eitaa logo
📚رمان عاشــ❤ــقانه مَذهَـبـیٖ💕
2.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
793 ویدیو
31 فایل
🌸 💌رمان های #عـاشــــ‌مذهبی‌ـــقانه💝 💌کپی مطالب فقط با لینک کانال و نام نویسنده مجاز است🚫 💕 💌کانال دوم ما↓ @im_princess 💕
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸آیت الله (ره) کسی که تهــــجد شب زنده داری نداشته باشد به مقامی نمـــےرسد.
🌸شماره حساب دلتون رو نداشتم 🌼تا شادی هارو براتون واریز کنم 🌺رمزش رو هم نداشتم 🌸تا غمهاتون رو برداشت کنم 🌼ولی از خود پرداز دلم 🌺بهترينهارو براتون آرزو كردم 🌸روزتـون عالی و شـاد 🌼دوشنبه‌تون گلباران ‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌓‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌
[•🕊•] وقتی برایِ دنیایِ بقیه از دنیات گذشتی میشی دنیایِ یه دنیا آدم همون قضیه‌یِ عزت بعدِ شهادت💚
☘️آیت‌الله‌بهجت: 🌸 برای اینکه خیر و برکت وارد زندگی شما بشه و شر و گرفتاریها از زندگی شما دور بشه، دائم در هر جا که هستید (سوره قل هو الله احد )را بخوانید وهدیه کنید به امام زمان علیه السلام.
🌹🕊🌹🕊🌹 خاطره ای از زندگی امیر سپهبد 🌸 💌 اعتقاد عجیبِ شهید صیاد شیرازی به ولایتِ امام خامنه‌ای ... یڪ روز صبح رفته بودم به ملاقاتِ امام خامنه‌ای... عصر ڪه رفتم محل ڪار، آقای صیادشیرازی پرسید: ڪجا بودی؟ گفتم: خدمتِ حضرت آقا بودیم ... تا این را گفتم، آقای صیاد شیرازی از جای خود بلند شد و آمد پیشانی مرا بوسید... با تعجب پرسیدم: اتفاقی افتاده؟! ایشان گفتند: این پیشانی بوسیدن دارد، تو امروز از من به ولایت نزدیڪتر بودی ... ♥️ منبع: کتاب یادگاران ۱۱ «ڪتاب شهیدصیاد»، صفحه ۴۳
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ 📚 💕 💠 قسمت👈ششم گلویش خشک خشک شده بود اب دهانش را به سختی قورت داد عاقد با دفتر نسبتا بزرگی پشت صندلی نشست  و گفت:بشینید ازاده و کمیل نگاهی بهم انداختن ک کمیل اخم پررنگی کرد و پشت صندلی نشست مادرش همچنان گریه زاری راه انداخته بود ازاده  به پدرش نگاه کرد وگفت:هرگز نمیبخشمت ک با ابروی من بازی کردی هرگز نمیبخشمت میدونم ک تو با اون جواد خیر ندیده دست به یکی کردی ک به دروغ شهادت بده منو واین اقا باهم تو محله دیده پدرش گفت:دارم گندی ک زدی رو پاک میکنم عشق و کیفتونو کردین حالا باید مجازاتم بشید کمیل خون جلوی چشمانش را گرفت و سمت مرد معتاد رفت مشتی محکم تو صورتش خواباند ک خون از دماغ پدرازاده سرازیر شد مادرکمیل خاک به سرمی گفت ک سرباز ها انهارا از هم جدا کردند و روی صندلی نشاندند -جناب سرگرد من شکایت دارم بیینید جلو چشم شما دماغ منو شکست Sapp.ir/roman_mazhabi سرگرد سری از تاسف تکان داد و گفت:دودقیقه اروم بشینید تا همه چی تموم شه شما هم به خاطر دخترت بهتره سکوت کنی -فقط به خاطر دخترم بعدا پدرتو درمیارم ازاده پوزخندی زد و گفت:من دختر تو نیستم  با حسرت به کفش هایش نگاه کرد چه ارزو هایی ک برای خودش و همسراینده اش داشت حالا باید  بازیچه ی دست قانون شود و با دختری ک نه تا به حال اورا دیده نه علاقه ای به او دارد به اجبار ازدواج کند خطبه جاری شد ک با شنیدن مهریه دود از سرش بلند شد سرد و بیروح به انتهای سالن خیره شد تمام شد تمام ابرو و غیرتش زیر سوال رفت مادرش  سعی داشت اورا ارام کند دستش را گرفت :غصه نخور پسرم فوقش از اون محل میریم مهم خداست ک میدونه بیگناهی کاش میدانست درد پسرش حرف مردم نیست کاش میدانست غرور و جوانمردی اش زیر پاهای منصور خرد شده پدر ازاده رو به دخترش گفت:اخرش ک بد تموم نشد یه شوهر خوب گیرت اومد از سر ووضعش معلومه پولداره باهاش راه بیا به زندگیت برس پوزخندی زد و عصبانی گفت:تو با ابروی منو اون بیچاره بازی کردی به خاطر چی!!!! فقط کنجکاوم بدونم چی گیرت اومده کمیل بی آنکه به اطرافش نگاهی بیندازد بی سروصدا و ارام وارد حیاط کلانتری شد ... ✍نویسنده👈 🎈 ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━┓ 📚Sapp.ir/roman_mazhabi ┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛ ❤کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آی‌دی کانال مجاز است❤
⚠️ انسان‌های تنبل و بی‌حوصله، بیش از دیگران به ضایع کردن امانت‌های خداوند مبتلا می‌شوند.
💌| عشق به حق، لازمه تشخیص درست!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا🙏 شب ما را لبریز از آرامش🕊 و مشکلاتمان را آسان کن🕊 و فراوانی را در زندگی همه جاری فرما🕊 ما را بندگان شاکر قرار ده نه شـاکی🕊 الهی آمین
💜خداوندا 🌸امروز به فرشتگانت بسپار 💜سبدی پر از لبخند و شادی 🌸سلامتی و تندرستی 💜برکت و روزی فراوان 🌸برای دوستانم به ارمغان بیاورند 💜صبح سه شنبه‌تون عالی