بود که سر به سر استاد می گذاشت و کلاس را به شوخی و خنده می کشاند. منتها چون معمولا شوخیها و حاضر جوابی هایش همراه ادب و با دیدی ظریف بود مانع از رنجش دیگران می شد.
در مقابل او یکی از دخترهای کلاس به نام نرگس مدبر که دختری سرحال و بشاش و با نشاط بود، همیشه در جواب حرف های آقای میرزایی، یا همان بهزاد، حرفی حاضر و آماده داشت. این دو نفر، هر کدام ناخودآگاه شده بودند زبان و نماینده همجنسهای خود، یعنی خانم مدبر نماینده دخترها و آقای میرزایی نماینده پسرها، که به خاطراخلاق خوب و خوش سرو زبانی همه بچه ها دوستشان داشتند و هم قبولشان کرده بودند.
اولین پتک را به مغز خواب رفته من همان آقای میرزایی، توسط خانم مدبر،وارد کرد و خدا عمرش بدهد، چون این کارش باعث شروع دوستی من با نرگس شد، دوستی ای عمیق و پر حاصل و شیرین.
🍂رمان بهشت🍃
https://eitaa.com/joinchat/1298726972C2c2ad78c5c
🍃
🍂🍃
🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
۲۱ اسفند ۱۳۹۹
دوباره دوستم نداشته باش
دارم برایِ روزهایِ باتو
شالگردنی بلند میبافم
شالی که تمامِ شعرهایم را گرم کند
🍃🌸 رمـانــ بهشتــــ
🌸🍃 @roman_behesht
#علیرضا_رضایی #مجنون
۲۱ اسفند ۱۳۹۹
جای مردان سیاست
بنشانید درخت
که هوا تازه شود...
🍃🌸 رمـانــ بهشتــــ
🌸🍃 @roman_behesht
#سهراب_سپهری
۲۱ اسفند ۱۳۹۹
تا خدا در صف عشاق تو تصویرم کرد
تیری از غیب نگاه تو زمین گیرم کرد
آن که می خواست مرا حافظ چشمت بکند
شوری از چشم تو نوشاند و نمک گیرم کرد
اوّل آموخت به تو شیوه ی چالاکی را
بعد با وسوسه ی یافتنت شیرم کرد
چون که فهمید من از نطفه ی طوفان هستم
با ژن عشق تو در بند رَحِم پیرم کرد
من همان قلعه ی صافم که پس از صدها سال
طیّ صد ثانیه نیرنگ تو تسخیرم کرد
تا که بالاتر از آن حد معیّن نروم
از نوک قلّه به این درّه سرازیرم کرد
آه از این عشق که اوّل پر پروازم داد
سپس از ترس رسیدن به تو زنجیرم کرد
#غلامرضا_طریقی
🍃🌸 رمـانــ بهشتــــ
🌸🍃 @roman_behesht
۲۱ اسفند ۱۳۹۹
هدایت شده از 🌿پاسخگوییتلفنی۱۸۱۴🌿
💥رمان جذاب و اصیل باغ رز
که در عین جذابیت، کلی نکات عالی روانشناسی در خودش داره
🔹کاملا متفاوت با رمان های دم دستی بی محتوا. بر اساس #واقعیت
⭕️ هرگز از دستش نده
کانال رمان باغ رز
https://eitaa.com/joinchat/4002086992C4446ff2ae7
🌀دوره ۲۱ روزه زن کامل و دوره های فوق العاده تاثیر گذار و #رایگان کانال خاص و متفاوت آرامش ماندگار را نیز از دست نده👇👇
کانال آرامش ماندگار
https://eitaa.com/joinchat/1634271298C2b479acc30
🛑این بنر، زود پاک میشود لطفا برای آشنایان و عزیزانتان هم بفرستید تا این دوره های #رایگان و اثرگذار را از دست ندهند🙏🌹
۲۱ اسفند ۱۳۹۹