eitaa logo
📚رمان عاشــ❤ــقانه مَذهَـبـیٖ💕
2هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
793 ویدیو
31 فایل
🌸 💌رمان های #عـاشــــ‌مذهبی‌ـــقانه💝 💌کپی مطالب فقط با لینک کانال و نام نویسنده مجاز است🚫 💕 💌کانال دوم ما↓ @im_princess 💕
مشاهده در ایتا
دانلود
منو بفرستن کربلا من 😣😣 کربلا😣😣 من از کربلا هیچی نمیدونستم اصلا کربلا دوست نداشتم اما چون مامان و بابای رضا بودن نمیتونستم ردش کنم بعداز جریان شفا گرفتن بابا خانواده ام تقریبا به من نزدیک شدن فردا تاریخ سفرمه 😐😐 انگار میخاستم برم قتلگاه هیچ ذوق و شوقی نداشتم هوایی رفتم اول نجف بعد کربلا تو نجف هیچ جا نرفتم حتی حرم خود حضرت علی(ع) دیگه بقیه جاها که اصلا نرفتم میرفتم پایین رستوران غذا میخوردم میومدم بالا تا رفتیم کربلا 😐😐 دوروز اول که هیچ جا نرفتم روز آخر پاشدم رفتم بیرون رود فرات دیدم هیچ حسی بهم نداد یهو به خودم اومدم دیدم بین الحرمینم 😭😭 مات و مبهوت به دوتا گنبد طلایی نگاه میکردم 😔😔 یهو حاجی اون وسط دیدم راه افتادم دنبالش وقتی به خودم اومدم ک حاج ابراهیم رفته بود زمانی بود که روبروی ضریح شش گوشه اباعبدالله الحسین بودم وقتی فهمیدم امروز روز آخری که کربلام دلم شکست دیگه نرفتم هتل برگشتم رفتم حرم حضرت ابوالفضل(ع) تا نماز مغرب حرم حضرت ابوالفضل(ع) بودم مجبور بودم برگردم هتل یه چیزی بخورم تا توان موندن حرم داشته باشم شام که خوردم سریع برگشتم بین الحرمین نویسنده: بانو.....ش 📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇 ✒️http://eitaa.com/joinchat/1222508549C83b9156ee1
منو بفرستن کربلا من 😣😣 کربلا😣😣 من از کربلا هیچی نمیدونستم اصلا کربلا دوست نداشتم اما چون مامان و بابای رضا بودن نمیتونستم ردش کنم بعداز جریان شفا گرفتن بابا خانواده ام تقریبا به من نزدیک شدن فردا تاریخ سفرمه 😐😐 انگار میخاستم برم قتلگاه هیچ ذوق و شوقی نداشتم هوایی رفتم اول نجف بعد کربلا تو نجف هیچ جا نرفتم حتی حرم خود حضرت علی(ع) دیگه بقیه جاها که اصلا نرفتم میرفتم پایین رستوران غذا میخوردم میومدم بالا تا رفتیم کربلا 😐😐 دوروز اول که هیچ جا نرفتم روز آخر پاشدم رفتم بیرون رود فرات دیدم هیچ حسی بهم نداد یهو به خودم اومدم دیدم بین الحرمینم 😭😭 مات و مبهوت به دوتا گنبد طلایی نگاه میکردم 😔😔 یهو حاجی اون وسط دیدم راه افتادم دنبالش وقتی به خودم اومدم ک حاج ابراهیم رفته بود زمانی بود که روبروی ضریح شش گوشه اباعبدالله الحسین بودم وقتی فهمیدم امروز روز آخری که کربلام دلم شکست دیگه نرفتم هتل برگشتم رفتم حرم حضرت ابوالفضل(ع) تا نماز مغرب حرم حضرت ابوالفضل(ع) بودم مجبور بودم برگردم هتل یه چیزی بخورم تا توان موندن حرم داشته باشم شام که خوردم سریع برگشتم بین الحرمین نویسنده: بانو.....ش 📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇 ✒️http://eitaa.com/joinchat/1222508549C83b9156ee1